خاطراتِ آمیزکلنل

هپی برث‌دِی


مجتبی قبادی
بعد از صلاة ظهر مشغول قیلوله بودیم که صمصام خان، فرزند صغیرمان، پنج درِ پنج دری گشود که: مادرم با اژدهایی به نبرد ایستاده و اگر تعجیل ننمایی الساعه یتیم شوم. از جا جسته و تپانچه برداشته و فی‌الفور به حرمسرا رفتیم؛ مگر شر بی‌سر کنیم. تا در باز کردیم جمعیت نسوان را بدیدیم در قفای کیکی ایستاده و هَپی برث‌دِی خوانند. همه بودند، از سوگلی و محبت خاتون تا زنان همساده. بدون آنکه ذره‌ای شوق به رخسار نشان دهیم به رقص تفنگ مشغول گشتیم و اندی خان مطرب باشی تولدت مبارک خواند. ناگه چشممان به خورشید افتاد و یاد آوردیم که هوا بسی گرم است و چون هوا بسی گرم است شلوار پای نداریم و تنبان داریم و ما تنبان نداریم مگر اینکه در تموزیم و حقیرزاده شتا باشم. باز رخسار کج مکردیم و به رقص بودیم که دیدیم بر کیک سه شمع بیشتر نباشد و ما به شصت باشیم. علت جویا شدیم. گفتند تولد سه سالگی مچول خان، توله سگ سوگلی است و رسم باشد در بلاد فرنگ میلاد سگ را پاس داشتن و کیک خوردن و رقص کردن و چه و چه. فی‌المجلس تیری در سرش خالی کردیم و مشغول قیلوله گشتیم.

آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7859/30/604299/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها