باید دید و دوباره خواند
آرین وزیر دفتری
کارگردان
مدام نوشتن این چند خط را به تعویق میاندازم. انگار اینها را من نوشته و ساخته باشم و حالا باید عزیز دردانهام را از بینشان برای پیشنهاد دادن انتخاب کنم! نمیدانم چه حکمتی است که آدم از جایی به بعد اینچنین روی خواندهها و دیدههایش متعصب میشود و در زمان نوشتن چنین مطلبی است که میفهمی انتخاب بهترینها برای پیشنهاد دادن حقیقتاً سخت و پیچیده است. به هرحال اینها پیشنهادهای من است در احوالات این روزهایم.
میگویند «سلاخخانه شماره پنج» تجربه زیسته «کورت ونهگات» است. سلاخخانه را باید خواند و دوباره خواند و امیدوار بود یادآوری سرنوشتِ شومِ شهر «درسدن» در پایان جنگ دوم عبرتآموز باشد و هر بار انگشت بر دهان ماند از کتابی که نویسندهاش بعد از هر مرگ کوچک و بزرگی طنازانه مینویسد: «بله، رسم روزگار چنین است!».
«کلکسیونر» نوشته «جان فاولز» تنها با دو شخصیت اصلی و محدود کردن فضای رمان به یک لوکیشن مرکزی، نمونهای بینظیر از خلق پیچیدگی دراماتیک در روابط انسانی است. نویسنده از این محدودیتها برای عمق دادن به رابطه میان فردریک و میراندا استفاده میکند و با تغییر نقطه دید در فصلهای مختلف، ذهن و قضاوت خواننده را به چالش میکشد. هراسناک است که معصومیت چطور بهتدریج از دست میرود و زیرزمین مخوف خانه فردریک چاه بیانتهای خشونت میشود.
قول میدهم که پیشنهادهای سینماییام را محدود کنم به فیلمهای چند سال اخیر و فیلمسازان شرق آسیا. «مموریا» فیلم تازه «ویراستاکول» هیجانانگیز است، هر چند تماشایش صبر و حوصله میخواهد. «بی گان» فیلمساز نوظهور چینی هوش و حواس بیننده را در «سفر طولانی روز در شب» مسخ میکند؛ فیلم از نیمه به بعد خلسهای تمام نشدنی است از تصاویر دوربینی که پرسه میزند، میچرخد و حتی پرواز میکند! نمیدانم جادوی قلم «موراکامی» است که «سوزاندن» اینطور با آدم میماند (فیلم اقتباسی از داستان اوست) یا هنر فیلمسازی «لی چانگ-دونگ» که لحظهای معمولی از زندگی را به قابی فراموشنشدنی تبدیل میکند. «شانس کور» (کریستف کیشلوفسکی)، «خورشید ابدی یک ذهن بیآلایش» (میشل گوندری) و «نیویورک، جز به کل» (چارلی کافمن) اینها را همیشه و همه جا باید پیشنهاد بدهم تا به خودم دینی نداشته باشم! این قولی مهمتر از قولِ قبلی است.
از سریالها هم پیشنهادم دو سریال با تکنیکهای مختلف انیمیشن از هنرمندی است که آدم در مواقع ناامیدی به او حسادتِ محض میکند و وقتی کیفش کوکتر است به خلاقیت او غبطه میخورد. «بوجک هورسمن» و «انجامنشده» دو سریال عجیب، پرکشش و دیدنی از خالق خلاقی به نام «رافائل باب وکسبرگ» است.
کارگردان
مدام نوشتن این چند خط را به تعویق میاندازم. انگار اینها را من نوشته و ساخته باشم و حالا باید عزیز دردانهام را از بینشان برای پیشنهاد دادن انتخاب کنم! نمیدانم چه حکمتی است که آدم از جایی به بعد اینچنین روی خواندهها و دیدههایش متعصب میشود و در زمان نوشتن چنین مطلبی است که میفهمی انتخاب بهترینها برای پیشنهاد دادن حقیقتاً سخت و پیچیده است. به هرحال اینها پیشنهادهای من است در احوالات این روزهایم.
میگویند «سلاخخانه شماره پنج» تجربه زیسته «کورت ونهگات» است. سلاخخانه را باید خواند و دوباره خواند و امیدوار بود یادآوری سرنوشتِ شومِ شهر «درسدن» در پایان جنگ دوم عبرتآموز باشد و هر بار انگشت بر دهان ماند از کتابی که نویسندهاش بعد از هر مرگ کوچک و بزرگی طنازانه مینویسد: «بله، رسم روزگار چنین است!».
«کلکسیونر» نوشته «جان فاولز» تنها با دو شخصیت اصلی و محدود کردن فضای رمان به یک لوکیشن مرکزی، نمونهای بینظیر از خلق پیچیدگی دراماتیک در روابط انسانی است. نویسنده از این محدودیتها برای عمق دادن به رابطه میان فردریک و میراندا استفاده میکند و با تغییر نقطه دید در فصلهای مختلف، ذهن و قضاوت خواننده را به چالش میکشد. هراسناک است که معصومیت چطور بهتدریج از دست میرود و زیرزمین مخوف خانه فردریک چاه بیانتهای خشونت میشود.
قول میدهم که پیشنهادهای سینماییام را محدود کنم به فیلمهای چند سال اخیر و فیلمسازان شرق آسیا. «مموریا» فیلم تازه «ویراستاکول» هیجانانگیز است، هر چند تماشایش صبر و حوصله میخواهد. «بی گان» فیلمساز نوظهور چینی هوش و حواس بیننده را در «سفر طولانی روز در شب» مسخ میکند؛ فیلم از نیمه به بعد خلسهای تمام نشدنی است از تصاویر دوربینی که پرسه میزند، میچرخد و حتی پرواز میکند! نمیدانم جادوی قلم «موراکامی» است که «سوزاندن» اینطور با آدم میماند (فیلم اقتباسی از داستان اوست) یا هنر فیلمسازی «لی چانگ-دونگ» که لحظهای معمولی از زندگی را به قابی فراموشنشدنی تبدیل میکند. «شانس کور» (کریستف کیشلوفسکی)، «خورشید ابدی یک ذهن بیآلایش» (میشل گوندری) و «نیویورک، جز به کل» (چارلی کافمن) اینها را همیشه و همه جا باید پیشنهاد بدهم تا به خودم دینی نداشته باشم! این قولی مهمتر از قولِ قبلی است.
از سریالها هم پیشنهادم دو سریال با تکنیکهای مختلف انیمیشن از هنرمندی است که آدم در مواقع ناامیدی به او حسادتِ محض میکند و وقتی کیفش کوکتر است به خلاقیت او غبطه میخورد. «بوجک هورسمن» و «انجامنشده» دو سریال عجیب، پرکشش و دیدنی از خالق خلاقی به نام «رافائل باب وکسبرگ» است.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه