معرفی کتاب «جدایی بحرین از ایران» نوشته احمد اقتداری
رفراندوم دروغین؛ گناه نابخشودنی
در معرفی کتاب «گناه نابخشودنی ـ جدایی بحرین از ایران ـ رفراندوم دروغین» توسط ناشر عنوان شده است: زندهیاد احمد اقتداری را بحق میتوان پدر مطالعات خلیج فارسشناسی در ایران نامید. هرچند پیش از او بزرگانی چون سدیدالسلطنه، عباس اقبال آشتیانی، صادق نشأت و محیط طباطبایی آثاری ارزشمند در تاریخ و جغرافیای خلیج فارس پدید آوردند، اما آثار احمد اقتداری درباره خلیج فارس دارای ویژگیهایی است که آن را از آثار دیگران متمایز میکند. بارزترین این ویژگیها توجه او به منافع ملی ـ تاریخی و بحق ایران در آبهای خلیج فارس است، زیرا احمد اقتداری، زاده زمانهای بود که بیگانگان، آشکار و نهان، چشم طمع به منافع تاریخی ایران در کرانههای خلیج فارس دوخته و برای رسیدن به هدفهای خود دست به اقدام و عمل گشوده بودند. روحیه ایرانخواهی وی که این دستاندازیهای بیگانگان به منافع ملی ایرانیان را برنمیتابید، او را بر آن داشت تا با تألیف آثاری درباره پیشینه حضور تاریخی ایرانیان در کرانههای خلیج فارس به این سیاستها پاسخی درخور دهد.
کتاب پیش رو نمونهای از این دست آثار اوست. وی در پیشگفتار این کتاب به بررسی اسناد منتشرشده دستگاههای سیاسی و امنیتی بریتانیا و شرایط سیاسی ایران در دوره سلطنت رضاشاه و گفتوگوهای دیپلماتیک ایران و بریتانیا بر سر مسأله بحرین در آن زمان و چگونگی زمینهچینیهای بریتانیا، برای جدایی رسمی بحرین از ایران در دوره محمدرضاشاه پهلوی و نظرسنجی دروغین ویتوریو گیچیاردی، نماینده سازمان ملل، در موضوع استقلال این جزیره از ایران که به غلط نام رفراندوم به خود گرفته، میپردازد. وی در این کتاب به تاریخ بحرین از روزگاران باستان و حضور ایرانیان در بحرین از روزگاران هخامنشیان تا برآمدن آفتاب اسلام و تاریخ این جزیره، از آغاز دوره اسلامی تا جدایی رسمی آن از ایران در دوره پهلوی دوم، با استناد به یافتههای باستانشناسی و منابع تاریخی و سندهای منتشرشده پرداخته است. در پایان، تذکر این نکته ضروری است که عنوان کتاب، برگزیده و انتخاب زندهیاد استاد احمد اقتداری است.
از محمدرضا شفیعی کدکنی نقل شده است که «خلیج فارس قلب ایران است و دکتر احمد اقتداری، قلب خلیج فارس» و همین کافی است در معرفی بزرگمردی که به «پدر مطالعات خلیج فارس» مشهور است. او که به گفته کوروش کمالی سروستانی رئیس مرکز اسناد و کتابخانه ملی فارس، در رازآلودگی جنوب، عمر گذراند، بر پهنه نیلی دریایش عشق ورزید، بر خاک تفتیدهاش بذر فشاند. در قابی از واقعیت و تاریخ، در پی هویت بلندآوازه این سرزمین، هرم سوزان گرما را به جان خرید. او در پی کشف جنوب بود؛ آنجا که آب و آتش در مصافی مدام، درهم میتنند؛ از دهلیز تنگ کوچهها تا گورهای خارگرفته و آبانبارهای زنگارگرفته گِلاندود و منارهها و کنگرههای زمانخورده، تا لنجها و سقفهای نمور خانهها، تا کوبههای باد و شرجی زمان تا آوازهای در بادخوانده جاشوی پیر، میراث ایرانزمین را به کنکاش نشسته بود. وجب به وجب این خاک را دانسته، عشق میورزید. جنوب برای او فراتر از یک جغرافیا بود؛ مفهومی که با تمامی پدیدههایش، از رفتگان، ماندگان و آیندگان، معنا میگرفت و از دل این همه، تاریخ را روایت میکرد. با مردمان این خطه زیسته، آمال و اندوهشان را میشناخت و بر فراز و نشیب تاریخشان، مباهات میکرد و در پی کشف جنوب بود؛ آنجا که جغرافیا، تاریخ، ادبیات و انسان معنا میگرفت.
در مقدمه کتاب به قلم شادروان استاد احمد اقتداری آمده است: بحرین، مجمعالجزایری که با سواحل شمالی شبه جزیره عربستان سعودی (منطقه لحساء = الأحساء) به روزگاری دراز، از پیش از هخامنشیان و از دوره تسلط اشکانیان بر خلیج فارس و غرب ایران، جزئی از آب و خاک ایران بوده است و به روزگار ساسانیان «ایالت میشماهیگ» نامیده میشده و مستقیماً با دربار تیسفون مربوط بوده است. در سدههای اخیر یعنی در اوایل دوره قاجاریه، پس از اخراج پرتغالیها از جزیره هرمز و شرق آفریقا و با ورود اروپائیان به خلیج فارس و رقابت دولتهای هلند و انگلیس و فرانسه و آلمان، برخلاف همه اصول قوانین بینالمللی، بحرین به تصرف بلامنازع انگلستان درآمد. انگلستان نیز برای حفظ منافع و اعمال سیاستهای استعماریاش، با شیوخ عرب سواحل جنوبی خلیج فارس قراردادهایی منعقد ساخت و بحرین را رسماً و عملاً و نه قانوناً از ایران جدا کرد و تحت تصرف حاکم عرب آن ناحیه، شیخ عیسی آل خلیفه قرار داد. ایران تا روزگار محمدرضا شاه پهلوی از قبول این تصرف غیرقانونی خودداری کرد؛ خاصه در دوره احمد شاه قاجار و رضا شاه پهلوی، مذاکرات و مجادلاتی بین ایران و انگلستان صورت گرفت که نه احمد شاه قاجار و نه رضا شاه پهلوی، این جدایی غیرقانونی و استعماری را قبول نکردند و تا زمان سلطنت محمدرضا شاه، بحرین جزئی از ایران قلمداد میشد و تمبر پست بحرین مانند تمبر پست داخله ایران بوده و عبور و مرور اتباع ایران و بحرین، نیازی به اخذ ویزای متعارف نداشت.
با خروج انگلستان از کانال سوئز و خلیج فارس (البته صوری و غیرواقعی) و تشکیل دولت امارات متحده عربی، بنابر تدبیر مکارانه انگلستان، سازمان ملل متحد طرحی پیشنهاد کرد که در بحرین رفراندومی برگزار شود. شاه ایران قبول کرد و ظاهراً مردی به نام گیچییاردی از طرف سازمان ملل، مأمور این رفراندوم شد. او ادعا کرد که: رفراندوم کرده و مردم بحرین قبول کردهاند که از ایران جدا شوند. این رفراندومِ مصلحتی و دروغین، مورد قبول پادشاه ایران قرار گرفت و در مجلس شورای ملی نیز تصویب شد و متعاقباً بحرین را از ایران جدا کردند و این گناه نابخشودنی را مرتکب شدند. بحرین در طول تاریخ، همواره جزئی از سرزمین ایران بوده است و 80 درصد مردم آنجا شیعه و فارسی زبان و از نواحی لارستان، خوزستان، بلوچستان، بوشهر، دشتستان و هرمزگان هستند؛ آنان هرگز این رفراندوم ساختگی و دروغین را به رسمیت نشناخته و نپذیرفتهاند. حکومت بحرین در سالهای اخیر، فارسیزبانان شیعه بحرین را مورد آزار و شکنجه و کشتار قرار داده است که در نتیجه، جمعی به ایران و جمعی به اقصی نقاط اروپا و امریکا مهاجرت کردهاند.
کتاب پیش رو نمونهای از این دست آثار اوست. وی در پیشگفتار این کتاب به بررسی اسناد منتشرشده دستگاههای سیاسی و امنیتی بریتانیا و شرایط سیاسی ایران در دوره سلطنت رضاشاه و گفتوگوهای دیپلماتیک ایران و بریتانیا بر سر مسأله بحرین در آن زمان و چگونگی زمینهچینیهای بریتانیا، برای جدایی رسمی بحرین از ایران در دوره محمدرضاشاه پهلوی و نظرسنجی دروغین ویتوریو گیچیاردی، نماینده سازمان ملل، در موضوع استقلال این جزیره از ایران که به غلط نام رفراندوم به خود گرفته، میپردازد. وی در این کتاب به تاریخ بحرین از روزگاران باستان و حضور ایرانیان در بحرین از روزگاران هخامنشیان تا برآمدن آفتاب اسلام و تاریخ این جزیره، از آغاز دوره اسلامی تا جدایی رسمی آن از ایران در دوره پهلوی دوم، با استناد به یافتههای باستانشناسی و منابع تاریخی و سندهای منتشرشده پرداخته است. در پایان، تذکر این نکته ضروری است که عنوان کتاب، برگزیده و انتخاب زندهیاد استاد احمد اقتداری است.
از محمدرضا شفیعی کدکنی نقل شده است که «خلیج فارس قلب ایران است و دکتر احمد اقتداری، قلب خلیج فارس» و همین کافی است در معرفی بزرگمردی که به «پدر مطالعات خلیج فارس» مشهور است. او که به گفته کوروش کمالی سروستانی رئیس مرکز اسناد و کتابخانه ملی فارس، در رازآلودگی جنوب، عمر گذراند، بر پهنه نیلی دریایش عشق ورزید، بر خاک تفتیدهاش بذر فشاند. در قابی از واقعیت و تاریخ، در پی هویت بلندآوازه این سرزمین، هرم سوزان گرما را به جان خرید. او در پی کشف جنوب بود؛ آنجا که آب و آتش در مصافی مدام، درهم میتنند؛ از دهلیز تنگ کوچهها تا گورهای خارگرفته و آبانبارهای زنگارگرفته گِلاندود و منارهها و کنگرههای زمانخورده، تا لنجها و سقفهای نمور خانهها، تا کوبههای باد و شرجی زمان تا آوازهای در بادخوانده جاشوی پیر، میراث ایرانزمین را به کنکاش نشسته بود. وجب به وجب این خاک را دانسته، عشق میورزید. جنوب برای او فراتر از یک جغرافیا بود؛ مفهومی که با تمامی پدیدههایش، از رفتگان، ماندگان و آیندگان، معنا میگرفت و از دل این همه، تاریخ را روایت میکرد. با مردمان این خطه زیسته، آمال و اندوهشان را میشناخت و بر فراز و نشیب تاریخشان، مباهات میکرد و در پی کشف جنوب بود؛ آنجا که جغرافیا، تاریخ، ادبیات و انسان معنا میگرفت.
در مقدمه کتاب به قلم شادروان استاد احمد اقتداری آمده است: بحرین، مجمعالجزایری که با سواحل شمالی شبه جزیره عربستان سعودی (منطقه لحساء = الأحساء) به روزگاری دراز، از پیش از هخامنشیان و از دوره تسلط اشکانیان بر خلیج فارس و غرب ایران، جزئی از آب و خاک ایران بوده است و به روزگار ساسانیان «ایالت میشماهیگ» نامیده میشده و مستقیماً با دربار تیسفون مربوط بوده است. در سدههای اخیر یعنی در اوایل دوره قاجاریه، پس از اخراج پرتغالیها از جزیره هرمز و شرق آفریقا و با ورود اروپائیان به خلیج فارس و رقابت دولتهای هلند و انگلیس و فرانسه و آلمان، برخلاف همه اصول قوانین بینالمللی، بحرین به تصرف بلامنازع انگلستان درآمد. انگلستان نیز برای حفظ منافع و اعمال سیاستهای استعماریاش، با شیوخ عرب سواحل جنوبی خلیج فارس قراردادهایی منعقد ساخت و بحرین را رسماً و عملاً و نه قانوناً از ایران جدا کرد و تحت تصرف حاکم عرب آن ناحیه، شیخ عیسی آل خلیفه قرار داد. ایران تا روزگار محمدرضا شاه پهلوی از قبول این تصرف غیرقانونی خودداری کرد؛ خاصه در دوره احمد شاه قاجار و رضا شاه پهلوی، مذاکرات و مجادلاتی بین ایران و انگلستان صورت گرفت که نه احمد شاه قاجار و نه رضا شاه پهلوی، این جدایی غیرقانونی و استعماری را قبول نکردند و تا زمان سلطنت محمدرضا شاه، بحرین جزئی از ایران قلمداد میشد و تمبر پست بحرین مانند تمبر پست داخله ایران بوده و عبور و مرور اتباع ایران و بحرین، نیازی به اخذ ویزای متعارف نداشت.
با خروج انگلستان از کانال سوئز و خلیج فارس (البته صوری و غیرواقعی) و تشکیل دولت امارات متحده عربی، بنابر تدبیر مکارانه انگلستان، سازمان ملل متحد طرحی پیشنهاد کرد که در بحرین رفراندومی برگزار شود. شاه ایران قبول کرد و ظاهراً مردی به نام گیچییاردی از طرف سازمان ملل، مأمور این رفراندوم شد. او ادعا کرد که: رفراندوم کرده و مردم بحرین قبول کردهاند که از ایران جدا شوند. این رفراندومِ مصلحتی و دروغین، مورد قبول پادشاه ایران قرار گرفت و در مجلس شورای ملی نیز تصویب شد و متعاقباً بحرین را از ایران جدا کردند و این گناه نابخشودنی را مرتکب شدند. بحرین در طول تاریخ، همواره جزئی از سرزمین ایران بوده است و 80 درصد مردم آنجا شیعه و فارسی زبان و از نواحی لارستان، خوزستان، بلوچستان، بوشهر، دشتستان و هرمزگان هستند؛ آنان هرگز این رفراندوم ساختگی و دروغین را به رسمیت نشناخته و نپذیرفتهاند. حکومت بحرین در سالهای اخیر، فارسیزبانان شیعه بحرین را مورد آزار و شکنجه و کشتار قرار داده است که در نتیجه، جمعی به ایران و جمعی به اقصی نقاط اروپا و امریکا مهاجرت کردهاند.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه