گفت و گوی «ایران» با یعقوب توکلی به مناسبت سالروز «جدایی بحرین از ایران»

پهلوی، کارگزار غرب در جدایی بحرین بود


گفت و گو:
علی کاکادزفولی
تمامیت ارضی و جغرافیایی جزو جدانشدنی هویت یک سرزمین و یک ملت به حساب می‌آید. چیزی که طی تاریخ، مردمان اقلیم‌های مختلف برای حفظ و حراست آن جنگیده‌اند و جان داده‌اند. میان همه کشورهای بزرگ و کوچک یا سرزمین‌های جدید و قدیم قطعاً جغرافیای ایران را می‌توان جزو اقلیم‌هایی در کره زمین دانست که طی گذشت تاریخ، با آمد و شد سلسله‌ها و حکومت‌های مختلف همیشه در معرض طوفان حملات دشمنان مختلف برای تصرف بخش‌های گوناگون آن بوده است و طی قرون پیش از انقلاب اسلامی نیز به دلیل بی‌کفایتی سران حکومتی قسمت‌هایی از آن از دست رفته است. اتفاقاتی که در نهایت منجر شد تا به مرور نقشه جغرافیای کشورمان از آن شتر قدیمی به شکل گربه‌ امروزی درآید. در این میان خاندان پهلوی به رغم انتقاد از سیاست موازنه مثبت شاهان قاجار و ادعای همیشگی‌شان مبنی بر وطن دوستی و حفظ تمامیت ارضی ایران، در امتیازدهی و واگذاری بخش‌هایی از خاک کشور به بیگانگان و تحمیل قراردادهای استعماری به مردم ایران نسبت به حکومت‌های پیشین از اقدامی فروگذار نکردند. قرارداد کنسرسیوم، قرارداد واگذاری ۷۰ درصدی آب‌های منطقه‌ای، پیمان «سعدآباد» و بخشیدن قصر فیروزه، آرارات، دشت ناامید و عقب‌نشینی خط مرزی اروند، تنها نمونه‌هایی از امتیازاتی است که در گذشته از دست رفته‌اند. جدایی بحرین از خاک ایران نیز یکی دیگر از مناطقی بود که ایران پیش از انقلاب از دست داد. بحرین آخرین اقلیمی بود که سال ۱۳۵۰ در نتیجه همه‌پرسی نمایشی با دخالت انگلیسی‌ها و به رغم مخالفت مردم ایران و در پی ترغیب، تهدید و تطمیع شاه توسط انگلیسی‌ها و امریکایی‌ها، از تمامیت ارضی ایران کم شد. در همین راستا به مناسبت سالروز تصویب و اعلام جدایی سفارشی بحرین از ایران (21 اردیبهشت الی 23 مردادماه)، به سراغ یعقوب توکلی (محقق، مورخ، نویسنده، استاد دانشگاه و کارشناس مسائل سیاسی) رفتیم تا ابعاد این موضوع را بیشتر بررسی کنیم؛

جدایی بحرین از ایران را چگونه باید درک نمود؟ آیا این اقدام را باید صرفاً یک اشتباه ساده و خطای رژیم پهلوی به حساب آورد یا اینکه ریشه‌های عمیق‌تری دارد؟
مسأله جدایی بحرین از ایران کاملاً  آگاهانه و برنامه‌ریزی شده بود، این گونه نبود که رژیم پهلوی متوجه نباشد که چه کاری دارد انجام می‌دهد. پهلوی در حقیقت کارگزار غرب در ایران بود و پروژه‌های غرب در منطقه و خاورمیانه را به پیش می‌‌برد. آنها می‌‌خواستند بر جزایر جنوب مسلط باشند و به دنبال این بودند که احاطه خود بر این منطقه را حفظ کنند؛ پس انجام چنین اقدامی توسط پهلوی کاملاً طبیعی بود. بنابراین اینکه تصور کنیم پهلوی نفهمید که دارد چه کار می‌‌کند یا بازی خورد تصور درستی نیست، بلکه کاملاً عامدانه و آگاهانه تن به این موضوع داد تا غرب را راضی نگاه دارد. در زمانی که گزارش استقلال بحرین در روز 24 اردیبهشت به مجلس آورده شد، پزشک پور به آن رأی منفی داد و با این موضوع مخالف بود. بعدها علم نقل می‌‌کند که شاه خواسته بود به هر ترتیب کاری کنند پزشک پور دیگر مخالفت نکند.
بعد از جدایی، محمدرضا پهلوی چه تفسیری از این اتفاق داشت و آیا نسبت به چنین اقدامی که انجام داده بودند، پشیمان نبودند؟
محمدرضا و خانواده‌اش در این دوره آنقدر مشغله داشتند که فرصت پرداختن به این مسائل را چندان پیدا نمی کردند. به علاوه خودشان هم می‌‌دانستند که این بی آبرویی را نباید بیشتر برجسته کنند و اشتباهاتی هم که جریان سیدمهدی‌هاشمی در بحرین کرده بود، حساسیت این موضوع را بیشتر کرد. غرب هم به این مسأله بسیار توجه داشت و می‌‌دانست که اگر بحرین دست ما باشد، بر شمال و جنوب خلیج فارس سیطره خواهیم داشت. آنجا جزو آب‌های سرزمینی ما بود. حداقل مطالعات تاریخی من نشان می‌‌دهد که غربی‌ها توجه زیادی به آب‌های سرزمینی در کشورهای جهان اسلام داشته‌اند. سیاست‌های سرزمینی در منطقه ارمنستان برای تشکیل ارمنستان بزرگ و آذربایجان غربی که چسبیده به آن بود، دنبال کردن تجزیه افغانستان و مسأله جزایر جنوبی ایران همگی شواهد وجود این توجه بوده‌اند.
به نظر می‌‌رسد که ریشه جدایی بحرین از ایران را از نظر تاریخی باید در دوره‌های قبل‌تر جست‌وجو کرد؛ برای نمونه وضعیت کنترل آب‌های سرزمینی ما و مناطق مرتبط با آنها از دوره رضاخان چگونه بوده و آیا می‌‌توان بین این دوره با جدایی بحرین ارتباط قرار کرد؟
با مطالعه نامه‌های مکاتبه شده بین رضاخان و سرهنگ غلامعلی بایندر دریادار و فرمانده‌ برجسته نیروی‌ دریایی‌ ایران‌ می‌‌بینیم زمانی که بایندر در یکسری جزایر متروک، پرچم ایران را نصب کرد، رضاخان به او متعرض می‌‌شود که چرا این کار را کردی! بایندر هم که روحیه قلدرمآبانه‌ای داشته، به رضاخان اعتراض می‌‌کند که چرا به جای آنکه مرا تشویق کنید، توبیخ می‌‌کنید؟! غربی‌ها حتی یک نیروی دریایی کوچک هم به ایران ندادند و بهانه آوردند که ما در دریای شمال برایتان نیروی دریایی تشکیل می‌‌دهیم. اما در دریای جنوب ندادند. پروژه بحرین به پروژه شیخ خزعل هم مرتبط است. البته شیخ خزعل قابل تأیید نیست و به هرحال در آن مقطع تمام این دست افراد به یکی از کشورهای خارجی توجه داشته‌اند؛ برخی آنگلوفیل بودند و برخی ژرمنوفیل و برخی روسوفیل. اما به هرحال این دو در امتداد هم قرار دارند و از دست دادن جزایر جنوب اتفاقی یک شبه نیست.
بعدها با سفر نوری سعید پاشا نخست وزیر عراق، باقر کاظمی وزیر وقت امور خارجه ایران در خاطراتش می‌گوید: «ما نزد رضاشاه رفتیم، نوری‌سعید وزیر عراق آمد و گریه و زاری کرد با ترکیبی از زبان‌های عربی، فارسی و ترکی التماس کرد که بگذارید این رودخانه مال ما بشود. شما دریای فارس و دریای مکران (عمان) را دارید، اما ما هیچ‌ چیز نداریم.» رضاشاه گفت: بروید و این پدرسوخته را راضی کنید و اروند را به آنها داد. چون انگلیسی‌ها به رضاخان فشار آورده بودند. باقر کاظمی در ادامه می‌گوید: «به نظرم از جایی به رضاخان فشار آورده بودند.» یکی از دلایل جنگ تحمیلی هم که بعدها پیش آمده، همین موضوع بود و یکی از خواسته‌های اصلی عراق به آن اختصاص داشت. در خاطرات کسانی که در آن زمان می‌‌خواستند از آن منطقه فرار کنند، آمده که موقعیت صفر مرزی ایران حتی دو کیلومتر قبل از حاشیه اروند به طرف داخل ایران بوده است؛ تا اینکه بعداً در توافق 1975 خط تالوگ تعیین گردید. آنها از گذشته مدعی خرمشهر بوده‌اند و در عثمانی هم سلطان مراد چهارم از آن زمان سعی کرد تا وارد جغرافیای ما بشود. از نظر تاریخی عثمانی‌ها و انگلیسی‌ها بسیار بیشتر از روس‌ها از ما سرزمین گرفته اند، اما تاریخ ما چون منشق از تاریخ نگاری انگلیسی است و بیشتر اساتید برجسته تاریخ، شاگردان ادوارد براون و لمپتون بوده‌اند، تنها جنگ ایران و روس‌ها را برجسته کرده‌اند.
یعنی معتقدید که درگیری‌های بین ایران و شوروی در آن مقطع چندان مهم نبوده و موضوعیتی نداشته است؟
نه این درگیری‌ها هم مهم بوده و در آنجا هم مورخان ایرانی حق اعتراض و مطالبه دارند، اما بحث این است که تمام مسأله صرفاً به ایران و شوروی محدود نمی‌شود؛ در حال حاضر به دلیل همان سبک تاریخ‌نگاری که اشاره کردم، خودآگاهی ملی ما تبدیل به یک خودآگاهی ضدروس‌ها شده است؛ در حالی که خودآگاهی ضداستعماری ما بسیار فراتر از روس‌ها است و در مناطق مختلف از جغرافیای سرزمینی ایران باید شناخته و درک شود. بحث‌های ضداستعماری نه محدود به آن دوران که در دوره‌های مختلف و مناطق مختلف از جمله ترکمنستان و عثمانی و عراق وجود داشته و باید مورد مطالعه قرار گیرد.
فرایند تجزیه در ایران و مسائل مرتبط با آن پیشینه‌ای دور و دراز دارند. تجزیه فرایندی یکباره و ناگهانی نیست و از نظر تاریخی، تحولات مرتبط با آن نمی‌توانند بسرعت صورت بگیرند. عمیقاً معتقدم که غربی‌ها و انگلیسی‌ها کاملاً به طور علمی تجزیه و اشغالگری را مطابق منافع خود به پیش می‌‌برند. آنها علم اشغالگری دارند و می‌‌دانند که چگونه باید قدم به قدم و بتدریج سرزمینی را اشغال کنند. اگر نگاهی به تحولات تاریخی بیندازیم، درمی‌یابیم که اشغال فلسطین نیز کاملاً علمی صورت گرفت؛ مشابه همین اتفاق برای اشغال عراق هم صورت گرفت؛ آنها هیچ گاه به یکباره اقدام به اشغال نمی‌کنند و در قدم اول برخورد سخت نمی‌کنند. اول گلوگاه‌ها را می‌‌گیرند و سپس بتدریج کنترل مناطق کلیدی را در دست می‌‌گیرند. فرانسوی‌ها هم هرگاه خواسته‌اند جایی را اشغال کنند به این شیوه بوده است.
اگر ایران، بحرین را از دست نمی‌داد، از چه فرصت‌هایی برخوردار بود و مسیری که پیش رو داشت، چگونه پیش می‌‌رفت؟
اگر ایران در دوره پهلوی بحرین را از دست نمی‌داد، میزان ذخایر انرژی بیشتری را در اختیار داشت و از منابع نفت و گازی که در این منطقه در اختیار داشت، محروم نمی‌شد. همچنین از نظر ژئوپلیتیک منطقه، میزان دسترسی به آب‌ها برای ایران بسیار بیشتر بود؛ در صورتی که بحرین جزو ایران بود، دیگر تشکیل گذرگاه بین‌المللی در خلیج فارس معنایی نداشت؛ زیرا تمام آب‌ها در اختیار ایران بود و تقریباً تمام آن منطقه جزو آب‌های سرزمینی ما محسوب می‌‌شد. بنابراین، این منطقه می‌‌توانست فرصت‌های متعددی را در اختیار ما بگذارد و الان که وجود ندارد، ایران از این فرصت‌ها نیز محروم است. امیرعباس هویدا نخست وزیر وقت در واکنش به جدایی بحرین گفت: «بحرین به مثابه یکی از دختران ما بود که این دختر شوهر کرد و رفت و چون عضوی از خانواده ما بوده باید مانند بزرگ هر خانواده از او پشتیبانی کنیم و خواهیم کرد!»
چگونه می‌‌توان جدایی بحرین را در کنار وجود روابط سیاسی با غرب بویژه امریکا و اسرائیل در دوره پهلوی توضیح داد؟
تحولات تاریخی به روشنی نشان می‌‌دهد که امریکایی‌ها، انگلیسی‌ها و اسرائیلی‌ها به جدی‌ترین دوستان‌شان هم رحم نمی‌کنند. زمانی هم که پهلوی‌ها روی کار بودند، در راستای منافع آنها عمل می‌‌کردند و اگر در آن راستا نبود، فرصتی برای حضور نداشتند؛ این طور نیست که فکر کنیم برای آنها تفاوتی می‌‌کند که در ایران چه دولتی و چه حکومتی روی کار باشد؛ برخی تصور می‌‌کنند که اگر پهلوی‌ها بودند، توسط غربی‌ها اجازه پیدا می‌‌کردند موقعیت‌شان را حفظ کنند. برای آنها تنها منافع خودشان مهم است و نه چیز دیگر. شواهد تاریخی هم وجود دارد که نشان می‌‌دهد آنها در همان زمان پهلوی‌ها هم با نیروهای تجزیه طلب ارتباط برقرار می‌‌کردند و برنامه‌هایی را با آنها به پیش می‌‌بردند. از قبل از انقلاب این مداخله‌ها وجود داشته و آنها همیشه به فکر پیشبرد برنامه‌های خودشان در ایران بوده‌اند. در همان دوران هم اسرائیل با مخالفان داخلی و چپ‌ها و کسانی نظیر خلیل ملکی و داریوش آشوری ارتباط برقرار می‌‌کند و حتی از آنها دعوت می‌‌کند که به اسرائیل بروند و از آنچه در آنجا دیده‌اند، توصیفاتی را در قالب کتاب به نگارش درآورند. همه این اتفاقات بدون اجازه رژیم پهلوی و در تقابل با آن صورت گرفته و این گونه نبوده که آنها ابتدا مصالح حکومت پهلوی را برآورد کنند و بعد در راستای آنها قدم بردارند. این برای هر حکومت دیگری که نه فقط در ایران بلکه در کشورهای مدنظر آنها روی کار بیاید، نیز صدق می‌‌کند و هیچ استثنایی وجود ندارد.





آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7905/6/612584/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها