مانیفستی برای «مکتب معماری اسلامی-ایرانی»
جهاندانی جهانداری و جهانآرایی
چطور میتوان از ظرفیتهای حکمت اسلامی در معماری ایرانی بهره گرفت؟
دکتر سلمان نقرهکار
دکترای معماری و هیأت علمی دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه شهید رجایی
اگر مأموریت اصلی معماران را «ساماندهی مکان زندگی انسان در بستر محیط» بدانیم، آنگاه شناخت «انسان و محیط و نسبت میان این دو» مبنای تصمیمهای آنان در طراحی خواهد بود. این شناخت هر دو ساحت «هستها و بایدها» را شامل میشود که اگر مبتنی بر «عقل و وحی» باشد، قاعدتاً اصول معماری منتج از آن را میتوان عقلانی و اسلامی و آثار معماری مبتنی بر آن را نیز «معماری اسلامی» دانست. تاکنون دیدگاههای مختلفی درباره معماری اسلامی مطرح شده که میتوان خاستگاه آنها را از دو سو دستهبندی کرد؛ از یکسو اسلامشناسان با بهرهگیری از منابع اسلامی به سمت مبانی و اصول معماری حرکت کردهاند و از دیگر سو معماران و شهرسازان از جایگاه تخصصی خود با مراجعه به این منابع در جستوجوی اصول معماری اسلامی برآمدهاند. این نوشتار با هدف پیشنهاد یک ساختار «وحدتبخش و کارآمد» برای تبیین رابطه «معماری و اسلام» آغاز شده و در جستوجوی یک مدل جامع برای ترکیب و تألیف مؤلفههای این دو مقوله است. پرسش ما آن است که «چگونه میتوان از آموزههای اسلامی به طور جامع و کاربردی در معماری بهره جست؟» به نظر میرسد که آموزههای اسلامی را میتوان در سه ساحت «حکمت نظری و عملی و مضاف» دستهبندی کرد که به تعبیر زیبای علامه جوادی آملی «جهاندانی، جهانداری و جهانآرایی» نام گرفتهاند.
***
اسلام برنامه جامع زندگی است و معماری و شهر، به عنوان مکان زندگی – یکی از شئون زندگی بشر است که از سبک زندگی او اثرپذیر و بر آن اثرگذار است- قاعدتاً باید طبق این برنامه ساماندهی و جهتدهی شوند. اگر معماری و شهرسازی مبتنی بر حکمت اسلامی باشد، زمینه شکلگیری حیات طیبه در انسانها را فراهم میکند. هدف ما دستیابی به یک الگوی مفهومی برای تعامل میان «اسلام و معماری» است، به عبارتی، ارائه ساختاری برای تدوین مانیفست «الگوی اسلامی-ایرانی معماری» که دستمایهای باشد برای «حکمت مضاف (تخصصی)» در معماری از طریق «تفقه و اجتهاد معمارانه» و یافتن مبانی و اصول معماری مبتنی بر حکمت اسلامی، تا آن نیز مقدمهای بر ساماندهی «مکتب معماری اسلامی» به عنوان مبنای نظری «شکلگیری الگوی اسلامی- ایرانی معماری» شود.
منظور از «مکتب» معماری اسلامی «مبانی، اصول و قواعد معماری» و منظور از «الگوی اسلامی-ایرانی معماری» ویژگیهای کالبدی آثار معماری در بومهای متنوع «ایران» است که بر پایه آن اصول شکل گرفته و متناسب با شرایط هر منطقه، قابل اجتهاد و بومیسازی هستند.
حال باید دید «چگونه میتوان از تمامی ظرفیتهای حکمت اسلامی برای تمامی وجوه معماری بهره جست؟» به عبارتی نحوه تأثیر و میزان نفوذ آموزههای اسلام در معماری چقدر و چگونه است؟ یافتن پاسخ مستلزم تبیینی جامع از هر دو موضوع «اسلام و معماری» است.
واقعیت این است که از سه منظر «سیستمی، فلسفی و راهبردی» که به اختصار نگرش «سفر» مینامیم (س: سیستمی + ف: فلسفی + ر: راهبردی) میتوان معماری را این گونه تعریف کرد: «ساماندهی مکان زندگی و رشد انسان در بستر محیط (توسط معمار)». بر این اساس، معماری دارای 4 رکن اصلی است که اگر مکتبی قرارشود درباره معماری حرفی داشته باشد باید درباره همه آنها نظر داشته باشد:
1. مکان یا خودِ بنای معماری و ترکیب نهایی آن (اثر معماری) که به عنوان مکان زندگی استفاده میشود، همان ترکیب اجزا و کلیت در نگرش سیستمی و خروجی در نگرش راهبردی و ترکیب علل صوری و مادی در نگرش فلسفی است.
2- انسان - تأثیر بنا بر بهرهبرداران (و بلکه خود معمار و محیط) که عبارت از سبک زندگی ساکنان یا «حال» خوش یا ناخوش آنان است، همان علت غایی در نگرش فلسفی و هدف در نگرش سیستمی و پیامد در نگرش راهبردی است. میتوان خواستههای بهرهبردار (کارفرما) را نیز همان «ورودی» در نگرش راهبردی و وجه بالقوه علت غایی در نگرش فلسفی و هدف در نگرش سیستمی دانست. علت آنکه آن را بالقوه مینامیم، این است که «خواستههای» کارفرما باید توسط معمار، تحلیل شود و به «نیازهای حقیقی» تبدیل و ترجمه شود تا در فرایند طراحی، بالفعل گردد.
3. بستر و زمینه شکلگیری معماری و نحوه مواجهه بنا با آن، نیز نحوه تصمیمگیری معمار در این باره، در همه نگرشها به عنوان زمینه قابلپذیرش است، چراکه هیچ بنایی در خلأ اتفاق نمیافتد. گاهی در نگرش فلسفی آن را به عنوان علت پنجم یا «علل زمینهای» نیز مینامند. همچنین گاهی در نگرش راهبردی، اطلاعات زمین و زمینه به عنوان بخشی از «ورودی» مسأله معمار لحاظ میشود، چراکه معماران در ابتدای کار هر پروژه با دو عامل «خواست کارفرما + شرایط زمین» مواجه میشوند و باید بر اساس این دو «ورودی»، معادلات معماری را سامان بدهند تا خروجی کارشان یک مکان شایسته بشود.
4. فرایند ساماندهی توسط معمار (فرایند طراحی او + اهلیت وی + حسن فاعلی و فعلی او، حکمت و نیت و مهارت او) همان سامانگر در نگرش سیستمی و مدیر و راهبر پروژه در نگرش راهبردی و علت فاعلی در نگرش فلسفی است.
بنابراین، چهار مؤلفه «انسان، مکان (بنا)، محیط و معمار» را میتوان چهار رکن اصلی معماری دانست که در پرتو ربوبیت الهی در شکلگیری معماری ایفای نقش میکنند. بنابراین آموزههای حکمت اسلامی (یا هر مکتب دیگر) باید درباره هر چهار مقوله فوق سخنی برای معماران داشته باشند.
پرسشی که در این فضا مطرح میشود، این است که نسبت صفت «اسلامی» با معماری چیست؟ ترکیبهای مشابه واژگانی همچون «اقتصاد اسلامی، فرهنگ اسلامی، تربیت اسلامی و...» هم وجود دارد که لازم است یک بار به طور جدی تکلیف این شئون زندگی بشر با مقوله «اسلام» روشن شود. اسلام، یک برنامه زندگی برای انسان است که مدعی است او را به کمال و سعادت دنیا و آخرت میرساند. موضوع آن «انسان» و غایت آن «خدا» است (خسروپناه، 1397). توصیه اسلام به انسان عبارت از زندگی بر اساس «عقل مبتنی بر وحی» است. بر اساس تحقیقاتِ مبنای این نوشتار، ریشه و منبع اصلی علوم اسلامی، عبارت از «قرآن و سنت و عترت» است. یعنی کلام خداوند، سنت پیامآور و سیره اهلبیت (علیهمالسلام) که خود شامل گفتار و رفتار و آثار ایشان میشود. در مرتبه بعد آثاری که در دوران ایشان بوده و مورد تأیید و امضای ایشان قرار گرفته یا نکته منفی درباره آن نفرمودهاند، نیز میتواند مبنای تحقیقات قرار گیرد. علوم اسلامی ثمره این شجره طیبه
هستند.
بر این اساس «معمار حکیم» فردی است که «قدرت تشخیص و تصمیم معمارانه» بر اساس مجموع یافتهها از حکمت نظری و عملی اسلامی را دارد که نیازمند «تفقّه و اجتهاد معمارانه» است.
آیتالله جوادی آملی در مقاله «اصول 15 گانه تمدنسازی» اصل یکم را اینگونه میفرمایند: «تمدن جامعه انسانی در آیینه تدین او ظهور دارد و ظهور هرگونه برازندگی او در گرو استقرار در مقطع چهارم از اسفار چهارگانه سالکان الهی است. چهارمین میدان مهاجرت از اسفار اربعه، «سفر از خلق به سوی خلق با حق» است. چنین مسافری هماره با حق همراه بوده و از منظر حق، جهان «جماد و نبات و حیوان و انسان و فرشته» را مینگرد و در قلمرو هر یک حکم مناسب دارد. جامعه حقمدار هیچ موجودی را بدون روح حاکم بر آن، یعنی حقیقت که ظهور حق مطلق است، بررسی نمیکند و هنگام «تدوین» قانون، «اجرای» قانون و «تطبیق عملکرد مجریان» برابر قانون مدون، یعنی قضا و داوری، قالب هر چیزی را با قلب تپنده آن، یعنی حقیقت یادشده، ملاحظه میکند»(جوادی آملی، 1394). بر مبنای چنین نگرشی، دغدغه معمار مسلمان جستوجوی سخن دین در تمامی عرصههای تصمیمگیری فرایند طراحی است. یعنی از یکسو کشف آموزههای حکمت اسلامی در پنج عرصه علوماسلامی (تفقه معمارانه) و از دیگرسو کاربرد آن در چهار عرصه اصلی شکلگیری اثر معمار، که آن را میتوان «اجتهاد معمارانه» نامید.بر اساس مبانی پیشگفته، از منظر هریک از شاخههای علوم اسلامی میتوان به معماری نگریست و اصولی برای هر یک از عرصههای «سپهر معماری» و به طور خاص، اصولی برای طراحی معماری به دست آورد. کما اینکه اندیشمندان دلسوز – از هر دو سمت اسلامشناسان و معماران- با گرایشهای فقهی، فلسفی، عرفانی، روایی و... از اسلام به معماری نزدیک شدهاند و رهاوردهای ارزشمندی نیز داشتهاند. این دستاوردها باید به طور مکمل و همافزا شاکلهای منسجم و هندسهای یکپارچه یابد تا نگرشی «جامع» از منظر اسلامی به معماری و شهرسازی را سامان دهد، اگرچه هریک از این علوم دستاوردی برای معماران دارد و میتواند بخشی از پازل «معماری اسلامی» را تکمیل کند، اما مجموع آنها، یک کلیت واحد و هماهنگ است (سیستم) که آن را «منظومه حکمت اسلامی» مینامیم. معمار مؤمن و مؤدب به ادب الهی، طی درک و وجدان درونی مجموع این علوم و باورمندی به آنها (ایمان) به تدریج دارای حکمتی جامع میشود که در اعمال و آثار وی تجلی خواهد یافت (عمل صالح). طی این طریق از یکسو با تلاش و مجاهده معمار و از دیگر سو با توفیق الهی هموار میگردد.
* منابع در دفتر روزنامه موجود است.
نیم نگاه
آموزههای اسلامی را میتوان در سه ساحت «حکمت نظری و عملی و مضاف» دستهبندی کرد که به تعبیر زیبای علامه جوادی آملی «جهاندانی، جهانداری و جهانآرایی» نام گرفتهاند. بر این اساس «معمار حکیم» فردی است که «قدرت تشخیص و تصمیم معمارانه» بر اساس مجموع یافتهها از حکمت نظری و عملی اسلامی را دارد که نیازمند «تفقّه و اجتهاد معمارانه» است. بر مبنای چنین نگرشی، دغدغه معمار مسلمان جستوجوی سخن دین در تمامی عرصههای تصمیمگیری فرایند طراحی است.
دکتر سلمان نقرهکار
دکترای معماری و هیأت علمی دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه شهید رجایی
اگر مأموریت اصلی معماران را «ساماندهی مکان زندگی انسان در بستر محیط» بدانیم، آنگاه شناخت «انسان و محیط و نسبت میان این دو» مبنای تصمیمهای آنان در طراحی خواهد بود. این شناخت هر دو ساحت «هستها و بایدها» را شامل میشود که اگر مبتنی بر «عقل و وحی» باشد، قاعدتاً اصول معماری منتج از آن را میتوان عقلانی و اسلامی و آثار معماری مبتنی بر آن را نیز «معماری اسلامی» دانست. تاکنون دیدگاههای مختلفی درباره معماری اسلامی مطرح شده که میتوان خاستگاه آنها را از دو سو دستهبندی کرد؛ از یکسو اسلامشناسان با بهرهگیری از منابع اسلامی به سمت مبانی و اصول معماری حرکت کردهاند و از دیگر سو معماران و شهرسازان از جایگاه تخصصی خود با مراجعه به این منابع در جستوجوی اصول معماری اسلامی برآمدهاند. این نوشتار با هدف پیشنهاد یک ساختار «وحدتبخش و کارآمد» برای تبیین رابطه «معماری و اسلام» آغاز شده و در جستوجوی یک مدل جامع برای ترکیب و تألیف مؤلفههای این دو مقوله است. پرسش ما آن است که «چگونه میتوان از آموزههای اسلامی به طور جامع و کاربردی در معماری بهره جست؟» به نظر میرسد که آموزههای اسلامی را میتوان در سه ساحت «حکمت نظری و عملی و مضاف» دستهبندی کرد که به تعبیر زیبای علامه جوادی آملی «جهاندانی، جهانداری و جهانآرایی» نام گرفتهاند.
***
اسلام برنامه جامع زندگی است و معماری و شهر، به عنوان مکان زندگی – یکی از شئون زندگی بشر است که از سبک زندگی او اثرپذیر و بر آن اثرگذار است- قاعدتاً باید طبق این برنامه ساماندهی و جهتدهی شوند. اگر معماری و شهرسازی مبتنی بر حکمت اسلامی باشد، زمینه شکلگیری حیات طیبه در انسانها را فراهم میکند. هدف ما دستیابی به یک الگوی مفهومی برای تعامل میان «اسلام و معماری» است، به عبارتی، ارائه ساختاری برای تدوین مانیفست «الگوی اسلامی-ایرانی معماری» که دستمایهای باشد برای «حکمت مضاف (تخصصی)» در معماری از طریق «تفقه و اجتهاد معمارانه» و یافتن مبانی و اصول معماری مبتنی بر حکمت اسلامی، تا آن نیز مقدمهای بر ساماندهی «مکتب معماری اسلامی» به عنوان مبنای نظری «شکلگیری الگوی اسلامی- ایرانی معماری» شود.
منظور از «مکتب» معماری اسلامی «مبانی، اصول و قواعد معماری» و منظور از «الگوی اسلامی-ایرانی معماری» ویژگیهای کالبدی آثار معماری در بومهای متنوع «ایران» است که بر پایه آن اصول شکل گرفته و متناسب با شرایط هر منطقه، قابل اجتهاد و بومیسازی هستند.
حال باید دید «چگونه میتوان از تمامی ظرفیتهای حکمت اسلامی برای تمامی وجوه معماری بهره جست؟» به عبارتی نحوه تأثیر و میزان نفوذ آموزههای اسلام در معماری چقدر و چگونه است؟ یافتن پاسخ مستلزم تبیینی جامع از هر دو موضوع «اسلام و معماری» است.
واقعیت این است که از سه منظر «سیستمی، فلسفی و راهبردی» که به اختصار نگرش «سفر» مینامیم (س: سیستمی + ف: فلسفی + ر: راهبردی) میتوان معماری را این گونه تعریف کرد: «ساماندهی مکان زندگی و رشد انسان در بستر محیط (توسط معمار)». بر این اساس، معماری دارای 4 رکن اصلی است که اگر مکتبی قرارشود درباره معماری حرفی داشته باشد باید درباره همه آنها نظر داشته باشد:
1. مکان یا خودِ بنای معماری و ترکیب نهایی آن (اثر معماری) که به عنوان مکان زندگی استفاده میشود، همان ترکیب اجزا و کلیت در نگرش سیستمی و خروجی در نگرش راهبردی و ترکیب علل صوری و مادی در نگرش فلسفی است.
2- انسان - تأثیر بنا بر بهرهبرداران (و بلکه خود معمار و محیط) که عبارت از سبک زندگی ساکنان یا «حال» خوش یا ناخوش آنان است، همان علت غایی در نگرش فلسفی و هدف در نگرش سیستمی و پیامد در نگرش راهبردی است. میتوان خواستههای بهرهبردار (کارفرما) را نیز همان «ورودی» در نگرش راهبردی و وجه بالقوه علت غایی در نگرش فلسفی و هدف در نگرش سیستمی دانست. علت آنکه آن را بالقوه مینامیم، این است که «خواستههای» کارفرما باید توسط معمار، تحلیل شود و به «نیازهای حقیقی» تبدیل و ترجمه شود تا در فرایند طراحی، بالفعل گردد.
3. بستر و زمینه شکلگیری معماری و نحوه مواجهه بنا با آن، نیز نحوه تصمیمگیری معمار در این باره، در همه نگرشها به عنوان زمینه قابلپذیرش است، چراکه هیچ بنایی در خلأ اتفاق نمیافتد. گاهی در نگرش فلسفی آن را به عنوان علت پنجم یا «علل زمینهای» نیز مینامند. همچنین گاهی در نگرش راهبردی، اطلاعات زمین و زمینه به عنوان بخشی از «ورودی» مسأله معمار لحاظ میشود، چراکه معماران در ابتدای کار هر پروژه با دو عامل «خواست کارفرما + شرایط زمین» مواجه میشوند و باید بر اساس این دو «ورودی»، معادلات معماری را سامان بدهند تا خروجی کارشان یک مکان شایسته بشود.
4. فرایند ساماندهی توسط معمار (فرایند طراحی او + اهلیت وی + حسن فاعلی و فعلی او، حکمت و نیت و مهارت او) همان سامانگر در نگرش سیستمی و مدیر و راهبر پروژه در نگرش راهبردی و علت فاعلی در نگرش فلسفی است.
بنابراین، چهار مؤلفه «انسان، مکان (بنا)، محیط و معمار» را میتوان چهار رکن اصلی معماری دانست که در پرتو ربوبیت الهی در شکلگیری معماری ایفای نقش میکنند. بنابراین آموزههای حکمت اسلامی (یا هر مکتب دیگر) باید درباره هر چهار مقوله فوق سخنی برای معماران داشته باشند.
پرسشی که در این فضا مطرح میشود، این است که نسبت صفت «اسلامی» با معماری چیست؟ ترکیبهای مشابه واژگانی همچون «اقتصاد اسلامی، فرهنگ اسلامی، تربیت اسلامی و...» هم وجود دارد که لازم است یک بار به طور جدی تکلیف این شئون زندگی بشر با مقوله «اسلام» روشن شود. اسلام، یک برنامه زندگی برای انسان است که مدعی است او را به کمال و سعادت دنیا و آخرت میرساند. موضوع آن «انسان» و غایت آن «خدا» است (خسروپناه، 1397). توصیه اسلام به انسان عبارت از زندگی بر اساس «عقل مبتنی بر وحی» است. بر اساس تحقیقاتِ مبنای این نوشتار، ریشه و منبع اصلی علوم اسلامی، عبارت از «قرآن و سنت و عترت» است. یعنی کلام خداوند، سنت پیامآور و سیره اهلبیت (علیهمالسلام) که خود شامل گفتار و رفتار و آثار ایشان میشود. در مرتبه بعد آثاری که در دوران ایشان بوده و مورد تأیید و امضای ایشان قرار گرفته یا نکته منفی درباره آن نفرمودهاند، نیز میتواند مبنای تحقیقات قرار گیرد. علوم اسلامی ثمره این شجره طیبه
هستند.
بر این اساس «معمار حکیم» فردی است که «قدرت تشخیص و تصمیم معمارانه» بر اساس مجموع یافتهها از حکمت نظری و عملی اسلامی را دارد که نیازمند «تفقّه و اجتهاد معمارانه» است.
آیتالله جوادی آملی در مقاله «اصول 15 گانه تمدنسازی» اصل یکم را اینگونه میفرمایند: «تمدن جامعه انسانی در آیینه تدین او ظهور دارد و ظهور هرگونه برازندگی او در گرو استقرار در مقطع چهارم از اسفار چهارگانه سالکان الهی است. چهارمین میدان مهاجرت از اسفار اربعه، «سفر از خلق به سوی خلق با حق» است. چنین مسافری هماره با حق همراه بوده و از منظر حق، جهان «جماد و نبات و حیوان و انسان و فرشته» را مینگرد و در قلمرو هر یک حکم مناسب دارد. جامعه حقمدار هیچ موجودی را بدون روح حاکم بر آن، یعنی حقیقت که ظهور حق مطلق است، بررسی نمیکند و هنگام «تدوین» قانون، «اجرای» قانون و «تطبیق عملکرد مجریان» برابر قانون مدون، یعنی قضا و داوری، قالب هر چیزی را با قلب تپنده آن، یعنی حقیقت یادشده، ملاحظه میکند»(جوادی آملی، 1394). بر مبنای چنین نگرشی، دغدغه معمار مسلمان جستوجوی سخن دین در تمامی عرصههای تصمیمگیری فرایند طراحی است. یعنی از یکسو کشف آموزههای حکمت اسلامی در پنج عرصه علوماسلامی (تفقه معمارانه) و از دیگرسو کاربرد آن در چهار عرصه اصلی شکلگیری اثر معمار، که آن را میتوان «اجتهاد معمارانه» نامید.بر اساس مبانی پیشگفته، از منظر هریک از شاخههای علوم اسلامی میتوان به معماری نگریست و اصولی برای هر یک از عرصههای «سپهر معماری» و به طور خاص، اصولی برای طراحی معماری به دست آورد. کما اینکه اندیشمندان دلسوز – از هر دو سمت اسلامشناسان و معماران- با گرایشهای فقهی، فلسفی، عرفانی، روایی و... از اسلام به معماری نزدیک شدهاند و رهاوردهای ارزشمندی نیز داشتهاند. این دستاوردها باید به طور مکمل و همافزا شاکلهای منسجم و هندسهای یکپارچه یابد تا نگرشی «جامع» از منظر اسلامی به معماری و شهرسازی را سامان دهد، اگرچه هریک از این علوم دستاوردی برای معماران دارد و میتواند بخشی از پازل «معماری اسلامی» را تکمیل کند، اما مجموع آنها، یک کلیت واحد و هماهنگ است (سیستم) که آن را «منظومه حکمت اسلامی» مینامیم. معمار مؤمن و مؤدب به ادب الهی، طی درک و وجدان درونی مجموع این علوم و باورمندی به آنها (ایمان) به تدریج دارای حکمتی جامع میشود که در اعمال و آثار وی تجلی خواهد یافت (عمل صالح). طی این طریق از یکسو با تلاش و مجاهده معمار و از دیگر سو با توفیق الهی هموار میگردد.
* منابع در دفتر روزنامه موجود است.
نیم نگاه
آموزههای اسلامی را میتوان در سه ساحت «حکمت نظری و عملی و مضاف» دستهبندی کرد که به تعبیر زیبای علامه جوادی آملی «جهاندانی، جهانداری و جهانآرایی» نام گرفتهاند. بر این اساس «معمار حکیم» فردی است که «قدرت تشخیص و تصمیم معمارانه» بر اساس مجموع یافتهها از حکمت نظری و عملی اسلامی را دارد که نیازمند «تفقّه و اجتهاد معمارانه» است. بر مبنای چنین نگرشی، دغدغه معمار مسلمان جستوجوی سخن دین در تمامی عرصههای تصمیمگیری فرایند طراحی است.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه