تلاشهایی برای بخشیدن
این روزها در هفته قوه قضائیه قرار داریم و یکی از کارهایی که سالهاست در قوه قضائیه صورت میگیرد ورود به موضوع صلح و سازش و بخشش در پروندههاست. از پروندههای اختلافات مالی و خانوادگی تا تلاش برای جلب رضایت اولیای دم برای بخشش کسی که پای اعدام است و....
واقعیت این است که در دنیای اجتماعی نیز گسترش فرهنگ بخشش میتواند به نجات روح و روان آدمی و یک اجتماع بینجامد. اما باید پیش از ورود به بحث بدانیم که بخشش امری اختیاری است و به این سادگی هم به دست نمیآید. در ساحت اجتماعی، روانشناسان اجتماعی چهارضلعی تماس، همکاری، ارتباط و سازش را به عنوان چهارضلعی صلحآفرین معرفی میکنند. صلح گرچه معادل بخشش نیست اما برای رسیدن به بخشش الزامات رسیدن به صلح را میتوان بررسی کرد. تماس عنصری است که امکان شناخت را از طرف مقابل که دچار تعارضی با او هستیم بیشتر میکند و همکاری میتواند به درک بیشتر افراد از موقعیت، احساسات، چرایی رفتارها کمک کند. «ارتباط» در این چهارضلعی تعاملی هدفمند و آگاهانه بر مبنای رفع چالش و تعارض به صورت مستقیم است. منظور این است که دو طرف به صورت مستقیم وارد مذاکره شوند یا با واسطه یک میانجی به این کار دست بزنند. حضور میانجی در فرایند بخشش و صلح یک مؤلفه اثرگذار است. در اتاقهای مشاوره این نقش را مشاوران به عهده دارند و در سیستم قضایی نیز نمایندگان این سیستم این نقش را ایفا میکنند. از دیرباز در فرهنگ سنتی ایران و بسیاری از کشورهای دنیا این نقش میانجی را یک فرد به اصطلاح ریش سفید ایفا میکرد که هنوز هم این نقش حذف نشده است. با اینهمه در جوامع امروزی دیگر این نقش در خانوادهها کمرنگتر شده است و بیشتر میانجیهای قانونی یا میانجیهایی بیطرف از میان متخصصان این نقش را به عهده دارند.
شاید یکی از ارکانی که سازش یا بخشیدن را سخت میکند، عمق تعارض است. گاه این عمق تعارض در درون خود فردی که باید در فرایند بخشیدن نقش پررنگی داشته باشد وجود دارد و گاه آسیب بسیار عمیق است. نکته مهم اما اینجاست که عموماً با نبخشیدن هم این شکاف و عمق پر نمیشود. در واقع گاهی با نبخشیدن چه برای خود افراد چه برای مشکلات، گرهها کورتر میشود.
در این مجال وقت ورود به موضوع چرایی نبخشیدنها و سازش نرسیدنها نیست، موضوع این است که بخشیدن گرچه فرایندی اختیاری است اما افراد در یک جامعه باید به این میزان علاقه اجتماعی و بینش اجتماعی رسیده باشند که بدانند گاهی یک حق فردی میتواند تأثیری عمیق در یک اجتماع به جای بگذارد. نبخشیدن یک حق است که قانونگذار به کسی که حقی از او ضایع شده داده است. این حقی است که در اختیار هر فرد است اما اگر همین سیستم قانونی به دنبال این میرود که افراد را متقاعد کند از حق خود گاهی صرفنظر کنند، به پیامدهای اجتماعی آن نیز مینگرد. در جامعهای که افراد بخشندهتری دارد با پرخاش کمتری روبهرو خواهیم بود. در آن جامعه همدلی و صداقت بیشتری رواج خواهد داشت و مهمتر از همه اینکه گرههای کور کمتری در آن به چشم میخورد. برای همین است که مسیر بخشیدن باید هموار باشد. برای هموار کردن مسیر بخشیدن یکی از راهکارها گفتوگوی عمیق و فردی با فردی است که حق نبخشیدن به او داده شده تا بتواند خشم و غم خود را از آسیبی که دیده ببیند، به او حق نبخشیدن داده شود و نتایج بخشیدن برای رشد شخصی او مشخص شود.
واقعیت این است که در دنیای اجتماعی نیز گسترش فرهنگ بخشش میتواند به نجات روح و روان آدمی و یک اجتماع بینجامد. اما باید پیش از ورود به بحث بدانیم که بخشش امری اختیاری است و به این سادگی هم به دست نمیآید. در ساحت اجتماعی، روانشناسان اجتماعی چهارضلعی تماس، همکاری، ارتباط و سازش را به عنوان چهارضلعی صلحآفرین معرفی میکنند. صلح گرچه معادل بخشش نیست اما برای رسیدن به بخشش الزامات رسیدن به صلح را میتوان بررسی کرد. تماس عنصری است که امکان شناخت را از طرف مقابل که دچار تعارضی با او هستیم بیشتر میکند و همکاری میتواند به درک بیشتر افراد از موقعیت، احساسات، چرایی رفتارها کمک کند. «ارتباط» در این چهارضلعی تعاملی هدفمند و آگاهانه بر مبنای رفع چالش و تعارض به صورت مستقیم است. منظور این است که دو طرف به صورت مستقیم وارد مذاکره شوند یا با واسطه یک میانجی به این کار دست بزنند. حضور میانجی در فرایند بخشش و صلح یک مؤلفه اثرگذار است. در اتاقهای مشاوره این نقش را مشاوران به عهده دارند و در سیستم قضایی نیز نمایندگان این سیستم این نقش را ایفا میکنند. از دیرباز در فرهنگ سنتی ایران و بسیاری از کشورهای دنیا این نقش میانجی را یک فرد به اصطلاح ریش سفید ایفا میکرد که هنوز هم این نقش حذف نشده است. با اینهمه در جوامع امروزی دیگر این نقش در خانوادهها کمرنگتر شده است و بیشتر میانجیهای قانونی یا میانجیهایی بیطرف از میان متخصصان این نقش را به عهده دارند.
شاید یکی از ارکانی که سازش یا بخشیدن را سخت میکند، عمق تعارض است. گاه این عمق تعارض در درون خود فردی که باید در فرایند بخشیدن نقش پررنگی داشته باشد وجود دارد و گاه آسیب بسیار عمیق است. نکته مهم اما اینجاست که عموماً با نبخشیدن هم این شکاف و عمق پر نمیشود. در واقع گاهی با نبخشیدن چه برای خود افراد چه برای مشکلات، گرهها کورتر میشود.
در این مجال وقت ورود به موضوع چرایی نبخشیدنها و سازش نرسیدنها نیست، موضوع این است که بخشیدن گرچه فرایندی اختیاری است اما افراد در یک جامعه باید به این میزان علاقه اجتماعی و بینش اجتماعی رسیده باشند که بدانند گاهی یک حق فردی میتواند تأثیری عمیق در یک اجتماع به جای بگذارد. نبخشیدن یک حق است که قانونگذار به کسی که حقی از او ضایع شده داده است. این حقی است که در اختیار هر فرد است اما اگر همین سیستم قانونی به دنبال این میرود که افراد را متقاعد کند از حق خود گاهی صرفنظر کنند، به پیامدهای اجتماعی آن نیز مینگرد. در جامعهای که افراد بخشندهتری دارد با پرخاش کمتری روبهرو خواهیم بود. در آن جامعه همدلی و صداقت بیشتری رواج خواهد داشت و مهمتر از همه اینکه گرههای کور کمتری در آن به چشم میخورد. برای همین است که مسیر بخشیدن باید هموار باشد. برای هموار کردن مسیر بخشیدن یکی از راهکارها گفتوگوی عمیق و فردی با فردی است که حق نبخشیدن به او داده شده تا بتواند خشم و غم خود را از آسیبی که دیده ببیند، به او حق نبخشیدن داده شود و نتایج بخشیدن برای رشد شخصی او مشخص شود.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه