خاطرات آمیز کلنل
وگان
مجتبی قبادی
با سوگلی رفتیم بازار برای خرید مایحتاج. گفتیم برنج بخریم. یا نبود یا ۹۰ قران. گفتیم چه خبرتونه؟ چههه خببببرتووونه؟! یکی از کسبه گفت زور دلالان و شلتوک خران زیاد است و زور ما خران کم و منظور از خران برنجخران بود. گفت چه بهتر، وگان میشویم. پرسیدیم وگان چیست. گفت آن است که بر سر سفره آن باشد که از هیچ حیوان نباشد. گفتیم هَع؟! و دهان به قاعده غار علیصدر گشادیم. ترشید و گفت همان علفخواری. گفتیم زکی، مگر احشامیم؟ و مگر برنج گوشت است؟ و مگر نه که ما سالهاست گوشت نخوریم محض گرانی؟ و مگر نه نخود و ماش و چه و چه قوت غالب باشد؟ گفت تصدقتان، همان است لیک نوعی دگر. پارمیس بیگم دختر خان باجی دیرگاهی ست با شوهرش به در و دشت روند و علوفه تازه چینند و طبخ کنند. ما نیز برویم علوفه تازه چینیم و خندق بلا را پر کنیم بی پشیزی. تومان و شاهی را نیز در بالش کنیم مگر با آن اتول قسطی خریم. گفتیم هوممم. خوشمان آمد. بی جهت نیست که سوگلی است پدرسوخته.
با سوگلی رفتیم بازار برای خرید مایحتاج. گفتیم برنج بخریم. یا نبود یا ۹۰ قران. گفتیم چه خبرتونه؟ چههه خببببرتووونه؟! یکی از کسبه گفت زور دلالان و شلتوک خران زیاد است و زور ما خران کم و منظور از خران برنجخران بود. گفت چه بهتر، وگان میشویم. پرسیدیم وگان چیست. گفت آن است که بر سر سفره آن باشد که از هیچ حیوان نباشد. گفتیم هَع؟! و دهان به قاعده غار علیصدر گشادیم. ترشید و گفت همان علفخواری. گفتیم زکی، مگر احشامیم؟ و مگر برنج گوشت است؟ و مگر نه که ما سالهاست گوشت نخوریم محض گرانی؟ و مگر نه نخود و ماش و چه و چه قوت غالب باشد؟ گفت تصدقتان، همان است لیک نوعی دگر. پارمیس بیگم دختر خان باجی دیرگاهی ست با شوهرش به در و دشت روند و علوفه تازه چینند و طبخ کنند. ما نیز برویم علوفه تازه چینیم و خندق بلا را پر کنیم بی پشیزی. تومان و شاهی را نیز در بالش کنیم مگر با آن اتول قسطی خریم. گفتیم هوممم. خوشمان آمد. بی جهت نیست که سوگلی است پدرسوخته.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه