برتری به «نژاد»نیست،به «تقوا»ست
ابوالقاسم حسینجانی
«تقوا»، کلیدیترین ضریب (پارامتر)، در «معادله هستی» است.
نمیشود این کاربردیترین کلید را، در «دست» نداشت؛ اما هدایت و راهبری قرآن را در «جان» داشت.
قرآن -خودش- «تقوا» را شرط اول قدم در «هدایت» برشمرده است:
[ذلک الکتاب، لاریب فیه؛ هدی للمتقین!] - قرآن/بقره، ۲ -
این همان کتاب است، که تردیدی درآن نیست؛رهنمودی برای پرواپیشگان! تقوا، همان ایمان عملیاتی و اجرایی ست؛ که اگر نباشد، انگار «ایمان» هم لقلقهای بیش نیست. نمیشود کاری درست نکرد، اما به دستاوردی درست رسید. «تقوا»، همان «کاری درست کردن» است! تشخیص درست و درمان، و بجا و بهنگام- که درآن طرح و برنامه، با رعایت اولویتهای اصولی و کارا، پایهگذاری و عملیاتی میشود - ساماندهی و سازماندهی تقوا است. نقطه آغاز تقوا، توجه کردن و کارها را تنظیم و ترتیب دادن است.
نمیشود ترتیب و تنظیم نداشت، اما تقوا داشت.
اگر مولاعلی علیهالسلام، در واپسین فرصت حیات دنیاییاش در قالب «وصیت» به فرزندانش - حسن و حسین علیهم السلام - تأکید میکند که:
[اوصیکما... بتقویالله و نظم امرکم!] - نهج البلاغه/خطبه ۴۷ -
هردوتان را، به «تقوا» و «تنظیم کارها»، سفارش میکنم.
معنایش آن است که «تقوا» و «تنظیم برنامهها» درهم تنیدهاند؛
و این دو را نمیشود، جدای از هم، فهم کرد و درنظر آورد!
هرکه «اولویتها» را ندانست، «تقوا» را هم نمیشود که بداند...
اولویتبندی امور، زیربناییترین نکته و نقطه مدیریتی است.
پس تقوا، در یک حیات مؤمنانه، زیربناییترین ایمان کاربردی است؛
و در این نگاه و نگره حیاتی، آن کس به بالندگی و رشد و کرامت اوجگیرانهتری دست پیدا میکند، که بتواند از تقوا و تنظیم برتری برخوردار شود.
در این دستگاه و سامانه(سیستم) منطقی و فکری، هیچ فرد و نژادی، برتر و سرآمدتر از دگران نیست.
در این جایگاه، قرآن یک زبان جهانی/انسانی است و روی سخنش با همه جهان بشریت است، و نه فقط جامعه مسلمانان.
در همان آغاز سوره رحمان، وقتی سخن از «قرآن» و «آموزش قرآن» که به میان میآید، بی درنگ از «انسان» و «آفرینش انسان» یاد میشود؛
و این، یعنی: «قرآن» است و «انسان»؛ و «انسان» است و «قرآن»!...
و در بسیاری از آیهها و سورهها -هم- مخاطبان این کتاب کریم، همه «آدمهای روی زمین» هستند: [یا ایهاالناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده... ] - قرآن/نساء، ۱ -
آی آدمها!
از همان پروردگار خویشتن تان، «پروا» کنید؛ که همه شمایان را، تنها از یک «جان» آفرید...
[یا ایهاالناس! انا خلقناکم من ذکر و انثی، و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا: ان اکرمکم عندالله، اتقاکم... ] -قرآن/حجرات، ۱۳ -
آی آدمها!
همهتان را از مردی و زنی آفریدیم؛ و «شاخهها» و «تیرهها»تان داشتیم؛ تا با - هم - دیگر آشنایی گیرید و، به این «جمعبندی» و «آگاهی» برسید، که: هرکه «پروا»یش بیش، «ارجمندی»اش هم بیشتر...
آری:
قرآن تنها «راه برون رفت» از بنبستها و تنگناها را تقوا و تنظیم خویشتن خویش میداند؛ وگرنه، هرجا که «خدا» و «یادکرد خدای رحمان» نیست، اوضاع و احوال «زندگی»، در این همه خودپرستیها و سراسیمگیهای سر به فلک کشیده، - همیشه خدا - بحرانی است!
«تقوا»، کلیدیترین ضریب (پارامتر)، در «معادله هستی» است.
نمیشود این کاربردیترین کلید را، در «دست» نداشت؛ اما هدایت و راهبری قرآن را در «جان» داشت.
قرآن -خودش- «تقوا» را شرط اول قدم در «هدایت» برشمرده است:
[ذلک الکتاب، لاریب فیه؛ هدی للمتقین!] - قرآن/بقره، ۲ -
این همان کتاب است، که تردیدی درآن نیست؛رهنمودی برای پرواپیشگان! تقوا، همان ایمان عملیاتی و اجرایی ست؛ که اگر نباشد، انگار «ایمان» هم لقلقهای بیش نیست. نمیشود کاری درست نکرد، اما به دستاوردی درست رسید. «تقوا»، همان «کاری درست کردن» است! تشخیص درست و درمان، و بجا و بهنگام- که درآن طرح و برنامه، با رعایت اولویتهای اصولی و کارا، پایهگذاری و عملیاتی میشود - ساماندهی و سازماندهی تقوا است. نقطه آغاز تقوا، توجه کردن و کارها را تنظیم و ترتیب دادن است.
نمیشود ترتیب و تنظیم نداشت، اما تقوا داشت.
اگر مولاعلی علیهالسلام، در واپسین فرصت حیات دنیاییاش در قالب «وصیت» به فرزندانش - حسن و حسین علیهم السلام - تأکید میکند که:
[اوصیکما... بتقویالله و نظم امرکم!] - نهج البلاغه/خطبه ۴۷ -
هردوتان را، به «تقوا» و «تنظیم کارها»، سفارش میکنم.
معنایش آن است که «تقوا» و «تنظیم برنامهها» درهم تنیدهاند؛
و این دو را نمیشود، جدای از هم، فهم کرد و درنظر آورد!
هرکه «اولویتها» را ندانست، «تقوا» را هم نمیشود که بداند...
اولویتبندی امور، زیربناییترین نکته و نقطه مدیریتی است.
پس تقوا، در یک حیات مؤمنانه، زیربناییترین ایمان کاربردی است؛
و در این نگاه و نگره حیاتی، آن کس به بالندگی و رشد و کرامت اوجگیرانهتری دست پیدا میکند، که بتواند از تقوا و تنظیم برتری برخوردار شود.
در این دستگاه و سامانه(سیستم) منطقی و فکری، هیچ فرد و نژادی، برتر و سرآمدتر از دگران نیست.
در این جایگاه، قرآن یک زبان جهانی/انسانی است و روی سخنش با همه جهان بشریت است، و نه فقط جامعه مسلمانان.
در همان آغاز سوره رحمان، وقتی سخن از «قرآن» و «آموزش قرآن» که به میان میآید، بی درنگ از «انسان» و «آفرینش انسان» یاد میشود؛
و این، یعنی: «قرآن» است و «انسان»؛ و «انسان» است و «قرآن»!...
و در بسیاری از آیهها و سورهها -هم- مخاطبان این کتاب کریم، همه «آدمهای روی زمین» هستند: [یا ایهاالناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده... ] - قرآن/نساء، ۱ -
آی آدمها!
از همان پروردگار خویشتن تان، «پروا» کنید؛ که همه شمایان را، تنها از یک «جان» آفرید...
[یا ایهاالناس! انا خلقناکم من ذکر و انثی، و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا: ان اکرمکم عندالله، اتقاکم... ] -قرآن/حجرات، ۱۳ -
آی آدمها!
همهتان را از مردی و زنی آفریدیم؛ و «شاخهها» و «تیرهها»تان داشتیم؛ تا با - هم - دیگر آشنایی گیرید و، به این «جمعبندی» و «آگاهی» برسید، که: هرکه «پروا»یش بیش، «ارجمندی»اش هم بیشتر...
آری:
قرآن تنها «راه برون رفت» از بنبستها و تنگناها را تقوا و تنظیم خویشتن خویش میداند؛ وگرنه، هرجا که «خدا» و «یادکرد خدای رحمان» نیست، اوضاع و احوال «زندگی»، در این همه خودپرستیها و سراسیمگیهای سر به فلک کشیده، - همیشه خدا - بحرانی است!
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه