ادبیات مخاطرهآمیز
بهاءالدین مرشدی
داستاننویس
یک کتابی هست که نشر ماهی منتشر کرده با نام «ادبیات در مخاطره» که البته کتاب تازهای نیست و حداقل از چاپ دومش دو سال میگذرد. این کتاب را تزوتان تودوروف نوشته و محمدمهدی شجاعی هم ترجمه کرده است. خلاصه این کتاب کم حجم این است که تودوروف میگوید تدریس ادبیات در مدارس فرانسه به جایی رسیده که دانشآموزان درک درستی از ادبیات پیدا نمیکنند و اصلاً به چیزی که باید توجه نمیشود.
وقتی که داشتم این کتاب را میخواندم مدام به اسمش فکر میکردم که دقیقاً ادبیات چرا در مخاطره است؟ اصلاً مگر میشود ادبیات در مخاطره بیفتد؟ مثلاً فرض کنیم نسل ادبیات رو به انقراض باشد. تصوری عجیب میشود. یعنی باید دست به دست هم بدهیم تا ادبیات را از مخاطره در بیاوریم و برای بقای نسل ادبیات کوشش کنیم. حتماً باید به حرف تودوروف گوش دهیم که دعوای بین هنر برای هنر یا هنر متعهد را پیش میکشد و سرانجام میگوید باید این هنر به یک دردی بخورد یا هم اینکه به حرف او گوش ندهیم و بگذاریم ادبیات همینطور در مخاطره باقی بماند.
اما سؤال من این است که اصولاً آموزش و پرورش چقدر میتواند مخاطره ایجاد کند؟ برای شخصی مثل من که علاقه به ادبیات داشتم و از رشته ریاضی انصراف دادم و پیشدانشگاهی ادبیات خواندم و لیسانس و بعد از آن هنر خواندم، فکر میکنم اصلاً مهم نیست که ادبیات در مخاطره باشد. البته بیشتر دانشآموزان در مخاطره هستند که فقط محفوظات را دنبال میکنند و به معانی و اتفاقات و فرمها و گونهها و زیباییشناسی آثار کاری ندارند. در آموزش و پرورش تنها تاریخ ادبیات دوره میشود و این است که آینده آدم علاقهمند به ادبیات به مخاطره میافتد. اصلاً انگار فرانسه و ایران ندارد همه دانشآموزان در برابر ادبیات در مخاطره هستند و ادبیات به شکل درست به آنها تدریس نمیشود. فکر میکنم باید از این بحث عبور کنم و برسم دوباره به ادبیات.
سؤال دیگری که از خودم دارم این است که خود ادبیات چه کاری میکند؟ با رفیقهایم حرف میزدم و به این نتیجه رسیدیم که ادبیات کارش به مخاطره انداختن است. یعنی توی ذهن شما رسوخ میکند و میخواهد زندگی نرمال شما را از شکلش خارج کند. زندگی کردن با شعر و داستان و رمان شکل دیگری از زندگی است که با زندگی عادی فرق دارد و در آن زندگی شما به خطر میافتد. شما شکل دیگری از زندگی را تجربه میکنید که تخیل در آن حرف اول را میزند و این تخیل زندگی روزمره را دچار بحران میکند. این است که باید به ادبیات این لفظ را بدهیم که: «ادبیات مخاطرهآمیز.»
اما فکر میکنید این خطر چطور خطرکردنی است؟ برای مایی که پا در ادبیات گذاشتهایم خطری شیرین است. درست مثل وقتی که در یک رودخانه خروشان پارو میزنید (زندگی روزمره) و بعد یکهو و بیهوا به درون آب پرت میشوید و بعد لبه قایق را میگیرید و میگذارید آب شما را با خودش ببرد و درست کمی پایینتر رودخانه آرام میشود و شما نجات مییابید. این بخش دیگر کار ادبیات است که شما را در مخاطره بیندازد هرچند به قول همین آقای تودوروف خودش در مخاطره باشد.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه