در سیم خاردارهای زندگی تکاپو نکنیم
پریسا عزیزی خرشکی
روانشناس و مشاور خانواده
میگویند شخصی در مزرعهای بزرگ گرفتار شد؛ مزرعهای که دورتادورش با سیمخاردارهایی با ارتفاع بلند محصور شده بود. آن شخص تلاش بسیار کرد تا از بالای سیمخاردارها فرار کند و به هر شکل که شده، خود را برهاند؛ اما هنگام پریدن با تمام احتیاطی که کرد، لباسش به سیمخاردارها گیر کرد و پاره شد. خواست لباسش را از لای سیمخاردار خارج کند، دستش زخم شد. هرچه بیشتر تلاش کرد که از این سیمخاردارها رهایی پیدا کند، بیشتر آسیب دید.
در واقع آدمها بهطور معمول وقتی که در سختی و رنج قرار میگیرند یا در بحران و مشکلی بهسر میبرند و در تعارضی گرفتار میشوند، میخواهند به هر شکل ممکن از آن شرایط نامطلوب فرار کنند؛ اما علم روانشناسی ثابت کرده که در بسیاری از مواقع این کار اشتباه است. در بسیاری از مواقع ما مجبوریم در آن شرایط رنج بمانیم و اتفاقاً باید بمانیم و پایداری کنیم تا دریای زندگی آرام آرام از تلاطم بیفتد و ما را به آرامش برساند. برای اینکه موضوع برایتان ملموس و قابل درک شود، دو مثال میزنم. مثال جسمی این موضوع آن است که فرض کنید شما ساعت 11 شب دچار دنداندرد میشوید. این دنداندرد شما را آزار میدهد ولی هرقدر مسکن بخورید، درد را ریشهکن نمیکند؛ فقط مدت کوتاهی بهبود مییابید ولی میدانید که باید به طور اساسی مشکل را حل و درد را درمان کنید. حالا مثالی برای رنج ودردهای روانی میزنم. کسی که وارد دوران سوگ میشود، باید یک دوره مشخصی را در رنج سپری کند تا به حالت نسبتاً طبیعی و زمان قبل از دست دادن عزیزان و به سوگ نشستن بازگردد. از اینگونه رنجها نمیتوان فرار کرد؛ چرا که با فرار وضعیت بدتر میشود؛ این فرار کردنها درست به آن میماند که خانم بارداری بخواهد از روی تخت بیمارستان فرار کند تا درد وضع حمل را نکشد؛ اما روشن است که هیچ مجالی برای رهایی بیرنج نیست و آن شخص بیگمان باید این درد را تجربه و تحمل کند تا بتواند از آن عبور کند.
گاهی ما در یک رابطه، در تعارض یا بحرانی گیر میکنیم. فرار و پاک کردن صورت مسأله چاره کار نیست؛ یا باید حل مسأله کرد یا بردباری که گاه جزئی از مهارت حل مسأله است؛ از این رو در چنین موقعیتهایی باید به پذیرش رسید و شرایط را قبول و باور کرد که گاهی جز تسلیم و تابآوری، راهی نیست. مولانا میگوید:
هر لحظـه که تسلیمم در کارگه تقدیر/ آرامتر از آهو بیباکتر از شیرم
هر لحظه که میکوشم در کار کنم تدبیر/ رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر
این مسأله را میشود در سطوح مختلف و در حوزههای خرد و کلان زندگی فردی و اجتماعی تعمیم داد. از دانشآموزان و دانشجویانی که این روزها در سختی امتحان گیر افتادهاند و نه راه پس دارند و نه راه پیش گرفته تا آنها که در شرایط دشوار کاری و بیماری و... گرفتار هستند. در واقع گاهی بردباری، کلید گشایش و رهایی از دردها است.
روانشناس و مشاور خانواده
میگویند شخصی در مزرعهای بزرگ گرفتار شد؛ مزرعهای که دورتادورش با سیمخاردارهایی با ارتفاع بلند محصور شده بود. آن شخص تلاش بسیار کرد تا از بالای سیمخاردارها فرار کند و به هر شکل که شده، خود را برهاند؛ اما هنگام پریدن با تمام احتیاطی که کرد، لباسش به سیمخاردارها گیر کرد و پاره شد. خواست لباسش را از لای سیمخاردار خارج کند، دستش زخم شد. هرچه بیشتر تلاش کرد که از این سیمخاردارها رهایی پیدا کند، بیشتر آسیب دید.
در واقع آدمها بهطور معمول وقتی که در سختی و رنج قرار میگیرند یا در بحران و مشکلی بهسر میبرند و در تعارضی گرفتار میشوند، میخواهند به هر شکل ممکن از آن شرایط نامطلوب فرار کنند؛ اما علم روانشناسی ثابت کرده که در بسیاری از مواقع این کار اشتباه است. در بسیاری از مواقع ما مجبوریم در آن شرایط رنج بمانیم و اتفاقاً باید بمانیم و پایداری کنیم تا دریای زندگی آرام آرام از تلاطم بیفتد و ما را به آرامش برساند. برای اینکه موضوع برایتان ملموس و قابل درک شود، دو مثال میزنم. مثال جسمی این موضوع آن است که فرض کنید شما ساعت 11 شب دچار دنداندرد میشوید. این دنداندرد شما را آزار میدهد ولی هرقدر مسکن بخورید، درد را ریشهکن نمیکند؛ فقط مدت کوتاهی بهبود مییابید ولی میدانید که باید به طور اساسی مشکل را حل و درد را درمان کنید. حالا مثالی برای رنج ودردهای روانی میزنم. کسی که وارد دوران سوگ میشود، باید یک دوره مشخصی را در رنج سپری کند تا به حالت نسبتاً طبیعی و زمان قبل از دست دادن عزیزان و به سوگ نشستن بازگردد. از اینگونه رنجها نمیتوان فرار کرد؛ چرا که با فرار وضعیت بدتر میشود؛ این فرار کردنها درست به آن میماند که خانم بارداری بخواهد از روی تخت بیمارستان فرار کند تا درد وضع حمل را نکشد؛ اما روشن است که هیچ مجالی برای رهایی بیرنج نیست و آن شخص بیگمان باید این درد را تجربه و تحمل کند تا بتواند از آن عبور کند.
گاهی ما در یک رابطه، در تعارض یا بحرانی گیر میکنیم. فرار و پاک کردن صورت مسأله چاره کار نیست؛ یا باید حل مسأله کرد یا بردباری که گاه جزئی از مهارت حل مسأله است؛ از این رو در چنین موقعیتهایی باید به پذیرش رسید و شرایط را قبول و باور کرد که گاهی جز تسلیم و تابآوری، راهی نیست. مولانا میگوید:
هر لحظـه که تسلیمم در کارگه تقدیر/ آرامتر از آهو بیباکتر از شیرم
هر لحظه که میکوشم در کار کنم تدبیر/ رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر
این مسأله را میشود در سطوح مختلف و در حوزههای خرد و کلان زندگی فردی و اجتماعی تعمیم داد. از دانشآموزان و دانشجویانی که این روزها در سختی امتحان گیر افتادهاند و نه راه پس دارند و نه راه پیش گرفته تا آنها که در شرایط دشوار کاری و بیماری و... گرفتار هستند. در واقع گاهی بردباری، کلید گشایش و رهایی از دردها است.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه