خاطرات آمیز کلنل

خواجه‌ فنرگیر


مجتبی قبادی
در اثنای سفر به شهر پاریس رسیدیم. با عیال و صمد دیلماج در یک کالسکه نشسته به طرف مرکز شهر روانه شدیم. کالسکه‌ عجیبی بود. بسیار تکان می‌خورد و مانند پیرزنان ناله می‌کرد. سورچی به صمد گفت کمک فنرش در رفته. فنر را نمی‌دانستیم چیست. پرسیدیم. دیلماج گفت آهنی است گردالی گردالی که اینجوری اینجوری می‌شود و دستش را بالا و پایین کرد. نفهمیدیم. باز گفت همان کش تنبان آهنی است. آنجور که فهمیدیم کمک فنر، خواجه‌ای است که در زیر کالسکه فنر را می‌گیرد تا تکان نخورد. گویا پدرسوخته شبانه در رفته.
سورچی ناله کرد که کالسکه‌سازان خواجه‌ بی اعتبار می‌اندازند و زود درمی‌روند. گفتیم خب بسپرید امنیه ایشان را بگیرند تا نسازند. گفت زورشان نمی‌رسد و خر حضرات بسیار می‌رود و ناله‌ها به هواست و همه‌ اعاظم مملکت دانند و هیچ یک نتوانند یا نخواهند درست کنند. در میانه‌ بحث بودیم که پای اسب بر سرگین اسب دیگر رفت و سر خورد و دیگر نفهمیدیم چه شد. در شفاخانه چشم باز کردیم. دیلماج هم بود. گفت شکر خدا زاویه‌ سریدن خوب بوده و ما پرت شدیم بیرون و طوری‌مان نشد. فقط عیال کمی مُرد که با عیال فرنگی جایگزین کردیم.




آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7849/20/602661/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها