با این فاصلههای دیوار به دیوار
ابوالقاسم حسینجانی
«مدیریت زبان» و «مدیریت زمان»،
همزاد یک «راز»اند و همبال یک «پرواز»...
«سخنرانی»بیشتر، نشانه «سخندانی»بیشتر نیست.
هرچه بیشتر «فکر» کنیم، از «ذکر» بیشتری میتوانیم سردرآوریم!
بیایید سکوت کردن و فکر کردن را -هم- یاد بگیریم.
اگر سکوت نکنید، پس کی فرصت گوش کردن را خواهید یافت؟!
اگر سکوت نکنید، پس کی مجال فکر کردن را پیدا خواهید کرد؟!
سکوت خلأ نیست، خلوت آدمی است.
«منطق سکوت»، منطقیترین راهبرد، در فرایند «فرصتآفرینی» است!
بگذارید دیگران هم بگویند؛
و شمایان، «سکوت» را - هم - بیاموزید
تا «گوش دادنهای استادانه»تان، از شما یک «متفکر نظریهپرداز» و «دستاندرکار کارپرداز» بسازد.
با حرف و حدیثهای مسلسلی و متواتر، همه انرژی و فرصتتان را هدر ندهید. رگبار حرفهای فکر نکرده، تحریفهای فلهای گز نکرده را - هم - بهدنبال خواهد داشت!
با این همه «فاصلههای دیوار به دیوار»،
به هیچ دیدار تازهای نمیتوان رسید.
موانع را بردارید.
موانع را بردارید و بگذارید «زندگی» نفس «تازه» کند:
هین، «سخن» تازه بگو -
تا که «جهان» تازه شود!
این «جهان»، گفتوگوی من و توست؛
و من و تو، تا این معادله عادلانه را یاد نگیریم و باور نیاوریم -
محال است که بتوانیم از عدالت جمعی و اجتماعی، سر درآوریم.
«سرمایه اجتماعی»، ریشه در «مشارکت اجتماعی» دارد.
نمیشود بعضیها، «گوش» باشند؛ و فقط بعضیترها، «زبان»!
«روزهداری»، تمرین «خویشتنداری»ست:
[... لعلکم تتقون!]
«روزه داشتن»، در زبان و ادبیات قرآن، همان «صبوری کردن» است:
[... استعینوا بالصبر و الصلاة]
نمیشود دستپاچه و سراسیمه بود اما در سر، هوای «ساماندهی» و «سامانیابی» داشت!
«تفکر»
- و بویژه: «تفکر جمعی» -
کارگاه پرسشآفرینی است.
ماده اولیه تفکر، «پرسشگری» است؛
و «مسألهدار بودن»، نه تنها بد نیست؛ بلکه برای فرارسیدن به «راهحلها»،
- گاهی -
بسیار هم ضروری است...
خانه خورشید، دیوار ندارد؛
و ما با این همه دیوارهای سنگدلانه و جانفرسا،
محال است که جرعهای گوارا از یک «زندگی روشن» را بتوانیم بچشیم.
تازهگردانی باورهای مخلوط و مغلوط،
تنها راه برای شادکامی و شادابی است:
[یا ایهاالذین آمنوا! آمنوا...]
هان ای مؤمنان، «از نو»، ایمان بیاورید!
«مدیریت زبان» و «مدیریت زمان»،
همزاد یک «راز»اند و همبال یک «پرواز»...
«سخنرانی»بیشتر، نشانه «سخندانی»بیشتر نیست.
هرچه بیشتر «فکر» کنیم، از «ذکر» بیشتری میتوانیم سردرآوریم!
بیایید سکوت کردن و فکر کردن را -هم- یاد بگیریم.
اگر سکوت نکنید، پس کی فرصت گوش کردن را خواهید یافت؟!
اگر سکوت نکنید، پس کی مجال فکر کردن را پیدا خواهید کرد؟!
سکوت خلأ نیست، خلوت آدمی است.
«منطق سکوت»، منطقیترین راهبرد، در فرایند «فرصتآفرینی» است!
بگذارید دیگران هم بگویند؛
و شمایان، «سکوت» را - هم - بیاموزید
تا «گوش دادنهای استادانه»تان، از شما یک «متفکر نظریهپرداز» و «دستاندرکار کارپرداز» بسازد.
با حرف و حدیثهای مسلسلی و متواتر، همه انرژی و فرصتتان را هدر ندهید. رگبار حرفهای فکر نکرده، تحریفهای فلهای گز نکرده را - هم - بهدنبال خواهد داشت!
با این همه «فاصلههای دیوار به دیوار»،
به هیچ دیدار تازهای نمیتوان رسید.
موانع را بردارید.
موانع را بردارید و بگذارید «زندگی» نفس «تازه» کند:
هین، «سخن» تازه بگو -
تا که «جهان» تازه شود!
این «جهان»، گفتوگوی من و توست؛
و من و تو، تا این معادله عادلانه را یاد نگیریم و باور نیاوریم -
محال است که بتوانیم از عدالت جمعی و اجتماعی، سر درآوریم.
«سرمایه اجتماعی»، ریشه در «مشارکت اجتماعی» دارد.
نمیشود بعضیها، «گوش» باشند؛ و فقط بعضیترها، «زبان»!
«روزهداری»، تمرین «خویشتنداری»ست:
[... لعلکم تتقون!]
«روزه داشتن»، در زبان و ادبیات قرآن، همان «صبوری کردن» است:
[... استعینوا بالصبر و الصلاة]
نمیشود دستپاچه و سراسیمه بود اما در سر، هوای «ساماندهی» و «سامانیابی» داشت!
«تفکر»
- و بویژه: «تفکر جمعی» -
کارگاه پرسشآفرینی است.
ماده اولیه تفکر، «پرسشگری» است؛
و «مسألهدار بودن»، نه تنها بد نیست؛ بلکه برای فرارسیدن به «راهحلها»،
- گاهی -
بسیار هم ضروری است...
خانه خورشید، دیوار ندارد؛
و ما با این همه دیوارهای سنگدلانه و جانفرسا،
محال است که جرعهای گوارا از یک «زندگی روشن» را بتوانیم بچشیم.
تازهگردانی باورهای مخلوط و مغلوط،
تنها راه برای شادکامی و شادابی است:
[یا ایهاالذین آمنوا! آمنوا...]
هان ای مؤمنان، «از نو»، ایمان بیاورید!
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه