نگاهی به آفتهای لیبرالیسم در سیاست خارجی (1)
خطر وابستگی حاکمیت ملی به رژیمهای بینالمللی
داشتن نظریه و مفاهیم، از اصول اولیه یک سیاست خارجی موفق است. در مقابل یکی از آفات اصلی سیاست خارجی، متوسل شدن به نظریهها یا بهکارگیری نظریههای ناقص در این عرصه است. با توجه به تأکید ویژه بر نظریات لیبرال در دهه اخیر، در اینجا به نقد و بررسی آن پرداخته خواهد شد؛
نظریه و مفهوم لیبرالیسم بهعنوان یک مکتب فکری در سیاست شناخته میشود که از اصولی شناخته شده برخوردار است. از جمله آنکه براساس نظریه «جان لاک» جوامع بشری در حالت طبیعی امکان همزیستی مسالمتآمیز با یکدیگر را داشته و بدون دخالت قوه قهریه میتوانند امور عمومی خود را سامان دهند. از اینرو ایدهآل جامعه لیبرال رسیدن به حداکثر آزادی است و برای عبور از مشکلاتی که آزادی برای جوامع ایجاد میکند باید به آزادی بیشتر اندیشید!
بر همین اساس نظریههای لیبرال در سطح روابط بینالملل هم پایهگذاری شد و با این ایده از سوی امانوئل کانت آغاز گردید که اگر هدف لیبرالیسم در نهایت رسیدن به صلح جهانی است، آن را باید در سایه گسترش لیبرال دموکراسی دنبال کرد چراکه لیبرال دموکراتها با یکدیگر وارد جنگ و نزاع نمیشوند!
این نظریه هرچند طی دو قرن گذشته به انحای مختلف به محک گذارده شده و به ابطال رسیده اما از میان نرفته و حامیان آن درصدد اصلاح تدریجی آن برآمدهاند.
امروزه دیگر صحبت از صلح دموکراتیک محور مباحث لیبرالها در روابط بینالملل نیست ولی به جای آن مفاهیم جدیدتری مطرح و عرضه گردیدهاند و سیاست خارجی کشورها از جمله سیاست خارجی ما را تحتتأثیر قرار دادهاند.
رژیمهای بینالمللی یکی از این موضوعات است. بنا به تعریف، رژیمهای بینالمللی فرایندهایی بینالمللی و مجموعهای از قوانین هستند که گاهی اوقات هنگامی که به طور رسمی ساماندهی شوند، بسیاری از آنها میتوانند به سازمانهای بینالمللی تبدیل شوند.
از منظر لیبرالیسم توسعه هر چه بیشتر رژیمهای بینالمللی تنها راه رسیدن به صلح جهانی است و این رژیمها با کسب هویت مستقل از بازیگران اصلی یعنی دولتها، از اراده لازم برای اعمال حاکمیت برخوردار میشوند.
توسعه تدریجی رژیمها از دل دیپلماسی چندجانبه به معنای واگذاری تدریجی حاکمیت ملی به این رژیمها است و به یکسانسازی شاخصهای ارزیابی در سطح بینالمللی میپردازد و در نهایت رفتار همه بازیگران را کنترل و یکسان خواهد نمود.
هر چند توسعه رژیمهای بینالمللی مورد حمایت بسیاری از کشورها از جمله کشورهای غربی است اما قدرتهای جهانی و کشورهای غربی به زیرکی آفات این نظریهها را از خود دور ساختهاند. در عمل، رژیمهای بینالمللی موجود آینه قدرت و نفوذ کشورها در سطح جهانی هستند و تاکنون چیزی فراتر را عرضه نکردهاند. پدیده حق وتو یکی از آنها است. عضویت دائمی کشورهای مطرح و تثبیتیافته در صنعت هستهای در شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی، یکی دیگر از این موارد است.
علاوه بر این، قدرتهای جهانی از جمله امریکا در حالی از توسعه رژیمهای بینالمللی حمایت میکنند که خود از عضویت و پذیرش بسیاری از آنها سر بازمیزنند و به دقت از تعارض در پذیرش تعهدات و سیاست توسعهطلبانه خارجی خود جلوگیری میکنند. بر همین اساس و جدای از عدم عضویت امریکا در بسیاری از معاهدات بینالمللی، این کشور هنوز عضویت در کنوانسیون حقوق معاهدات را بهعنوان مادر کنوانسیونها به تصویب نرسانیده است!
این در حالی است که نهضت عضویت «هر چه بیشتر بهتر» در سازمانهای بینالمللی رویکردی بود که برای مدتها در سیاست خارجی ما دنبال میشد تا از این طریق «نرمال» بودن رفتار ما را در سیاست خارجی به اثبات برساند، غافل از آنکه در این وادی، مجریان سیاست خارجی ما پا را حتی از لیبرالها فراتر گذارده و «لیبرال زده» عمل میکردند.
در پاسخ به منتقدان هم واقعیات روابط بینالملل و جهان تحولیافته را یادآور میشدند که دیگر واگرایی را برنمیتابد و تأکید داشته و دارند که راهحل مشکلات تنها در همگرایی است.
از قضا توجه به این نکته آخری یعنی اهمیت چندجانبهگرایی، هیچگاه مورد سؤال در سیاست خارجی جمهوری اسلامی نبوده و به هیچوجه از آن گریزان نیست. عضویت ایران در پیمان منطقهای شانگهای اقدامی بسیار شایسته در جهت تأمین منافع کشور است و نه برعکس. یعنی نمیتوان به امید آنکه روزی در آینده رژیمهای بینالمللی به کمک ما بیایند به توسعه آنها کمک کنیم. اصولاً رویه کشورها در توسعه رژیمهای بینالمللی همچنان محافظهکارانه و معطوف به بهرهمندی و منافع ملی آنها است و ما نیز نباید از این حد فراتر برویم.
نظریه و مفهوم لیبرالیسم بهعنوان یک مکتب فکری در سیاست شناخته میشود که از اصولی شناخته شده برخوردار است. از جمله آنکه براساس نظریه «جان لاک» جوامع بشری در حالت طبیعی امکان همزیستی مسالمتآمیز با یکدیگر را داشته و بدون دخالت قوه قهریه میتوانند امور عمومی خود را سامان دهند. از اینرو ایدهآل جامعه لیبرال رسیدن به حداکثر آزادی است و برای عبور از مشکلاتی که آزادی برای جوامع ایجاد میکند باید به آزادی بیشتر اندیشید!
بر همین اساس نظریههای لیبرال در سطح روابط بینالملل هم پایهگذاری شد و با این ایده از سوی امانوئل کانت آغاز گردید که اگر هدف لیبرالیسم در نهایت رسیدن به صلح جهانی است، آن را باید در سایه گسترش لیبرال دموکراسی دنبال کرد چراکه لیبرال دموکراتها با یکدیگر وارد جنگ و نزاع نمیشوند!
این نظریه هرچند طی دو قرن گذشته به انحای مختلف به محک گذارده شده و به ابطال رسیده اما از میان نرفته و حامیان آن درصدد اصلاح تدریجی آن برآمدهاند.
امروزه دیگر صحبت از صلح دموکراتیک محور مباحث لیبرالها در روابط بینالملل نیست ولی به جای آن مفاهیم جدیدتری مطرح و عرضه گردیدهاند و سیاست خارجی کشورها از جمله سیاست خارجی ما را تحتتأثیر قرار دادهاند.
رژیمهای بینالمللی یکی از این موضوعات است. بنا به تعریف، رژیمهای بینالمللی فرایندهایی بینالمللی و مجموعهای از قوانین هستند که گاهی اوقات هنگامی که به طور رسمی ساماندهی شوند، بسیاری از آنها میتوانند به سازمانهای بینالمللی تبدیل شوند.
از منظر لیبرالیسم توسعه هر چه بیشتر رژیمهای بینالمللی تنها راه رسیدن به صلح جهانی است و این رژیمها با کسب هویت مستقل از بازیگران اصلی یعنی دولتها، از اراده لازم برای اعمال حاکمیت برخوردار میشوند.
توسعه تدریجی رژیمها از دل دیپلماسی چندجانبه به معنای واگذاری تدریجی حاکمیت ملی به این رژیمها است و به یکسانسازی شاخصهای ارزیابی در سطح بینالمللی میپردازد و در نهایت رفتار همه بازیگران را کنترل و یکسان خواهد نمود.
هر چند توسعه رژیمهای بینالمللی مورد حمایت بسیاری از کشورها از جمله کشورهای غربی است اما قدرتهای جهانی و کشورهای غربی به زیرکی آفات این نظریهها را از خود دور ساختهاند. در عمل، رژیمهای بینالمللی موجود آینه قدرت و نفوذ کشورها در سطح جهانی هستند و تاکنون چیزی فراتر را عرضه نکردهاند. پدیده حق وتو یکی از آنها است. عضویت دائمی کشورهای مطرح و تثبیتیافته در صنعت هستهای در شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی، یکی دیگر از این موارد است.
علاوه بر این، قدرتهای جهانی از جمله امریکا در حالی از توسعه رژیمهای بینالمللی حمایت میکنند که خود از عضویت و پذیرش بسیاری از آنها سر بازمیزنند و به دقت از تعارض در پذیرش تعهدات و سیاست توسعهطلبانه خارجی خود جلوگیری میکنند. بر همین اساس و جدای از عدم عضویت امریکا در بسیاری از معاهدات بینالمللی، این کشور هنوز عضویت در کنوانسیون حقوق معاهدات را بهعنوان مادر کنوانسیونها به تصویب نرسانیده است!
این در حالی است که نهضت عضویت «هر چه بیشتر بهتر» در سازمانهای بینالمللی رویکردی بود که برای مدتها در سیاست خارجی ما دنبال میشد تا از این طریق «نرمال» بودن رفتار ما را در سیاست خارجی به اثبات برساند، غافل از آنکه در این وادی، مجریان سیاست خارجی ما پا را حتی از لیبرالها فراتر گذارده و «لیبرال زده» عمل میکردند.
در پاسخ به منتقدان هم واقعیات روابط بینالملل و جهان تحولیافته را یادآور میشدند که دیگر واگرایی را برنمیتابد و تأکید داشته و دارند که راهحل مشکلات تنها در همگرایی است.
از قضا توجه به این نکته آخری یعنی اهمیت چندجانبهگرایی، هیچگاه مورد سؤال در سیاست خارجی جمهوری اسلامی نبوده و به هیچوجه از آن گریزان نیست. عضویت ایران در پیمان منطقهای شانگهای اقدامی بسیار شایسته در جهت تأمین منافع کشور است و نه برعکس. یعنی نمیتوان به امید آنکه روزی در آینده رژیمهای بینالمللی به کمک ما بیایند به توسعه آنها کمک کنیم. اصولاً رویه کشورها در توسعه رژیمهای بینالمللی همچنان محافظهکارانه و معطوف به بهرهمندی و منافع ملی آنها است و ما نیز نباید از این حد فراتر برویم.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه