اُستنِ این عالم ای جان غفلت است...
محسن نفر
نوازنده و آهنگسازموسیقی
اسلام با اهمیت ویژهای که برای هدایت و سلامت روح و روان هر فرد قائل است، در مقابل نابودی و سقوط افراد،فقط نقش تماشاچی و ناظر را بازی نمیکند بلکه برای نجات بشر، پای در میدان نهاده و حسب محتوا و مفاد کامل و پربارش، در همه امور مادی و معنوی بشر دخالت میکند . دخالت در سیاست هم از همین روی است. ازجمله اموری که اسلام در آن دخالت میکند، امور روحی است. سلامت روح و روان هر مسلمان، از عمده توجهاتی است که مشمول حقیقت اسلام است. موسیقی، امری است که صرفاً و مطلقاً روح انسان را نشانه میگیرد. انبساط و انقباض روح، نتیجه فعالیت موسیقی و تأثیر مستقیم آن است. در طول تاریخ توجه عمده در موسیقی، نشاط و شادمانی افراد بوده و این نشاط و شادمانی، مشروط به روحانی و شیطانی نبوده است. از همین روی توقع از موسیقی، نشاط و شادمانی که امری متعلق به روح است، بوده است! موسیقی میتواند حال افراد را دگرگون کند و این دگرگونی، معمولاً به نشاط و شادمانی آرزو میشود. توقع مردمان از موسیقی این است که کدورت و گرفتگی و ناخوشی روحی آنان را به نشاط و شادمانی تبدیل کند و این خواسته میسر میشود ولی در قوالب روحانی و معنوی. مشکل اصلی این بوده که برخی از عقلا و زعمای دینی، کمتر شاهد نشاط و شادمانی روحانی و معنوی توسط موسیقی بودهاند. گویا مردمان همیشه در گرفتگی و کدورت روحی، سراغ موسیقی رفتهاند و در آن حال از آن نشاط و شادمانی توقع داشتهاند و این نشاط و شادمانی، معمولاً فیزیکی و توأم با حرکات بدنی بوده است. اگرچه این هم روحی است زیرا همان طور که گفته شد، موسیقی امری است که مطلقاً روح را مخاطب قرار میدهد و حرکات فیزیکی، برخاسته و متأثر از تأثیرات روحی است. اما واکنش روحی، میتواند روحانی یا شیطانی باشد. روحانی یعنی مقدس و الهی نه امری وابسته به روح (برخلاف معنای کلام). پس اگر نشاط و شادمانی، روحانی یعنی مقدس و الهی باشد، توأم با حرکات فیزیکی و ظاهری نیست!
نکته اینجاست که چرا از موسیقی، توقع شادمانی است؟ چرا موسیقی باید فقط برای شادمانی و نشاط، مصرف شود؟ چرا همدمِ اوقات خوش است؟ چرا فقط برای شاد کردن به کار میرود؟
حقیقت این است که موسیقی، بنابر علل مذهبی اجتماعی، پیشهای خاص بوده است که از طرفی شیک و خاص و مختص نجبا، اعیان و اشراف و مجالس ایشان به شمار آمده و از طرفی برای مراسم جشن و سرور و اعیاد و... توده مردم به کار میرفته و این خارج از تقسیمبندی اصلی و اولیه بوده که موسیقی به انواع رزمی، بزمی و مذهبی تقسیم شده بود. در ایران قبل از اسلام، موسیقی در انواع مزبور، کارا بوده و به کار میرفته است. اما پس از اسلام بنا بر توحید، همه چیز در نگاه دیگری قرار گرفت و برای هر اقدامی، ذات حق و رضایت او مطمح نظر قرار گرفت و در همه احوال سهگانه، خدای احد و واحد مورد توجه بوده است. در مواقع رزم و بزم، ذکر الهی و اوراد حق ورد زبانها شد و در مواقع مذهبی هم به طریق اولی. در نتیجه این جهانبینی توحیدی، عالم، محضر خدا شد و او حاضر در هر مکان و زمان و برای کسی که چنین میاندیشید، همه اوقات، نیکو و خوش است و هیچ لحظهای غایب از نظر حق نیست و حضور و حضرتش، موجب خوش احوالی و شگون است و همه چیز در سایه او خوشیمن است.
با اوجگیری جهانبینی توحیدی، برای مؤمنان راستین، همه لحظات در فروغ او سپری میشود و همه حالات با حضور او میگذرد و ذکر و فکرش، روشنایی وجود و شادمانی قلوب است. پس بنابراین رزم و بزم و نیایششان برای او و در حضور او و به یاد او رخ میدهد. با او، همه اوقات و احوال، نیکو و شاد و مسرتآمیز و کامل است. چیزی کم و کسر نیست و به چیزی نیاز نیست؛ حتی موسیقی. اما اگر از این حد از کمال و ایمان فروتر شویم، به چیزهایی محتاج میشویم از جمله موسیقی.
گرفتاریها و مشغلههای روزمره، ما را چنان در میپیچد که روح در فشار و عذاب قرار میگیرد و رهایی از آن نیازمند اموری چون موسیقی است! موسیقی، ما را از حال خود و عالم خود، بلکه از عالم، خلاص میکند و به عالم خود میبرد! رفتن به عالم موسیقی، رستن از عوالم دلآزار و ملالتزا و جانگداز است و این موجب نشاط و شادمانی و انبساط خاطر است. اما این شادمانی، خروج از تألمات عالم شایع و موجود میان آدمیان است. درحالی که نشاط و شادمانی مورد توقع اکثریت، نشاط و شادمانی تخدیری است. یعنی فراموش کردن غمها و غصههایی که حاصل زیستن در این دنیا و نتیجه همجواری با دیگران، که به تزاحم منجر میشود، است. غم و غصههایی که آدمی را ملول میکند و چیزی که آن را رفع میکند و میزداید، موسیقی است. موسیقی با زدودن کدورات زیستن از روح، موجب تجدید قوای فرسایشیافته و تمدید روحیه تحلیلرفته است. اما این چگونه تخدیر تلقی میشود؟ اولاً همیشه مخدرات، مذموم و ناپسند نیستند. ثانیاً هر آنچه آدمی را به فراموشی و غفلت اندازد، مخدر است و بسیاری داروهای اعصاب و روان، چنین میکنند! مگر نه اینکه اعصاب را کرخت میکنند و میزان حساسیت را کاهش میدهند و سستی و رخوت را غالب؟ حال موسیقی همه اینها را بدون ورود سموم و دارو در بدن، انجام میدهد. زیرا موسیقی با روح مستقیماً میآمیزد و حال را دگرگون میکند. موسیقی تحولبخش حال است! و این حال، میتواند حال غفلت از هیاهو و سرسام زندگی باشد، غفلت از زندگی ناملایم و ناگوار؛ این غفلت، خوشایند است و موجب افزایش تحمل سختیها و مصائب! حال این غفلت مذموم است یا ممدوح؟!
استن این عالم ای جان غفلت است
هوشیاری این جهان را آفت است
نوازنده و آهنگسازموسیقی
اسلام با اهمیت ویژهای که برای هدایت و سلامت روح و روان هر فرد قائل است، در مقابل نابودی و سقوط افراد،فقط نقش تماشاچی و ناظر را بازی نمیکند بلکه برای نجات بشر، پای در میدان نهاده و حسب محتوا و مفاد کامل و پربارش، در همه امور مادی و معنوی بشر دخالت میکند . دخالت در سیاست هم از همین روی است. ازجمله اموری که اسلام در آن دخالت میکند، امور روحی است. سلامت روح و روان هر مسلمان، از عمده توجهاتی است که مشمول حقیقت اسلام است. موسیقی، امری است که صرفاً و مطلقاً روح انسان را نشانه میگیرد. انبساط و انقباض روح، نتیجه فعالیت موسیقی و تأثیر مستقیم آن است. در طول تاریخ توجه عمده در موسیقی، نشاط و شادمانی افراد بوده و این نشاط و شادمانی، مشروط به روحانی و شیطانی نبوده است. از همین روی توقع از موسیقی، نشاط و شادمانی که امری متعلق به روح است، بوده است! موسیقی میتواند حال افراد را دگرگون کند و این دگرگونی، معمولاً به نشاط و شادمانی آرزو میشود. توقع مردمان از موسیقی این است که کدورت و گرفتگی و ناخوشی روحی آنان را به نشاط و شادمانی تبدیل کند و این خواسته میسر میشود ولی در قوالب روحانی و معنوی. مشکل اصلی این بوده که برخی از عقلا و زعمای دینی، کمتر شاهد نشاط و شادمانی روحانی و معنوی توسط موسیقی بودهاند. گویا مردمان همیشه در گرفتگی و کدورت روحی، سراغ موسیقی رفتهاند و در آن حال از آن نشاط و شادمانی توقع داشتهاند و این نشاط و شادمانی، معمولاً فیزیکی و توأم با حرکات بدنی بوده است. اگرچه این هم روحی است زیرا همان طور که گفته شد، موسیقی امری است که مطلقاً روح را مخاطب قرار میدهد و حرکات فیزیکی، برخاسته و متأثر از تأثیرات روحی است. اما واکنش روحی، میتواند روحانی یا شیطانی باشد. روحانی یعنی مقدس و الهی نه امری وابسته به روح (برخلاف معنای کلام). پس اگر نشاط و شادمانی، روحانی یعنی مقدس و الهی باشد، توأم با حرکات فیزیکی و ظاهری نیست!
نکته اینجاست که چرا از موسیقی، توقع شادمانی است؟ چرا موسیقی باید فقط برای شادمانی و نشاط، مصرف شود؟ چرا همدمِ اوقات خوش است؟ چرا فقط برای شاد کردن به کار میرود؟
حقیقت این است که موسیقی، بنابر علل مذهبی اجتماعی، پیشهای خاص بوده است که از طرفی شیک و خاص و مختص نجبا، اعیان و اشراف و مجالس ایشان به شمار آمده و از طرفی برای مراسم جشن و سرور و اعیاد و... توده مردم به کار میرفته و این خارج از تقسیمبندی اصلی و اولیه بوده که موسیقی به انواع رزمی، بزمی و مذهبی تقسیم شده بود. در ایران قبل از اسلام، موسیقی در انواع مزبور، کارا بوده و به کار میرفته است. اما پس از اسلام بنا بر توحید، همه چیز در نگاه دیگری قرار گرفت و برای هر اقدامی، ذات حق و رضایت او مطمح نظر قرار گرفت و در همه احوال سهگانه، خدای احد و واحد مورد توجه بوده است. در مواقع رزم و بزم، ذکر الهی و اوراد حق ورد زبانها شد و در مواقع مذهبی هم به طریق اولی. در نتیجه این جهانبینی توحیدی، عالم، محضر خدا شد و او حاضر در هر مکان و زمان و برای کسی که چنین میاندیشید، همه اوقات، نیکو و خوش است و هیچ لحظهای غایب از نظر حق نیست و حضور و حضرتش، موجب خوش احوالی و شگون است و همه چیز در سایه او خوشیمن است.
با اوجگیری جهانبینی توحیدی، برای مؤمنان راستین، همه لحظات در فروغ او سپری میشود و همه حالات با حضور او میگذرد و ذکر و فکرش، روشنایی وجود و شادمانی قلوب است. پس بنابراین رزم و بزم و نیایششان برای او و در حضور او و به یاد او رخ میدهد. با او، همه اوقات و احوال، نیکو و شاد و مسرتآمیز و کامل است. چیزی کم و کسر نیست و به چیزی نیاز نیست؛ حتی موسیقی. اما اگر از این حد از کمال و ایمان فروتر شویم، به چیزهایی محتاج میشویم از جمله موسیقی.
گرفتاریها و مشغلههای روزمره، ما را چنان در میپیچد که روح در فشار و عذاب قرار میگیرد و رهایی از آن نیازمند اموری چون موسیقی است! موسیقی، ما را از حال خود و عالم خود، بلکه از عالم، خلاص میکند و به عالم خود میبرد! رفتن به عالم موسیقی، رستن از عوالم دلآزار و ملالتزا و جانگداز است و این موجب نشاط و شادمانی و انبساط خاطر است. اما این شادمانی، خروج از تألمات عالم شایع و موجود میان آدمیان است. درحالی که نشاط و شادمانی مورد توقع اکثریت، نشاط و شادمانی تخدیری است. یعنی فراموش کردن غمها و غصههایی که حاصل زیستن در این دنیا و نتیجه همجواری با دیگران، که به تزاحم منجر میشود، است. غم و غصههایی که آدمی را ملول میکند و چیزی که آن را رفع میکند و میزداید، موسیقی است. موسیقی با زدودن کدورات زیستن از روح، موجب تجدید قوای فرسایشیافته و تمدید روحیه تحلیلرفته است. اما این چگونه تخدیر تلقی میشود؟ اولاً همیشه مخدرات، مذموم و ناپسند نیستند. ثانیاً هر آنچه آدمی را به فراموشی و غفلت اندازد، مخدر است و بسیاری داروهای اعصاب و روان، چنین میکنند! مگر نه اینکه اعصاب را کرخت میکنند و میزان حساسیت را کاهش میدهند و سستی و رخوت را غالب؟ حال موسیقی همه اینها را بدون ورود سموم و دارو در بدن، انجام میدهد. زیرا موسیقی با روح مستقیماً میآمیزد و حال را دگرگون میکند. موسیقی تحولبخش حال است! و این حال، میتواند حال غفلت از هیاهو و سرسام زندگی باشد، غفلت از زندگی ناملایم و ناگوار؛ این غفلت، خوشایند است و موجب افزایش تحمل سختیها و مصائب! حال این غفلت مذموم است یا ممدوح؟!
استن این عالم ای جان غفلت است
هوشیاری این جهان را آفت است
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه