سلام هی حتی مطلع الفجر
اسماعیل علوی
دبیر گروه پایداری
شب قدر، شب انس با خالق هستی، شب عزیزی که دلها پر از امید به مهر و رحمت خداوند است. شبی که دلها با یاد خدا آباد و زبانها به ذکر او مشغول است. شبی که نفسها با ارادت و بندگی خداوند، بزرگوار میشوند. شبی که در پرتو یاد خدا، خویشتنها نیز فرا یاد میآیند و دعا نردبان رسیدن به آرامش میشود. شبی که آن را مبارک گفتهاند واز برای آن خیر و برکت فراوانی برشمردهاند. شب اجابت داعا وعطا بخشی به سائلان، شبی که عاصیان عطوفت شوند و محبان را کرامت بخشند. درتمام طول این شب درهای آسمان گشوده است و درهای رحمت نیز، شبی که ساکنان خلد برین بر کنگرهها نشسته، ارواح پیامبران و شهیدان به حضور میآیند. شبی که در تمام لحظات آن، نسیم روح بخش ازلی از جانب قرب بر دل دوستان میوزد و حال و هوای کرامت الهی فضا را پر کرده و از دوست خطاب میآید که آیا سائلی هست که من او را عطا کنم؟ آیا آمرزشخواهی هست که من او را بیامرزم؟ باید هوشیار و بیدار بود تا در این شب که بساط نزول رحمت پهن است، لقمهای برگرفت و جان را نورانیت بخشید. نسیم مهر الهی در این شب، همچون باد بهاری راز عجیب شکفتن را برملا میکند. شبی که فطرتهای پاک به زبان آمده و میگویند: کسی که خدا را شناخت چگونه میتواند با غیر او آرام گیرد؟ کسی که او را یافت چگونه تواند به دیگری پردازد؟ کسی که رنگ و بوی یار به خود گرفت و طعم عبادتش را چشید، چگونه خواهد توانست دل در رنگ و بوی این جهان بندد؟
در شب قدر نسخههایی از آسمان (لوح محفوظ) میرسد که تقدیر هر یک ازما از این شب قدر تا شب قدر سال دیگر تعیین میشود. لوحی که اگر نصیب ما مرگ، همچنین انواع بلاها و اتفاقات گوناگون در زندگی روزمره باشد را به جبرائیل دهند و گویند اینها کارتوست تا سال دیگر و نسخه نعمت و راحت و روزی و آسایش را به میکائیل دهند و گویند این هم کار توست و هر چه جاه و جلال و عزت و مرتبت و اقبال و دولت است در نسخهای دیگر به اسرافیل دهند و گویند اینها هم کار تو تا سال دیگراست.
در میان فرشتگان فرشتهای مهیبتر از جبرائیل نیست و فرشتهای حلیمتر و مهربانتر از میکائیل نیست. در خبر است روزی جبرائیل و میکائیل با هم مناظره میکردند. جبرائیل گفت: مرا شگفت میآید که با این همه جنایتکاری و بیحرمتی بندگان از بهر چه خداوند بهشت را آفرید؟ میکائیل نیز به بیانی دیگر میگفت: مرا شگفت آید که خداوند را با این همه فضل و کرم و رحمت که بر بندگان دارد، چگونه دوزخ را آفرید؟ از حضرت رب خطاب آمد که از میان هر دوی شما آن را دوستتر دارم که به من گمان نیکو دارد، یعنی میکائیل که رحمت و حلم را بر نقمت و غضب برتری میدهد! و چه بسیار نشانهها بر این ترجیح. خداوند کدام نعمت که بر ما ارزانی نداشت؟ کدام خلعت که ما را نداد؟ کدام تشریف که به ما اختصاص نداد؟ کدام لطف که بر ما روا نداشت؟ و در جریده کرم خود بهنام ما ثبت نکرد؟ تا آنجا که از این همه لطف و رحمت که خداوند به آدمی ارزانی فرمود، فرشتگان مقرب درگاه عزت و ساکنان حریم جبروت، انگشت تحیر به دندان گرفتند که عجب لطفی خاکیان را برگرفت! اینان نواختگان مهر و رحمت اویند! و برکشیدگان عطوفت او! مشرفان به تشریف الهی که به عنایت حضرتش، تخم هدایت در وجودشان کاشته، به مهر آبیاری و به یاری و توفیق خودش رویانده شد و با نظر و احسان او خشم و غضب از بنده عاصی و گنهکار بازداشته و نسیم غفران و رحمت براو وزیدن گرفته است.
در شب قدر آدمی از سویی آگاه از تیر عقوبت گناه و از سوی دیگر غرق در امیدواری نسبت به لطف و عطاست. خود او فرمود: ما در تعظیم شب قدر از آسمان، قرآن را فرو فرستادیم و به وحی پاک و پیغام راست عالمیان را از خیرات و برکات شب قدر خبر دادیم. همچنین در این شب راههای رسیدن به بهشت جاوید و فردوس برین را هموار و کار بندگان را برای راهیابی بر تختهای بهشتی و همسایگی پیامبران و ولیان و شهیدان راه حق آسان کردیم و نسیم روح بخش بهشت را بر دل بندگان رساندیم. از اینرو در شب قدراز سوی دوست خطاب میرسد؛ کجایند استغفارکنندگان؟ جوانمردانی که با شبخیزی در آرزوی وصال ما بیخواب و ناآراماند. کجایند آنان تا ما خستگی ایشان را مرهم نهیم و اندرین شب قدر، قدر و منزلت ایشان را بازگردانیم! که شب قدر، شب نوازش بندگان است. هنگام پذیرش توبه گناهکاران و وعدهگاه آشتی جویان است! در تمام شب قدر داعیان را اجابت و سائلان را عطا بخشیم و محبان را کرامت کنیم. در این شب فرشتگان از آسمان به زمین آیند، در حالی که جبرائیل پیشاپیش آنان ایستاده و چهار علم با خود آورده است تا یکی را بربام کعبه، یکی بر طور سینا، یکی بر صخره مسجد الاقصی (قدس) و یکی را بر سر روضه محمدی(ص) برافرازد. آن فرشتگان با جبرائیل به همه خانههای مؤمنان درآیند و بر مؤمنان سلام کنند. در این شب جبرائیل چندان رحمت بر مؤمنان پخش کند که فرزندان کافران را نیز در برگیرد.
چون شب قدر صبح شود جبرائیل فرشتگان را بانگ زند که «رحیل رحیل» باید به آسمانها بازگردیم. فرمان از آفریننده جهان میرسد که هنوز هنگام بازگشتن نیست زیرا شما خفتگان امت محمد(ص) را سلام نکردید. گروهی هنوز درخوابند. صبر کنید بیدار شوند و ایشان را سلام کنید. پس از آن از سوی حق تعالی ندا آید که ای مقربان درگاه گواه باشید که از امت محمد(ص) هر که مطیع و فرمانبردار بود، طاعتش پذیرفتیم و هر چه گناه و نافرمانی بود آنان را به مطیعان بخشیدیم.
در خبر است که رسول خدا(ص) خطاب به خداوند گفت: «می ترسم که چون مرا از میان امت برداری عذاب فرستی» که پاسخ شنید: تا امت تو استغفار میکنند عذاب نفرستیم. رسول خدا(ص) از شنیدن این بشارت شاد شد، اما از دل او گذشت که اگر گروهی از امت من در آمرزش خواهی (استغفار) کوتاهی کنند ترسم که خداوند برآنان عذاب فرستد! آن گاه جبرائیل آمد و گفت: خداوند از اندیشه تو آگاه است. میگوید: دل خوش دار که پس از رحلت تو، تا روز رستاخیز هر شب قدر جبرائیل را به زمین فرستم تا امت تو را یک به یک سلام کنند. ای محمد تا سلام برایشان میرسد آنان را عذاب نکنم.»
شب قدر همان شبی است که از دستها بوی مصحف و از زبانها نجوای تسبیح آید. اندام بندگان مؤمن به خدمت طاعت و عبادت درآمده، تنها به نماز، دهانها به نیاز و جانها در راز و فراز باشند. با شوق مهر خداوندی دلها از اندوه کردهها خالی و بندگان یکسره در امن و آرامش باشند. در این شب طاعتهای با تقصیر پذیرفته شده و معصیتهای بیشمار آمرزیده میشوند. بیایید تا با احیای لیالی قدر، ما نیز سهم بیشتری از عطای الهی را نصیب خود کنیم و همگی یک دل و یک زبان بگوییم: خداوندا به حرمت پیامبرت و به حرمت پرهیزکاران ابرار و به حرمت ائمه اطهار، ما را در این شب بزرگوار از خلعت رحمت و مغفرت نصیب تمام ارزانیدار و از گناهان ما درگذر و ما را به جوار رحمت خود برسان. یا کریم یا غفار!
قدریه
رضا اسماعیلی
با این شتاب، میروی از خود کجا عزیز!؟
غافل ز خویش در سفر لحظهها، عزیز!
افتاده باز هم تب دنیا به جان تو
آری شدی به بوی بلا، مبتلا عزیز!
میبینمت که بار دگر پرسه میزنی
در کوچههای غفلت دنیا! چرا عزیز؟
تقویم روزهای دلت پر ز خالی است
خط میکشی به زندگی لحظهها، عزیز!
روز و شبت مرور دو حرف است: آب و نان!
کی میشوی ز غصه بودن رها، عزیز!
دنیا تمام وقت دلت را گرفته است
دنیا گرفته از تو تمام تو را، عزیز!
آبی نمیدهی به دلت از زلال عشق
قلبت ترک ترک شده و بینوا، عزیز!
خیلی بد است حال دلت در غیاب عشق
عاشق نمیشوی که بگیری شفا، عزیز!
ای بیخیال! حال دلت را بیا بپرس
دستی بکش تو بر سر قلبت، بیا عزیز!
یک شب تو دلشکسته بیا در حضور دوست
یک شب تو دلشکسته بگو «ربنا»، عزیز!
اُدعُونی اَستَجِب لکم، آری، بگو «بَلی»
امشب بیا به خلوت سبز خدا، عزیز!
بوی تب «اِذا وَقَعَت...» میوزد به خاک
آماده شو برای شب ابتلا، عزیز!
«مَاالقارِعه...»، نوای «اِذا زُلزِلَت...» شنو
عبرت بچین ز زلزله این صدا، عزیز!
مویت سپید گشت و دلت از گنه، سیاه
از سیب سرخ توبه نخوردی چرا، عزیز!؟
روزی بلند میشوی از خواب و ناگهان
زُل میزند کسی به نگاه شما، عزیز!
لطفاً شما...!؟ منم، ملک الموت، پیک مرگ
دنیا تمام گشته قسم بر خدا، عزیز!
پرونده تو بسته شد و فرصتت تمام
لطفاً بدون عذر و بهانه، بیا عزیز!
اما... ولی... به روی زمین مانده کار من
دیگر نمانده فرصت چون و چرا، عزیز!
فردا که میرود همه پردهها کنار
شیطان و یا فرشته...کدامی شما، عزیز!؟
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه