شرط حیرت آبودان...

انعکاس شفق بر سنگفرش «بوارده»!


امید مافی
روزنامه‌نگار
انگار از غُسل ارونـــــد رود و قسم بهمنشیر گذشته بودند که طولانی‌ترین راه را با گام‌های سترگ‌شان در نـــود دقیـــقه‌ای بهـــت‌آور طـــی کننــد تـــا آنجـــــا در پیــــاده‌روهای امیـــــــرآباد و احمــد آباد جماعتی غرقه در دلمشغولی، برای ساعتی لااقل در خنکای اسفند آبودان ترانه‌های نهفته در نخلستان‌ها را به یاد بیاورند و کمی آن‌سوتر از ورزشگاه پیر شهر به عشق یک ردای طلایی «یزله» بخوانند.
آن شب وقتی زیر نور طاقِ بازار مردم خبر بال گشایی پسرانشان را شنیدند درد و دشنام از زبان‌ها رخت بربست تا عطر ماهی بازار را پر کند و دیگر کسی از مصیبت ریزگردها و بوی گند پتاس حرفی نزند. آنجا در مهد فوتبال ایران طفل‌های قد ونیم قدی که تا همین دیروز روی آسفالت‌های تفتیده با توپ دو پوسته عشقبازی می‌‌کردند، ناگهان قد کشیدند و با دریبل‌ها و شوت‌ها و گل‌های دلربای خود لنج بادبانیِ سرخ را کمی آن سوتر از «دجله العورا» به گِل نشاندند تا ابرهای بدون بارش روی مردمانی که هنوز زخم ناسور حاصل از 8 سال جنگ را بر تن‌هایشان دارند لبخند بزنند و جنوب در قیچی بُران باد به سرخوش‌ترین نقطه در سرزمین گربه‌ای شکل بدل شود.
صنعت نفت در پی روزهای صعب بی پولی و مفلسی چون شیری گرسنه از قفس بیرون جهید و طعمه را بلعید تا در عرض جغرافیایی سی درجه آبودان به دارالمکافات تفنگدارانی بدل شود که با دماغ‌های باد کرده مچ در مچ بچه‌های تنها و خسته اما آکنده از انگیزه انداختند.
آن شب ارتش باصلابت با ساز و برگ نه چندان زیاد وقتی در برابر چشمان علیمنصور سان دید، طالع خوشبختی‌اش عیان شد و با پلن کارساز فرمانده‌ای که روزگاری در جایگاه ۸ پرچم آبی را می‌‌افراشت، قهرمان 5 ساله را به مسلخ فرستاد تا عطر فلافل به بوی تند نفت و قیر پایان دهد و پاپتی‌هایی که در محله «بریم» آب برای خوردن و نان برای سق زدن ندارند رخسار روشن خود را لبالب از ماه کنند و  تعرق فقر قلب‌های بی قرار را تسکین دهد.
حالا که برزیل ایران دوباره قد علم کرده و چشم‌ها از پشت عینک‌های ری بُن فِیک سوسو می‌‌زنند، بد نیست مسئولان به عشق ابدی مردمان یک شهر التفات بیشتری داشته باشند و پیش از هزیمت آرزوها فکری به حال تیمی کنند که از هیچ، همه چیز ساخته است.
بی شک اگر سید فاخر تهامی و محمدرضا غبیشاوی و حکیم نصاری و محمود مطلق زاده و دیگر فانتزیست‌ها در ازدحام ستاره‌ها و سیاره‌های روشن قدر ببینند و باور کنند که  در فراسوی «بوارده» کسی هست که دوست‌شان دارد به حتم بذر رؤیاهای هزاران کودک در کوچه‌های داغ افشانده خواهد شد و آبودان دوباره به دلداری این فوتبال زار و نزار مشغول می‌‌شود و انعکاس شفق بر سنگفرش فوتبالفارسی، منتج به ظهور شاه ماهی‌های تازه‌ای خواهد شد.
توپچی‌هایی که در شب مهتابی جنوب، غول سرخ را ذبح کردند فقط کمی توجه می‌‌خواهند تا ثابت کنند صدف‌ها در طرفة العینی خَزف‌ها را کنار می زنند تا عشق فوتبال‌های موطن دهداری بزرگ، روی بوریای نخ‌نما شده پایکوبی و بهانه‌ای برای خلاص نشدن از عیش با توپ چرمی پیدا کنند.
فوتبال لغت لامحال در «خرماستان‌»هاست. به‌هق‌هق ماهی‌ها در اعماق آب‌های سرکش دجله قسم!

آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7867/15/605807/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها