خراج
مجتبی قبادی
پای منقل نشسته چای و نبات میخوردیم که دقالباب کردند. جبارخان خدمهباشی در را گشود. قدرتالدوله مستوفی داخل شد. عرضه داشت جهت دریافت خراج سالانه شرفیاب شده. گفتیم خراج دیگر چیست که ما خود باجگیر بودهایم و تا به فلک ات نکشیدهایم شر را کم کن. گفت جناب فرمانفرما حکم کرده، یا خراج بَریم یا حوالت حضرتتان با توپهای مُرواری. اشارتی به توپ نره خر نمود که پیشانی مبارک را نشانه رفته بود و چند ضربه به لولهاش زد. آب دهان قورت دادیم. گفتیم تصدقت، هیچ راه نباشد؟! گفت خیر و همه باید خراج دهند،مگر اهل هنر که ایشان را نان در خون باشد و سفره تنگ. گفتیم ما نیز اهل هنریم که شاه شهید در طفولیت ملیجک خواندمان و شبی در ریالیتی شو ملیجک بودهایم. باور نداشت. صدای گربه آبستن و خر مجروح و کمانچه درآوردیم و فنر و کمک فنر چرخاندیم. بسیار خنده کرد. گفت حقا که اهل هنری و رفت. نفس آسوده کشیدیم و پای منقل نشستیم و چای نبات مجددی خوردیم که قبلی پریده بود. به خویش احسنت گفتیم و خفتیم.
پای منقل نشسته چای و نبات میخوردیم که دقالباب کردند. جبارخان خدمهباشی در را گشود. قدرتالدوله مستوفی داخل شد. عرضه داشت جهت دریافت خراج سالانه شرفیاب شده. گفتیم خراج دیگر چیست که ما خود باجگیر بودهایم و تا به فلک ات نکشیدهایم شر را کم کن. گفت جناب فرمانفرما حکم کرده، یا خراج بَریم یا حوالت حضرتتان با توپهای مُرواری. اشارتی به توپ نره خر نمود که پیشانی مبارک را نشانه رفته بود و چند ضربه به لولهاش زد. آب دهان قورت دادیم. گفتیم تصدقت، هیچ راه نباشد؟! گفت خیر و همه باید خراج دهند،مگر اهل هنر که ایشان را نان در خون باشد و سفره تنگ. گفتیم ما نیز اهل هنریم که شاه شهید در طفولیت ملیجک خواندمان و شبی در ریالیتی شو ملیجک بودهایم. باور نداشت. صدای گربه آبستن و خر مجروح و کمانچه درآوردیم و فنر و کمک فنر چرخاندیم. بسیار خنده کرد. گفت حقا که اهل هنری و رفت. نفس آسوده کشیدیم و پای منقل نشستیم و چای نبات مجددی خوردیم که قبلی پریده بود. به خویش احسنت گفتیم و خفتیم.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه