ماندن در اجراهای بیضایی
رضا آشفته
منتقد
با اینکه در نمایشنامهنویسی کشورمان گذر از نمایشنامههای بهرام بیضایی که بنابر نظرسنجیهای پراکنده، قله در نظر گرفته میشود، پیشرفت به حساب می آید اما در اجرای تئاتر ماندن در میزانسنها و پژوهشها و شیوههای پیشنهادی اجراها و متون بیضایی کارگشاست. در قرن بیستم در اروپا حس میشد که تئاتر دچار ملال و یکنواختی و ناپویایی است و راه حل را در بازگشت به تئاتر آغازین و بیشتر از آن تئاتر مشرق زمین یافتند و تئاتر ایران نیز در کنار تئاتر چین، ژاپن، هند و بسیاری از کشورهای آسیایی که دارای پیشینه تئاتری هستند، در همین دایره ملحوظات قابل اعتنا قرار میگیرد. چنانکه در آغاز قرن بیستم میرهولد بیومکانیک خود را بر پایه مطالعات فرهنگی تئاتر شرق و بویژه ژاپن شکل میدهد و سپس آنتونن آرتو به طور گستردهتر نظریههای اجرا را مبتنی به برگشت به آیینها در نظر میگیرد و همین خود زمینهساز توجه و تمرکز بر نقاط مختلف آسیا میشود و رفته رفته کارگردانان اروپایی در سفر به این نقاط برجسته برداشتهای خود را وارد اجراهایشان کرده و ضمن خوشنامی، زمینه ساز رشد و ترقی دوباره تئاتر اروپا شدهاند. چنانکه تاکنون میتوانیم فهرست بلند بالایی از بهترین کارگردانان اروپایی را نام ببریم که تحت تأثیر تئاتر شرق بانی پویایی تئاتر اروپا و در واقع نجات تئاتر جهان شدهاند.
چنانکه میتوان به برتولت برشت، پیتر بروک، یوجینا باربا، آرین منوشکین، گروتفسکی و... از سرآمدان این راه و نوآوریهای حاکم بر تئاتر قرن بیستم و همچنان متداوم در تئاتر قرن بیست و یکم اشاره کرد. حالا با این تعابیر وقتی به مسیر زندگی هنری و درک و دریافتهای بهرام بیضایی در دهه 40 تا امروز دقیق میشویم، درمییابیم که او به درستی مسیر بسامانی را برای تئاتر ایران در جهان معاصر ترسیم کرده است چنانکه در مجموع آثارش و در ادامه در اجراهایش شاهد برآورده شدن ضرورتهای صحنهای خواهیم شد: بهرهمندی از تعزیه، بهرهمندی از سیاه بازی، بهرهمندی از خیمه شب بازی و تئاتر سایه، بهرهمندی از اساطیر کهن، بهرهمندی از تاریخ ایران، بهرهمندی از تئاتر غرب در ترکیب با تئاتر ایرانی، بهرهمندی از خرده روایتها و فرهنگ و آیین ها.
همین 7 مورد دلیل پر و پا قرصی است برای اینکه بدانیم اگر غربیها آرزویشان دستیابی به چنین پلانی است ما در ایران ضمن برخورداری از این پلان باید بهدنبال احیا و به روز شدنی در کلیت تئاتر کشورمان باشیم... و دچار بیگانه زدگی و الیناسیون تحمیلی نباشیم که تئاتر ایرانی فراتر از ضرورتهای زمان میتواند پاسخگوی کنشمندیهای لازم در صحنه باشد و فقط چشم دل میخواهد و بصیرت درونی که با یک شهود شرقی مسیر را برای بهتر شدن بیابیم... بنابراین دیدن اجراهای بیضایی و خواندن متون او به منظور درک شیوهها و تکنیکهای اجرایی اش، خود یک کنش همگانی برای بارورسازی باورمندانه تئاتر ایران تلقی خواهد شد و باید که این مورد را بهعنوان یک الگو و پارادایم ملی در نظر گرفت زیرا که او بدرستی در همین دسته بندیها موارد لازم را در اختیارمان میگذارد.
منتقد
با اینکه در نمایشنامهنویسی کشورمان گذر از نمایشنامههای بهرام بیضایی که بنابر نظرسنجیهای پراکنده، قله در نظر گرفته میشود، پیشرفت به حساب می آید اما در اجرای تئاتر ماندن در میزانسنها و پژوهشها و شیوههای پیشنهادی اجراها و متون بیضایی کارگشاست. در قرن بیستم در اروپا حس میشد که تئاتر دچار ملال و یکنواختی و ناپویایی است و راه حل را در بازگشت به تئاتر آغازین و بیشتر از آن تئاتر مشرق زمین یافتند و تئاتر ایران نیز در کنار تئاتر چین، ژاپن، هند و بسیاری از کشورهای آسیایی که دارای پیشینه تئاتری هستند، در همین دایره ملحوظات قابل اعتنا قرار میگیرد. چنانکه در آغاز قرن بیستم میرهولد بیومکانیک خود را بر پایه مطالعات فرهنگی تئاتر شرق و بویژه ژاپن شکل میدهد و سپس آنتونن آرتو به طور گستردهتر نظریههای اجرا را مبتنی به برگشت به آیینها در نظر میگیرد و همین خود زمینهساز توجه و تمرکز بر نقاط مختلف آسیا میشود و رفته رفته کارگردانان اروپایی در سفر به این نقاط برجسته برداشتهای خود را وارد اجراهایشان کرده و ضمن خوشنامی، زمینه ساز رشد و ترقی دوباره تئاتر اروپا شدهاند. چنانکه تاکنون میتوانیم فهرست بلند بالایی از بهترین کارگردانان اروپایی را نام ببریم که تحت تأثیر تئاتر شرق بانی پویایی تئاتر اروپا و در واقع نجات تئاتر جهان شدهاند.
چنانکه میتوان به برتولت برشت، پیتر بروک، یوجینا باربا، آرین منوشکین، گروتفسکی و... از سرآمدان این راه و نوآوریهای حاکم بر تئاتر قرن بیستم و همچنان متداوم در تئاتر قرن بیست و یکم اشاره کرد. حالا با این تعابیر وقتی به مسیر زندگی هنری و درک و دریافتهای بهرام بیضایی در دهه 40 تا امروز دقیق میشویم، درمییابیم که او به درستی مسیر بسامانی را برای تئاتر ایران در جهان معاصر ترسیم کرده است چنانکه در مجموع آثارش و در ادامه در اجراهایش شاهد برآورده شدن ضرورتهای صحنهای خواهیم شد: بهرهمندی از تعزیه، بهرهمندی از سیاه بازی، بهرهمندی از خیمه شب بازی و تئاتر سایه، بهرهمندی از اساطیر کهن، بهرهمندی از تاریخ ایران، بهرهمندی از تئاتر غرب در ترکیب با تئاتر ایرانی، بهرهمندی از خرده روایتها و فرهنگ و آیین ها.
همین 7 مورد دلیل پر و پا قرصی است برای اینکه بدانیم اگر غربیها آرزویشان دستیابی به چنین پلانی است ما در ایران ضمن برخورداری از این پلان باید بهدنبال احیا و به روز شدنی در کلیت تئاتر کشورمان باشیم... و دچار بیگانه زدگی و الیناسیون تحمیلی نباشیم که تئاتر ایرانی فراتر از ضرورتهای زمان میتواند پاسخگوی کنشمندیهای لازم در صحنه باشد و فقط چشم دل میخواهد و بصیرت درونی که با یک شهود شرقی مسیر را برای بهتر شدن بیابیم... بنابراین دیدن اجراهای بیضایی و خواندن متون او به منظور درک شیوهها و تکنیکهای اجرایی اش، خود یک کنش همگانی برای بارورسازی باورمندانه تئاتر ایران تلقی خواهد شد و باید که این مورد را بهعنوان یک الگو و پارادایم ملی در نظر گرفت زیرا که او بدرستی در همین دسته بندیها موارد لازم را در اختیارمان میگذارد.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه