موسم پالوده شد
بهزاد توفیقفر
شما یادتون نمیاد، قدیمترها توی هرفصلی از سال، نه فقط گشت وگذار و مسافرت، بلکه خوردنیهای همان فصل هم گیر فلک نمیآمد چه رسد به خوردنیهای فصلهای دیگر و هر آخر هفته جاده شمال. اغلب مردم پولش را نداشتند و اغلبتر، با یک حساب، یک ضربدر یک، میشود یک! مجبور بودند همان یک دانه نان شب را خریداری کنند و آن هم چه نانی! اینطوری بود که میوه فصل که میرسید آن را با احترام، نوبرانه صدا میکردند و از دور، آب دهانشان را قورت داده میگفتند: «هنوز آقاخور نشده.»
حالا اما امکانات زیاد شده و خیلی خوردنها چه بسا مد حساب میشود. مثلاً الان توی چهار فصل سال، اغلب مردم بستنی میخورند و حتی برخی، سر اینکه بستنیشان بزرگتر باشد یا روی آن چتر و مبلمان و چراغ عقب خودرو داشته باشد، با هم رقابت میکنند. ترب و کدو و شلغم و آب انار و آلبالو و دوغ هم که خدا بدهد برکت. حتی دیده شده بعضیها هرروز سال، عنبرنسارا... بگذریم، این شعر از سالنامه توفیق، نوروز 1346 صفحه 13 انتخاب شده است:
باز شد فصل بهار و وقت گشت توده شد
موسم پالوده شد
ماه فروردین بیامد جسمها آسوده شد
موسم پالوده شد
بستنی آمد بزد اردنگ محکم بر لبو
رفت ترب، هم کدو
شلغم و ترب و چغندر خوردنش بیهوده شد
موسم پالوده شد
آب آلو آمد و دوغ عرب(۱)، آب زرشک
هست بر صفرا پزشک
گرچه با دست کثیف صاحبش آلوده شد
موسم پالوده شد
درب دکان حلیم و آش کشکی تخته گشت
از کسادی اخته گشت
در عوض درب دکان «رویخی»(۲) بگشوده شد
موسم پالوده شد
گرچه بر سال گذشته هم زمستانی نشد
برف و بارانی نشد
دیو منحوس زمستان قامتش فرسوده شد
موسم پالوده شد
بنده خوردم بس برای قافیه دود چراغ
هم زحلق و هم دماغ
رودههایم از سر شب تا سحر پُردوده شد
موسم پالوده شد
کرد «پُرچانه» زکسر قافیه ختم چرند
نطق او آمد به بند
گرچه در اشعار دیگر بیجهت پُرروده(۳) شد
موسم پالوده شد
۱) نوعی دوغ که با ماست درست شده است، نه با شیر
۲) فرنی. خوراکی که از شیر و آرد و برنج پزند (رقیق) و روی یخ گذارند تا خنک شود و شیره شهد روی آن ریزند.
۳) روده دراز، پر حرف
شما یادتون نمیاد، قدیمترها توی هرفصلی از سال، نه فقط گشت وگذار و مسافرت، بلکه خوردنیهای همان فصل هم گیر فلک نمیآمد چه رسد به خوردنیهای فصلهای دیگر و هر آخر هفته جاده شمال. اغلب مردم پولش را نداشتند و اغلبتر، با یک حساب، یک ضربدر یک، میشود یک! مجبور بودند همان یک دانه نان شب را خریداری کنند و آن هم چه نانی! اینطوری بود که میوه فصل که میرسید آن را با احترام، نوبرانه صدا میکردند و از دور، آب دهانشان را قورت داده میگفتند: «هنوز آقاخور نشده.»
حالا اما امکانات زیاد شده و خیلی خوردنها چه بسا مد حساب میشود. مثلاً الان توی چهار فصل سال، اغلب مردم بستنی میخورند و حتی برخی، سر اینکه بستنیشان بزرگتر باشد یا روی آن چتر و مبلمان و چراغ عقب خودرو داشته باشد، با هم رقابت میکنند. ترب و کدو و شلغم و آب انار و آلبالو و دوغ هم که خدا بدهد برکت. حتی دیده شده بعضیها هرروز سال، عنبرنسارا... بگذریم، این شعر از سالنامه توفیق، نوروز 1346 صفحه 13 انتخاب شده است:
باز شد فصل بهار و وقت گشت توده شد
موسم پالوده شد
ماه فروردین بیامد جسمها آسوده شد
موسم پالوده شد
بستنی آمد بزد اردنگ محکم بر لبو
رفت ترب، هم کدو
شلغم و ترب و چغندر خوردنش بیهوده شد
موسم پالوده شد
آب آلو آمد و دوغ عرب(۱)، آب زرشک
هست بر صفرا پزشک
گرچه با دست کثیف صاحبش آلوده شد
موسم پالوده شد
درب دکان حلیم و آش کشکی تخته گشت
از کسادی اخته گشت
در عوض درب دکان «رویخی»(۲) بگشوده شد
موسم پالوده شد
گرچه بر سال گذشته هم زمستانی نشد
برف و بارانی نشد
دیو منحوس زمستان قامتش فرسوده شد
موسم پالوده شد
بنده خوردم بس برای قافیه دود چراغ
هم زحلق و هم دماغ
رودههایم از سر شب تا سحر پُردوده شد
موسم پالوده شد
کرد «پُرچانه» زکسر قافیه ختم چرند
نطق او آمد به بند
گرچه در اشعار دیگر بیجهت پُرروده(۳) شد
موسم پالوده شد
۱) نوعی دوغ که با ماست درست شده است، نه با شیر
۲) فرنی. خوراکی که از شیر و آرد و برنج پزند (رقیق) و روی یخ گذارند تا خنک شود و شیره شهد روی آن ریزند.
۳) روده دراز، پر حرف
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه