سلسله درسگفتارهای تفسیریمنتشرنشده آیتالله شهیدبهشتی (5)
توصیف راه راست
خیلی متأسفم که ما حتی کلمه راه راست را هم نمیخواهیم بفهمیم! راه راست زندگی، همان راهی است که خداوند خواسته است. همان راهی که خدا مقرر کرده، ولی ما باز هم در زندگی خود به بیراهه میرویم!
تا به حال چقدر با افراد گوناگون صحبت کردهام تا روشن کنم که کار، کوشش، تجارت، فعالیت اجتماعی، درس، کار علمی و غیره، هر یک نظم و قانونی دارد؛ خدا برای این عالم نظامی مقرر کرده است. چرا همه چیز را از بیراهه میخواهید؟ هر هدفی، مقدار معینی کوشش لازم دارد و از هر مقدار معین کوشش، مقدار معینی نتیجه به دست میآید. ولی ما عادت کردهایم از کار و کوشش کم، نتیجههای بزرگ انتظار داشته باشیم. این روش بر زندگی ما مسلط شده است. البته عدهای هستند که این گونه نیستند؛ ولی این طرز فکر بر جامعه ما مسلط شده است. با کار کمی که انجام میدهیم، انتظار پاداش و نتیجهگیری بزرگ داریم. این چه انحرافی است که کارها را مستقیم به خدا میسپارد؟!
مثال، کسی دانشجو است و میخواهد امتحان بدهد؛ ولی به اندازه کافی خود را برای امتحان آماده نکرده است. تلفن میکند و میگوید: «من یک استخاره میخواهم»؛ میگویم: «برای چه استخاره میخواهید؟» میگوید: «من امسال کار داشتم و نتوانستم درس بخوانم. حال نمیدانم که امتحان بدهم یا امتحان ندهم و در صورت شرکت در امتحان، آیا قبول میشوم یا نمیشوم. میخواستم استخاره بگیرم!» میگویم: «اگر امتحان بدهی و قبول نشوی، چند درصد شانس ادامه تحصیل داری؟» میگوید: «50 درصد». میگویم: «اگر امتحان بدهی و 50 درصد شانس قبولی را از دست بدهی، آیا راه تحصیل بر تو بسته میشود؟» میگوید: «نه، ولی ممکن است قطع شود.» راه راست میگوید امتحان بدهی، خود را امتحان کنی و کوشش کنی. راه راستتر این است که از قبل درس خوانده باشی. تا اینجا را بیراهه رفتهای، باز هم میخواهی بیراهه بروی؟ امتحان بده، اگر قبول شدی که خوب است. اگر هم قبول نشدی، ترم بعد دوباره امتحان میدهی. چرا میخواهی با کمک استخاره خود را قانع کنی و آثار ملامتزای آن کار نکردن قبلی را از بین ببری؟ این ملامت باید باشد، به درد تو میخورد. این دلهره را باید داشته باشی تا دفعه بعد درس بخوانی.
یا مثال دیگر، فردی میخواهد تجارت کند، میگوید: «استخاره میخواهم که آیا سود دارد یا ندارد!» آخر تجارت، حساب و کتاب دارد، مطالعه دارد، آمار دارد. بررسی کن، برو و بپرس و اگر این محاسبات نشان داد که 70 درصد در معامله پیروز هستی، این کار را انجام بده و دیگر منتظر صد درصد نباش. تجارتی که انسان بخواهد همراه با صد درصد نفع یقینی باشد، هیچ وقت نمیشود. برو تجارتت را بکن!
این، «بیراهه رفتن» است. من حتی افرادی را دیدهام که از راه دور تلفن میکنند و در این زمینهها استخاره میخواهند. این چه طرز زندگی است؟ اینها انحراف از صراط مستقیم است. به راستی مسلمانان استحقاق دارند که چند بار در روز بگویند: «خدایا، راه مستقیم زندگی را به ما نشان بده»؛ به شرطی که در این دعاها دروغ نگویند و خودشان به دنبال پیدا کردن راه زندگی باشند.
سپس در آیه بعد، راه راست را توصیف میکند: «صِراطَ الَّذِینَ اَنعَمتَ عَلَیهِم...» (راه کسانی که بر آنها نعمت ارزانی داشتی) اگر انسان به راه راست رفت، به دنبال آن چیست؟ نعمت است. اگر دچار نقمت و رنج هستید، بدانید که به بیراهه رفتهاید.«غَیرِالمَغضُوبِ عَلَیهِم...» (نه آنهایی که بر آنها خشم گرفته شده است)، «وَلَاالضّالین» (و نه بیراهه روندهها)
مسلمان با جامعهای غیراسلامی
یک اسلامشناس خارجی کتابی نوشته است به نام اسلام، صراط مستقیم، اسلام راه راست است. اساساً زندگی مسلمانی، پیمودن راه راست است. هر انحرافی از اسلام، انحراف از راه راست است.
ما مسلمانان چقدر در راه راست قرار داریم و چقدر از آن منحرف هستیم؟
جامعه ما اسلامی نیست! ما عدهای مسلمان هستیم؛ ولی جامعه ما غیراسلامی است!
روابط و مناسبات ما، روابط و مناسبات غیراسلامی است. اگر به طور فردی هم حساب کنیم، زندگی تک تک ما چقدر با اسلام تطبیق دارد؟ ما حتی یکی از اصول اسلام را نتوانستیم در جمع محدود خودمان پیاده کنیم تا با یکدیگر به گزاف حرف نزنیم، قول غیرعملی ندهیم، ارزیابی گزاف نکنیم، وعده گزاف ندهیم.
ما که امکان شناخت همه را نداریم. هریک از ما در زندگی خود، با عدهای سر و کار داریم که آنها را نمیشناسیم. چه کار کنیم؟ شما اگر در یک کشور غیراسلامی از بانک بپرسید: «وضع حساب و کتاب فلان کس که پیش شما حساب دارد چگونه است؟» جوابی میدهد که تا حدی خیال شما را راحت میکند؛ ولی اینجا اگر از برادر مسلمان خودتان بپرسید: «فلانی را میشناسید؟ حساب و کتابش چگونه است؟» همین طور بیحساب به شما حرفی میزند.
برای فلان مدرسه، فلان آقا را میخواهیم استخدام کنیم. میپرسیم: «مربی خوبی است؟» درباره او فضایل بسیاری میگوید؛ ولی وقتی میآید، میبینیم هیچ چیز بلد نیست.
مثال دیگر در مورد وصلتها و ارتباطات است. باور کنید یکی از مشکلات زندگی مردم، ازدواج پسرها و دخترهاست. مگر میتوانید هر کس را که به خواستگاری دختر شما میآید، بشناسید؟
مگر میتوانید هر جا برای خواستگاری میروید، خانواده آن دختر را بشناسید؟ وقتی میپرسید، شروع میکنند به تعریف کردن از دختر خانم یا آقا پسر و یک کامیون خصلتهای خوب او را بار کردن! اینکه ما دستکم در جمعی زندگی کنیم که بتوانیم به حرف یکدیگر اطمینان کنیم، چقدر میتواند تحقق عینی پیدا کند؟ یکی از دوستان حاضر در جلسه در ارتباط با کار تجاری خود میگوید: «فلانی آدم خوبی است؛ برای اینکه وقتی میخواهیم جنس از او بگیریم، دیگر معطلی نداریم. وقتی به او میگوییم فلان جنس را داری و میگوید بله، دیگر میدانیم قیمتی که میگوید و جنسی که میدهد، تمامش درست است.» ولی مگر چند نفر اینگونه داریم؟ چقدر بودن این افراد نعمت است و چقدر نبودنشان نقمت.
مصداق خشم گرفته شدهها و بیراهه روندهها
«صِراطَ الَّذِینَ اَنعَمتَ عَلَیهِم غَیرِالمَغضُوبِ عَلَیهِم...» نبودن خشم و غضب و عذاب. جالب اینجاست که ما مسلمانان خودمان را رها کردهایم و یقه یهود و نصارا را چسبیدهایم. میگوییم منظور از «مَغضُوب عَلَیهِم»، یهود و «ضالین»، نصارا هستند.
آنها «مغضوب علیهم» و «ضالین» هستند؛ ولی این چه غفلت ناپسندی است که ما خودمان را از یاد میبریم و سراغ دیگران میرویم؟ من نمیخواهم این مطلب را تخطئه کنم. در این زمینه روایاتی هم آمده است؛ ولی با توجه به نص قرآن نمیتوان آنان را به صورت دربست مصداق «مغضوب علیهم» و «ضالین» دانست.
نص قرآن میگوید عدهای از اهل کتاب کسانی هستند که در برابر خدا خاضعند؛ کسانی که راست و درست هستند. اسلام با آنها حرفی ندارد. عدهای از اهل کتاب آیات الهی را تلاوت میکنند؛ بنابراین آنان را دربست «مغضوب» و «ضالین» معرفی کردن، جفاست.
تا به حال چقدر با افراد گوناگون صحبت کردهام تا روشن کنم که کار، کوشش، تجارت، فعالیت اجتماعی، درس، کار علمی و غیره، هر یک نظم و قانونی دارد؛ خدا برای این عالم نظامی مقرر کرده است. چرا همه چیز را از بیراهه میخواهید؟ هر هدفی، مقدار معینی کوشش لازم دارد و از هر مقدار معین کوشش، مقدار معینی نتیجه به دست میآید. ولی ما عادت کردهایم از کار و کوشش کم، نتیجههای بزرگ انتظار داشته باشیم. این روش بر زندگی ما مسلط شده است. البته عدهای هستند که این گونه نیستند؛ ولی این طرز فکر بر جامعه ما مسلط شده است. با کار کمی که انجام میدهیم، انتظار پاداش و نتیجهگیری بزرگ داریم. این چه انحرافی است که کارها را مستقیم به خدا میسپارد؟!
مثال، کسی دانشجو است و میخواهد امتحان بدهد؛ ولی به اندازه کافی خود را برای امتحان آماده نکرده است. تلفن میکند و میگوید: «من یک استخاره میخواهم»؛ میگویم: «برای چه استخاره میخواهید؟» میگوید: «من امسال کار داشتم و نتوانستم درس بخوانم. حال نمیدانم که امتحان بدهم یا امتحان ندهم و در صورت شرکت در امتحان، آیا قبول میشوم یا نمیشوم. میخواستم استخاره بگیرم!» میگویم: «اگر امتحان بدهی و قبول نشوی، چند درصد شانس ادامه تحصیل داری؟» میگوید: «50 درصد». میگویم: «اگر امتحان بدهی و 50 درصد شانس قبولی را از دست بدهی، آیا راه تحصیل بر تو بسته میشود؟» میگوید: «نه، ولی ممکن است قطع شود.» راه راست میگوید امتحان بدهی، خود را امتحان کنی و کوشش کنی. راه راستتر این است که از قبل درس خوانده باشی. تا اینجا را بیراهه رفتهای، باز هم میخواهی بیراهه بروی؟ امتحان بده، اگر قبول شدی که خوب است. اگر هم قبول نشدی، ترم بعد دوباره امتحان میدهی. چرا میخواهی با کمک استخاره خود را قانع کنی و آثار ملامتزای آن کار نکردن قبلی را از بین ببری؟ این ملامت باید باشد، به درد تو میخورد. این دلهره را باید داشته باشی تا دفعه بعد درس بخوانی.
یا مثال دیگر، فردی میخواهد تجارت کند، میگوید: «استخاره میخواهم که آیا سود دارد یا ندارد!» آخر تجارت، حساب و کتاب دارد، مطالعه دارد، آمار دارد. بررسی کن، برو و بپرس و اگر این محاسبات نشان داد که 70 درصد در معامله پیروز هستی، این کار را انجام بده و دیگر منتظر صد درصد نباش. تجارتی که انسان بخواهد همراه با صد درصد نفع یقینی باشد، هیچ وقت نمیشود. برو تجارتت را بکن!
این، «بیراهه رفتن» است. من حتی افرادی را دیدهام که از راه دور تلفن میکنند و در این زمینهها استخاره میخواهند. این چه طرز زندگی است؟ اینها انحراف از صراط مستقیم است. به راستی مسلمانان استحقاق دارند که چند بار در روز بگویند: «خدایا، راه مستقیم زندگی را به ما نشان بده»؛ به شرطی که در این دعاها دروغ نگویند و خودشان به دنبال پیدا کردن راه زندگی باشند.
سپس در آیه بعد، راه راست را توصیف میکند: «صِراطَ الَّذِینَ اَنعَمتَ عَلَیهِم...» (راه کسانی که بر آنها نعمت ارزانی داشتی) اگر انسان به راه راست رفت، به دنبال آن چیست؟ نعمت است. اگر دچار نقمت و رنج هستید، بدانید که به بیراهه رفتهاید.«غَیرِالمَغضُوبِ عَلَیهِم...» (نه آنهایی که بر آنها خشم گرفته شده است)، «وَلَاالضّالین» (و نه بیراهه روندهها)
مسلمان با جامعهای غیراسلامی
یک اسلامشناس خارجی کتابی نوشته است به نام اسلام، صراط مستقیم، اسلام راه راست است. اساساً زندگی مسلمانی، پیمودن راه راست است. هر انحرافی از اسلام، انحراف از راه راست است.
ما مسلمانان چقدر در راه راست قرار داریم و چقدر از آن منحرف هستیم؟
جامعه ما اسلامی نیست! ما عدهای مسلمان هستیم؛ ولی جامعه ما غیراسلامی است!
روابط و مناسبات ما، روابط و مناسبات غیراسلامی است. اگر به طور فردی هم حساب کنیم، زندگی تک تک ما چقدر با اسلام تطبیق دارد؟ ما حتی یکی از اصول اسلام را نتوانستیم در جمع محدود خودمان پیاده کنیم تا با یکدیگر به گزاف حرف نزنیم، قول غیرعملی ندهیم، ارزیابی گزاف نکنیم، وعده گزاف ندهیم.
ما که امکان شناخت همه را نداریم. هریک از ما در زندگی خود، با عدهای سر و کار داریم که آنها را نمیشناسیم. چه کار کنیم؟ شما اگر در یک کشور غیراسلامی از بانک بپرسید: «وضع حساب و کتاب فلان کس که پیش شما حساب دارد چگونه است؟» جوابی میدهد که تا حدی خیال شما را راحت میکند؛ ولی اینجا اگر از برادر مسلمان خودتان بپرسید: «فلانی را میشناسید؟ حساب و کتابش چگونه است؟» همین طور بیحساب به شما حرفی میزند.
برای فلان مدرسه، فلان آقا را میخواهیم استخدام کنیم. میپرسیم: «مربی خوبی است؟» درباره او فضایل بسیاری میگوید؛ ولی وقتی میآید، میبینیم هیچ چیز بلد نیست.
مثال دیگر در مورد وصلتها و ارتباطات است. باور کنید یکی از مشکلات زندگی مردم، ازدواج پسرها و دخترهاست. مگر میتوانید هر کس را که به خواستگاری دختر شما میآید، بشناسید؟
مگر میتوانید هر جا برای خواستگاری میروید، خانواده آن دختر را بشناسید؟ وقتی میپرسید، شروع میکنند به تعریف کردن از دختر خانم یا آقا پسر و یک کامیون خصلتهای خوب او را بار کردن! اینکه ما دستکم در جمعی زندگی کنیم که بتوانیم به حرف یکدیگر اطمینان کنیم، چقدر میتواند تحقق عینی پیدا کند؟ یکی از دوستان حاضر در جلسه در ارتباط با کار تجاری خود میگوید: «فلانی آدم خوبی است؛ برای اینکه وقتی میخواهیم جنس از او بگیریم، دیگر معطلی نداریم. وقتی به او میگوییم فلان جنس را داری و میگوید بله، دیگر میدانیم قیمتی که میگوید و جنسی که میدهد، تمامش درست است.» ولی مگر چند نفر اینگونه داریم؟ چقدر بودن این افراد نعمت است و چقدر نبودنشان نقمت.
مصداق خشم گرفته شدهها و بیراهه روندهها
«صِراطَ الَّذِینَ اَنعَمتَ عَلَیهِم غَیرِالمَغضُوبِ عَلَیهِم...» نبودن خشم و غضب و عذاب. جالب اینجاست که ما مسلمانان خودمان را رها کردهایم و یقه یهود و نصارا را چسبیدهایم. میگوییم منظور از «مَغضُوب عَلَیهِم»، یهود و «ضالین»، نصارا هستند.
آنها «مغضوب علیهم» و «ضالین» هستند؛ ولی این چه غفلت ناپسندی است که ما خودمان را از یاد میبریم و سراغ دیگران میرویم؟ من نمیخواهم این مطلب را تخطئه کنم. در این زمینه روایاتی هم آمده است؛ ولی با توجه به نص قرآن نمیتوان آنان را به صورت دربست مصداق «مغضوب علیهم» و «ضالین» دانست.
نص قرآن میگوید عدهای از اهل کتاب کسانی هستند که در برابر خدا خاضعند؛ کسانی که راست و درست هستند. اسلام با آنها حرفی ندارد. عدهای از اهل کتاب آیات الهی را تلاوت میکنند؛ بنابراین آنان را دربست «مغضوب» و «ضالین» معرفی کردن، جفاست.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه