گفت و گو با دکتر ابراهیم برزگر درباره «تحلیلهای خطا در فرهنگ سیاسی ما ایرانیان»
سیاست با ابعاد کاریکاتوری
مهسا رمضانی
خبرنگار
اغلب وقتی به تحلیل سیاسی مسائل روز میپردازیم شاید سادهترین و عامهترین سطح تحلیل، استناد به «نظریه توطئه» و نسبت دادن مسائل به قدرت خارجی یا رقیب داخلی باشد، اما به واقع، در عمل چقدر این سطح از تحلیل میتواند در روشن شدن مسائل سیاسی کارساز باشد؟ به تازگی، کتابی با عنوان «توطئهانگاری و توطئهانکاری در تحلیل سیاسی» به قلم ابراهیم برزگر و به همت نشر معارف و پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی منتشر شده است. دکتر برزگر در این اثر، کوشیده تا ضمن هشدار در خصوص آسیبهای «توطئهانگاری»(با گاف) از سطح تحلیل دیگری تحت عنوان «توطئهانکاری» (با کاف) نیز سخن بگوید و معتقد است که هر دو این تحلیلها، میتواند تصویر کاریکاتوروار از مسائل در عرصه سیاست به ما نشان دهد و تنها با اتکا به حد وسط این دو است که میتوان به تحلیل واقعگرایانه در خصوص مسائل سیاسی رسید. برزگر، استاد علومسیاسی دانشگاه علامه طباطبایی است که آثاری همچون «تاریخ تحول دولت در اسلام و ایران»، «نظریههای بازتاب جهانی انقلاب اسلامی ایران»، «مطالعات میانرشتهای در ایران»، «روانشناسی سیاسی» و «پیامبر اسلام و انسان معاصر» را در کارنامه علمی خود دارد. او معتقد است توطئهانکاری بیماری فرهنگی و البته نوظهور در فرهنگ سیاسی ما ایرانیان است که میتواند به مراتب برای کشور خطرناکتر از توطئهانگاری باشد. او پیمان «برجام» را محصول همین سطح از تحلیل سیاسی برمیشمارد.
جناب دکتر برزگر، پروژه فکری شما برای نگارش کتاب «توطئهانگاری و توطئهانکاری در تحلیل سیاسی» چه بود؟ چرا اساساً «نظریه توطئه» برای شما مسأله شد و تصمیم گرفتید پیرامون آن بنویسید؟
عموماً در تحلیل سیاسی، یک شیوه سهلالوصول و مرسوم در مطبوعات و در میان افکار عمومی استفاده از «نظریه توطئه» است؛ در این شیوه، مسائلی که در سیاست داخلی و خارجی وجود دارد، به «قدرت خارجی» یا «رقیب داخلی» نسبت داده میشود. این در حالی است که همواره مسائل سیاسی، مقولاتی چند متغیره بوده و تک علتی نیستند.
بنابراین، پنجاه درصد دغدغه من در نگارش کتاب «توطئهانگاری و توطئهانکاری در تحلیل سیاسی»، آسیبشناسی مقولهای است که در ادبیات دانشگاهی از آن تحت عنوان «نظریه توطئه» یاد میشود.
معتقدم «توطئهانگاری» یک بیماری فرهنگی است که در فرهنگ سیاسی ما ایرانیها به شکل قابلتوجهی حضور و بروز دارد. از این رو، مواجهه من با این مقوله آسیبشناسانه است و کوشیدهام در این کتاب، ضمن تبیین و توضیح این شیوه از تحلیل سیاسی، موارد کاربست آن را در حیطههای مختلف در جهان عرب، ایران معاصر، در رشتههای مختلف دانشگاهی، هنر، سینما و حتی مسائل روزمرهتر مثل افزایش یا کاهش قیمت نفت یا قیمت دلار، قتل و مرگ سیاستمداران و... توضیح دهم.
در بخش دوم کتاب هم به «توطئهانکاری» بهعنوان بیماری متفاوت دیگری که در چند سال گذشته در فرهنگ سیاسی ما بروز کرده است، پرداختهام. پیشتر به پدیده توطئهانگاری، کمابیش در کتابها و مقالههای دیگر پرداخته شده بود، اما «توطئهانکاری» مقولهای است که برای نخستینبار در این کتاب مطرح میشود و منظور از آن، انکار و نادیده گرفتن نقش دشمنان خارجی و رقبای داخلی در سیاست خارجی و داخلی است.
اگر توطئهانگاری و توطئهانکاری را دو سر یک طیف در نظر بگیریم، چگونه میتوان به یک حد وسط و تعادلی در تحلیلهای سیاسی رسید؟ در واقع، مرز این دو نگرش کجا است؟ و چگونه میتوان در تحلیلهای سیاسی در نقطه مطلوب ایستاد و نگرش واقعبینانهای به مسائل سیاسی داشت؟
«واقعنگری» حد وسط دو تحلیل خطای توطئهانگاری و توطئهانکاری است. واقعنگری در تحلیلهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و اجتماعی به معنای «چند متغیره دیدن» این مسائل است؛ برای مثال، در بررسی مسائل اقتصادی، نسبت دادن مشکلات این حوزه، صرفاً به تحریم و توطئه دشمنان و امریکا خطا است، چون فارغ از نقش بسیار مهم این تحریمها بر مشکلات اقتصادی، درصدی از ماجرا و مشکلات ما به سوءمدیریتها در مدیریت کلان کشور برمیگردد. «واقعبینی» در تحلیلهای اقتصادی و سیاسی، به معنای دیدن خطای خودمان در کنار توطئه و کارشکنی دشمن است.
بنابراین، هم توطئهانگاشتن صد درصدی حوادث و معضلات سیاسی و هم انکار صد درصدی توطئهها خطا است؛ حد وسط این دو، رویکردی ترکیبی از هر دو است، چرا که سیاست حاصل کنش و واکنشی بین «ما» و «دیگری» است، مثل یک بازی شطرنج که دو طرف دارد و جابهجایی هر مهره و هر حرکت منوط به حرکت و کنش دیگری است.
اشاره کردید که «توطئهانکاری» در چند سال اخیر در ساحت سیاسی ما برجسته شده است. چقدر دلیل ظهور این پدیده را نتیجه توطئهانگاری افراطی مسائل میدانید؟
بله، همینطور است. در پس هر افراط یک تفریط نهفته است. این افراط متأسفانه در خیلی از مقولات سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی ما وجود دارد. بنابراین، توطئهانکاری میتواند معلول کاربست افراطی توطئهانگاری باشد. از این رو، نسبت دادن تمام کاستیها و ناملایمات به دخالتهای خارجی یا رقیبان داخلی، اشتباه است و یکی از پیامدهای این شیوه افتادن از طرف دیگر بام است.
«افراط در توطئهانگاری» تنها یکی از دلایل ظهور پدیده توطئهانکاری بوده است و نباید از آسیبهای فراوان پدیده توطئهانکاری غافل شد؛ یکی از نمونههای بارز توطئهانکاری را میتوان در مقوله برجام دید. همانطور که میدانید پیمان برجام، بعد از چندین سال مذاکرههای سنگین، براحتی از سوی دشمن نقض شد و با وجود اینکه ایران به تمام تعهداتش پایبند بود، امریکا با نقض تعهداتش از برجام خارج شد. معتقدم، برجام تجربه درسآموزی برای نسل جوان و تحلیلگران سیاسی ما بود تا ضمن در نظر گرفتن متغیرهای دیگر در تحلیلهای سیاسی، هیچگاه توطئه دشمن را نادیده نگرفته و انکار نکنند.
به نظر میرسد که توطئهانگاری و توطئهانکاری بهصورت دورهای در فضای فکری و سیاسی ما پررنگ میشود، این امر چقدر باعث سینوسی حرکت کردن سیاستگذاریها شده و اساساً ما را با چه مسائلی مواجه میکند؟ در این فضا، وجود یک «نگرش رئالیستی» یا به تعبیر دیگر رویکرد ترکیبی از این دو را چقدر ضروری میدانید؟
من هم توطئهانگاری و هم توطئهانکاری را خطا میدانم و معتقدم توطئهانکاری، آسیبهایی به مراتب بیشتر را میتواند بهدنبال داشته باشد. بنابراین، همانگونه که همه حوادث را به توطئه دشمن دیدن و نسبت دادن خطایی شناختی است به همان قیاس هم انکار توطئه، کوچک شمردن دشمن و عادیانگاری آن خطا است و میتواند آسیبهای بسیاری را بهدنبال داشته باشد. هر دو اینها بیماری فرهنگی هستند و انگیزه من در این کتاب، آسیبشناسی از این دو مقوله در فرهنگ سیاسی ایرانیان است.
همانطور که پیشتر هم عنوان کردم «توطئهانگاری» بیماری و حاصل نوعی بدبینی، نتیجه تفکرات قالبی و در واقع میتوان گفت نوعی پارانویا در سیاست است. این تلقی از مسائل، مشکلاتی را در مدیریت کشور بویژه در سیاستگذاریها، آیندهپژوهیها و تعیین راهبردها ایجاد میکند ، همچنین فرصتی برای مدیران و سیاستگذاران است تا ناکارآمدیهای خود را به توطئه دشمن فروکاسته و پشت آن پنهان شوند.
اما با این حال، من خطرات توطئهانکاری را بیشتر از توطئهانگاری میدانم ،بهدلیل اینکه هر کشور در سطح سیاست رئالیستی و واقعی، دشمنانی دارد و سادهانگاری در این زمینه، امنیت کشور را به خطر میاندازد.
آیا مخاطب شما در این کتاب تنها سیاستمداران و کارگزاران سیاسی هستند؟ یا اینکه قشرهای دیگر جامعه را هم در این اثر مد نظر داشتهاید؟
مخاطب کتاب در وهله نخست جوانان، یعنی دانشآموزان و دانشجویان و به تعبیری آیندهسازان جامعه ما هستند. دوم، عامه مردم را مد نظر داشتهام ،چراکه هر دو تحلیل یعنی توطئهانگاری و توطئهانکاری امری است که در تحلیلهای عامه و در افکار عمومی صورت میگیرد. سوم، دانشجویان رشته علوم سیاسی و علوم اجتماعی را بهعنوان مخاطبان خاصتر این اثر مد نظر داشتهام.
نیمنگاه
«توطئهانگاری» بیماری و حاصل نوعی بدبینی، نتیجه تفکرات قالبی و در واقع نوعی پارانویا در سیاست است. این تلقی از مسائل، مشکلاتی را در مدیریت کشور بویژه در سیاستگذاریها، آیندهپژوهیها و تعیین راهبردها ایجاد میکند و فرصتی برای مدیران و سیاستگذاران است تا ناکارآمدیهای خود را به «توطئه دشمن» فروکاسته و پشت آن پنهان شوند.
خطرات «توطئهانکاری» را بیشتر از «توطئهانگاری» میدانم بهدلیل اینکه هر کشور در سطح سیاست رئالیستی و واقعی، دشمنانی دارد و سادهانگاری در این زمینه، امنیت کشور را به خطر میاندازد. یکی از نمونههای بارز توطئهانکاری را میتوان در پیمان برجام دید. برجام، تجربه درسآموزی برای نسل جوان و تحلیلگران سیاسی ما بود تا ضمن در نظر گرفتن متغیرهای دیگر در تحلیلهای سیاسی، هیچگاه توطئه دشمن را نادیده نگرفته و انکار نکنند.
«واقعنگری» حد وسط این دو تحلیل اشتباه توطئهانگاری و توطئهانکاری است. واقعنگری در تحلیلهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و اجتماعی به معنای «چند متغیره دیدن» این مسائل است، برای مثال، در بررسی مسائل اقتصادی، نسبت دادن مشکلات این حوزه، صرفاً به تحریم و توطئه دشمنان و امریکا خطا است، چون فارغ از نقش بسیار مهم این تحریمها بر مشکلات اقتصادی، درصدی از ماجرا و مشکلات ما به سوءمدیریتها در مدیریت کلان کشور برمیگردد.
عموماً در تحلیل سیاسی، یک شیوه سهلالوصول و مرسوم در مطبوعات و در میان افکار عمومی وجود دارد و آن استفاده از «نظریه توطئه» است؛ در این شیوه، حتی مسائل روزمره مثل افزایش یا کاهش قیمت نفت یا دلار، قتل و مرگ سیاستمداران و... به «قدرت خارجی» یا «رقیب داخلی» نسبت داده میشود.
خبرنگار
اغلب وقتی به تحلیل سیاسی مسائل روز میپردازیم شاید سادهترین و عامهترین سطح تحلیل، استناد به «نظریه توطئه» و نسبت دادن مسائل به قدرت خارجی یا رقیب داخلی باشد، اما به واقع، در عمل چقدر این سطح از تحلیل میتواند در روشن شدن مسائل سیاسی کارساز باشد؟ به تازگی، کتابی با عنوان «توطئهانگاری و توطئهانکاری در تحلیل سیاسی» به قلم ابراهیم برزگر و به همت نشر معارف و پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی منتشر شده است. دکتر برزگر در این اثر، کوشیده تا ضمن هشدار در خصوص آسیبهای «توطئهانگاری»(با گاف) از سطح تحلیل دیگری تحت عنوان «توطئهانکاری» (با کاف) نیز سخن بگوید و معتقد است که هر دو این تحلیلها، میتواند تصویر کاریکاتوروار از مسائل در عرصه سیاست به ما نشان دهد و تنها با اتکا به حد وسط این دو است که میتوان به تحلیل واقعگرایانه در خصوص مسائل سیاسی رسید. برزگر، استاد علومسیاسی دانشگاه علامه طباطبایی است که آثاری همچون «تاریخ تحول دولت در اسلام و ایران»، «نظریههای بازتاب جهانی انقلاب اسلامی ایران»، «مطالعات میانرشتهای در ایران»، «روانشناسی سیاسی» و «پیامبر اسلام و انسان معاصر» را در کارنامه علمی خود دارد. او معتقد است توطئهانکاری بیماری فرهنگی و البته نوظهور در فرهنگ سیاسی ما ایرانیان است که میتواند به مراتب برای کشور خطرناکتر از توطئهانگاری باشد. او پیمان «برجام» را محصول همین سطح از تحلیل سیاسی برمیشمارد.
جناب دکتر برزگر، پروژه فکری شما برای نگارش کتاب «توطئهانگاری و توطئهانکاری در تحلیل سیاسی» چه بود؟ چرا اساساً «نظریه توطئه» برای شما مسأله شد و تصمیم گرفتید پیرامون آن بنویسید؟
عموماً در تحلیل سیاسی، یک شیوه سهلالوصول و مرسوم در مطبوعات و در میان افکار عمومی استفاده از «نظریه توطئه» است؛ در این شیوه، مسائلی که در سیاست داخلی و خارجی وجود دارد، به «قدرت خارجی» یا «رقیب داخلی» نسبت داده میشود. این در حالی است که همواره مسائل سیاسی، مقولاتی چند متغیره بوده و تک علتی نیستند.
بنابراین، پنجاه درصد دغدغه من در نگارش کتاب «توطئهانگاری و توطئهانکاری در تحلیل سیاسی»، آسیبشناسی مقولهای است که در ادبیات دانشگاهی از آن تحت عنوان «نظریه توطئه» یاد میشود.
معتقدم «توطئهانگاری» یک بیماری فرهنگی است که در فرهنگ سیاسی ما ایرانیها به شکل قابلتوجهی حضور و بروز دارد. از این رو، مواجهه من با این مقوله آسیبشناسانه است و کوشیدهام در این کتاب، ضمن تبیین و توضیح این شیوه از تحلیل سیاسی، موارد کاربست آن را در حیطههای مختلف در جهان عرب، ایران معاصر، در رشتههای مختلف دانشگاهی، هنر، سینما و حتی مسائل روزمرهتر مثل افزایش یا کاهش قیمت نفت یا قیمت دلار، قتل و مرگ سیاستمداران و... توضیح دهم.
در بخش دوم کتاب هم به «توطئهانکاری» بهعنوان بیماری متفاوت دیگری که در چند سال گذشته در فرهنگ سیاسی ما بروز کرده است، پرداختهام. پیشتر به پدیده توطئهانگاری، کمابیش در کتابها و مقالههای دیگر پرداخته شده بود، اما «توطئهانکاری» مقولهای است که برای نخستینبار در این کتاب مطرح میشود و منظور از آن، انکار و نادیده گرفتن نقش دشمنان خارجی و رقبای داخلی در سیاست خارجی و داخلی است.
اگر توطئهانگاری و توطئهانکاری را دو سر یک طیف در نظر بگیریم، چگونه میتوان به یک حد وسط و تعادلی در تحلیلهای سیاسی رسید؟ در واقع، مرز این دو نگرش کجا است؟ و چگونه میتوان در تحلیلهای سیاسی در نقطه مطلوب ایستاد و نگرش واقعبینانهای به مسائل سیاسی داشت؟
«واقعنگری» حد وسط دو تحلیل خطای توطئهانگاری و توطئهانکاری است. واقعنگری در تحلیلهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و اجتماعی به معنای «چند متغیره دیدن» این مسائل است؛ برای مثال، در بررسی مسائل اقتصادی، نسبت دادن مشکلات این حوزه، صرفاً به تحریم و توطئه دشمنان و امریکا خطا است، چون فارغ از نقش بسیار مهم این تحریمها بر مشکلات اقتصادی، درصدی از ماجرا و مشکلات ما به سوءمدیریتها در مدیریت کلان کشور برمیگردد. «واقعبینی» در تحلیلهای اقتصادی و سیاسی، به معنای دیدن خطای خودمان در کنار توطئه و کارشکنی دشمن است.
بنابراین، هم توطئهانگاشتن صد درصدی حوادث و معضلات سیاسی و هم انکار صد درصدی توطئهها خطا است؛ حد وسط این دو، رویکردی ترکیبی از هر دو است، چرا که سیاست حاصل کنش و واکنشی بین «ما» و «دیگری» است، مثل یک بازی شطرنج که دو طرف دارد و جابهجایی هر مهره و هر حرکت منوط به حرکت و کنش دیگری است.
اشاره کردید که «توطئهانکاری» در چند سال اخیر در ساحت سیاسی ما برجسته شده است. چقدر دلیل ظهور این پدیده را نتیجه توطئهانگاری افراطی مسائل میدانید؟
بله، همینطور است. در پس هر افراط یک تفریط نهفته است. این افراط متأسفانه در خیلی از مقولات سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی ما وجود دارد. بنابراین، توطئهانکاری میتواند معلول کاربست افراطی توطئهانگاری باشد. از این رو، نسبت دادن تمام کاستیها و ناملایمات به دخالتهای خارجی یا رقیبان داخلی، اشتباه است و یکی از پیامدهای این شیوه افتادن از طرف دیگر بام است.
«افراط در توطئهانگاری» تنها یکی از دلایل ظهور پدیده توطئهانکاری بوده است و نباید از آسیبهای فراوان پدیده توطئهانکاری غافل شد؛ یکی از نمونههای بارز توطئهانکاری را میتوان در مقوله برجام دید. همانطور که میدانید پیمان برجام، بعد از چندین سال مذاکرههای سنگین، براحتی از سوی دشمن نقض شد و با وجود اینکه ایران به تمام تعهداتش پایبند بود، امریکا با نقض تعهداتش از برجام خارج شد. معتقدم، برجام تجربه درسآموزی برای نسل جوان و تحلیلگران سیاسی ما بود تا ضمن در نظر گرفتن متغیرهای دیگر در تحلیلهای سیاسی، هیچگاه توطئه دشمن را نادیده نگرفته و انکار نکنند.
به نظر میرسد که توطئهانگاری و توطئهانکاری بهصورت دورهای در فضای فکری و سیاسی ما پررنگ میشود، این امر چقدر باعث سینوسی حرکت کردن سیاستگذاریها شده و اساساً ما را با چه مسائلی مواجه میکند؟ در این فضا، وجود یک «نگرش رئالیستی» یا به تعبیر دیگر رویکرد ترکیبی از این دو را چقدر ضروری میدانید؟
من هم توطئهانگاری و هم توطئهانکاری را خطا میدانم و معتقدم توطئهانکاری، آسیبهایی به مراتب بیشتر را میتواند بهدنبال داشته باشد. بنابراین، همانگونه که همه حوادث را به توطئه دشمن دیدن و نسبت دادن خطایی شناختی است به همان قیاس هم انکار توطئه، کوچک شمردن دشمن و عادیانگاری آن خطا است و میتواند آسیبهای بسیاری را بهدنبال داشته باشد. هر دو اینها بیماری فرهنگی هستند و انگیزه من در این کتاب، آسیبشناسی از این دو مقوله در فرهنگ سیاسی ایرانیان است.
همانطور که پیشتر هم عنوان کردم «توطئهانگاری» بیماری و حاصل نوعی بدبینی، نتیجه تفکرات قالبی و در واقع میتوان گفت نوعی پارانویا در سیاست است. این تلقی از مسائل، مشکلاتی را در مدیریت کشور بویژه در سیاستگذاریها، آیندهپژوهیها و تعیین راهبردها ایجاد میکند ، همچنین فرصتی برای مدیران و سیاستگذاران است تا ناکارآمدیهای خود را به توطئه دشمن فروکاسته و پشت آن پنهان شوند.
اما با این حال، من خطرات توطئهانکاری را بیشتر از توطئهانگاری میدانم ،بهدلیل اینکه هر کشور در سطح سیاست رئالیستی و واقعی، دشمنانی دارد و سادهانگاری در این زمینه، امنیت کشور را به خطر میاندازد.
آیا مخاطب شما در این کتاب تنها سیاستمداران و کارگزاران سیاسی هستند؟ یا اینکه قشرهای دیگر جامعه را هم در این اثر مد نظر داشتهاید؟
مخاطب کتاب در وهله نخست جوانان، یعنی دانشآموزان و دانشجویان و به تعبیری آیندهسازان جامعه ما هستند. دوم، عامه مردم را مد نظر داشتهام ،چراکه هر دو تحلیل یعنی توطئهانگاری و توطئهانکاری امری است که در تحلیلهای عامه و در افکار عمومی صورت میگیرد. سوم، دانشجویان رشته علوم سیاسی و علوم اجتماعی را بهعنوان مخاطبان خاصتر این اثر مد نظر داشتهام.
نیمنگاه
«توطئهانگاری» بیماری و حاصل نوعی بدبینی، نتیجه تفکرات قالبی و در واقع نوعی پارانویا در سیاست است. این تلقی از مسائل، مشکلاتی را در مدیریت کشور بویژه در سیاستگذاریها، آیندهپژوهیها و تعیین راهبردها ایجاد میکند و فرصتی برای مدیران و سیاستگذاران است تا ناکارآمدیهای خود را به «توطئه دشمن» فروکاسته و پشت آن پنهان شوند.
خطرات «توطئهانکاری» را بیشتر از «توطئهانگاری» میدانم بهدلیل اینکه هر کشور در سطح سیاست رئالیستی و واقعی، دشمنانی دارد و سادهانگاری در این زمینه، امنیت کشور را به خطر میاندازد. یکی از نمونههای بارز توطئهانکاری را میتوان در پیمان برجام دید. برجام، تجربه درسآموزی برای نسل جوان و تحلیلگران سیاسی ما بود تا ضمن در نظر گرفتن متغیرهای دیگر در تحلیلهای سیاسی، هیچگاه توطئه دشمن را نادیده نگرفته و انکار نکنند.
«واقعنگری» حد وسط این دو تحلیل اشتباه توطئهانگاری و توطئهانکاری است. واقعنگری در تحلیلهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و اجتماعی به معنای «چند متغیره دیدن» این مسائل است، برای مثال، در بررسی مسائل اقتصادی، نسبت دادن مشکلات این حوزه، صرفاً به تحریم و توطئه دشمنان و امریکا خطا است، چون فارغ از نقش بسیار مهم این تحریمها بر مشکلات اقتصادی، درصدی از ماجرا و مشکلات ما به سوءمدیریتها در مدیریت کلان کشور برمیگردد.
عموماً در تحلیل سیاسی، یک شیوه سهلالوصول و مرسوم در مطبوعات و در میان افکار عمومی وجود دارد و آن استفاده از «نظریه توطئه» است؛ در این شیوه، حتی مسائل روزمره مثل افزایش یا کاهش قیمت نفت یا دلار، قتل و مرگ سیاستمداران و... به «قدرت خارجی» یا «رقیب داخلی» نسبت داده میشود.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه