کیارستمی یا شهیدثالث
علیرضا نراقی
در یکی از معدود مصاحبههایی که از سهراب شهیدثالث در دسترس است این فیلمساز بزرگ که این روزها مصادف با زادروز اوست میگوید، به نظرش یک پلان را باید به اندازهای به طور ثابت ادامه داد تا در ذهن مخاطب کامل جا بگیرد و حک شود. شهیدثالث که در کار خود صاحب وسواسی غیر متداول بود برای به دست آوردن یک قاب درست بسیار زحمت میکشید و زمان صرف میکرد تا از مجموعه قابها، پلانی زیبا و جذاب شکل بگیرد و سپس سوژههایش را در آن قرار میداد تا دست به کنشی بزنند که البته با کنش دراماتیک مرسوم متفاوت بود و در روزمرگی و پیش پاافتادگی غرق میشد، اما همین نکته در درون خود نمایانگر تراژدی مسخ و از خودبیگانگی انسان بود. رنجی جاری و روزمره شده که اگرچه به نظر سهمگین نیست اما عمیقاً خرد کننده و تلخ است. شهیدثالث نگاهی بدبین به زندگی داشت، خاصه زندگی مدرن که همواره با بیعدالتی، عدم آزادی و نادیده گرفته شدن همراه است و در آن انسان جداافتاده از اصل و طبیعت خود احساس غربت و تنهایی میکند.
بسیاری عباس کیارستمی را ادامهای بر سینمای شهید ثالث دانستهاند، اما این مسأله با وجود عناصر فرمی مشترک حکمی کلی است که در اکثر موارد باعث میشود تمایزهای عمده جهان شناختی و حتی سینمایی این دو فیلمساز برجسته یــــادآوری نـــشـــود.شهیـــــدثالــث بدبین بــــود. نگاهی دقیق و انتقادی نسبت به مسائل طبقاتی و از خودبیگانگی انسان در جوامع سرمایهداری و شهرنشینی مدرن داشت. نگاه همراه با همدلی او نسبت به انسانهای جداافتاده و نابرخوردار با نوعی تلخی و گزندگی عمیق و فراموش نشدنی همراه میشد، اما کیارستمی دقیقاً در نقطه مقابل در جستوجوی تک درختها و طبیعت، در جستوجوی امید و ماندن در زیستی خودبسنده و ممزوج با نبض خودانگیختگی جهان و آن سویهای بود که گویی شخصیتهای ناامید شهید ثالث از دست داده بودند. میتوان این گونه گفت که کیارستمی با فرمی شبیه به شهیدثالث حسرتهای شخصیتها او را تصویر میکرد.
در اوج نظر به ناامیدی چه از نظر اجتماعی و چه از نظر فردی، کیارستمی فیلمهایش با ناامیدی تمام نمیشوند، تلخ نیستند و زندگی تازه در پایان آنها آغاز میگردد، اما اغلب آثار شهیدثالث در انتها طعمی تلخ را در کام مخاطب نگه میدارند.
اما در ساحت فرم تأثیری که کیارستمی از شهیدثالث گرفت نیز با تفاوتهایی ظریف همراه است؛ اول اینکه آنقدر که شهیدثالث از پیش اندیشیده و به شکلی کنترل شده کارگردانی میکرد، کیارستمی در روند خلاق و تعاملی فیلم میساخت، هر چند که همواره طرحی دقیق و نقشهای آماده داشت. در ساحتی دیگر شهیدثالث طبیعت بیجان و اشیا را در راستای زندگی مشقت بار شخصیتها قرار میداد اما کیارستمی در نمایش اشیا و چیزها نوعی عنصر زنده آموختنی میدید. در حقیقت طبیعت بیجانی در سینمای کیارستمی «وجود» دارد ،چرا که او به اشیای بیجان یا عناصر صاحب حیاتی چون درخت و دریا جان و داستانی درونی میداد و با این رویکرد چیزها و جهان را مستقل از ما بهعنوان آرمانی تصویر میکرد که باید به آنها بازگردیم.
در یکی از معدود مصاحبههایی که از سهراب شهیدثالث در دسترس است این فیلمساز بزرگ که این روزها مصادف با زادروز اوست میگوید، به نظرش یک پلان را باید به اندازهای به طور ثابت ادامه داد تا در ذهن مخاطب کامل جا بگیرد و حک شود. شهیدثالث که در کار خود صاحب وسواسی غیر متداول بود برای به دست آوردن یک قاب درست بسیار زحمت میکشید و زمان صرف میکرد تا از مجموعه قابها، پلانی زیبا و جذاب شکل بگیرد و سپس سوژههایش را در آن قرار میداد تا دست به کنشی بزنند که البته با کنش دراماتیک مرسوم متفاوت بود و در روزمرگی و پیش پاافتادگی غرق میشد، اما همین نکته در درون خود نمایانگر تراژدی مسخ و از خودبیگانگی انسان بود. رنجی جاری و روزمره شده که اگرچه به نظر سهمگین نیست اما عمیقاً خرد کننده و تلخ است. شهیدثالث نگاهی بدبین به زندگی داشت، خاصه زندگی مدرن که همواره با بیعدالتی، عدم آزادی و نادیده گرفته شدن همراه است و در آن انسان جداافتاده از اصل و طبیعت خود احساس غربت و تنهایی میکند.
بسیاری عباس کیارستمی را ادامهای بر سینمای شهید ثالث دانستهاند، اما این مسأله با وجود عناصر فرمی مشترک حکمی کلی است که در اکثر موارد باعث میشود تمایزهای عمده جهان شناختی و حتی سینمایی این دو فیلمساز برجسته یــــادآوری نـــشـــود.شهیـــــدثالــث بدبین بــــود. نگاهی دقیق و انتقادی نسبت به مسائل طبقاتی و از خودبیگانگی انسان در جوامع سرمایهداری و شهرنشینی مدرن داشت. نگاه همراه با همدلی او نسبت به انسانهای جداافتاده و نابرخوردار با نوعی تلخی و گزندگی عمیق و فراموش نشدنی همراه میشد، اما کیارستمی دقیقاً در نقطه مقابل در جستوجوی تک درختها و طبیعت، در جستوجوی امید و ماندن در زیستی خودبسنده و ممزوج با نبض خودانگیختگی جهان و آن سویهای بود که گویی شخصیتهای ناامید شهید ثالث از دست داده بودند. میتوان این گونه گفت که کیارستمی با فرمی شبیه به شهیدثالث حسرتهای شخصیتها او را تصویر میکرد.
در اوج نظر به ناامیدی چه از نظر اجتماعی و چه از نظر فردی، کیارستمی فیلمهایش با ناامیدی تمام نمیشوند، تلخ نیستند و زندگی تازه در پایان آنها آغاز میگردد، اما اغلب آثار شهیدثالث در انتها طعمی تلخ را در کام مخاطب نگه میدارند.
اما در ساحت فرم تأثیری که کیارستمی از شهیدثالث گرفت نیز با تفاوتهایی ظریف همراه است؛ اول اینکه آنقدر که شهیدثالث از پیش اندیشیده و به شکلی کنترل شده کارگردانی میکرد، کیارستمی در روند خلاق و تعاملی فیلم میساخت، هر چند که همواره طرحی دقیق و نقشهای آماده داشت. در ساحتی دیگر شهیدثالث طبیعت بیجان و اشیا را در راستای زندگی مشقت بار شخصیتها قرار میداد اما کیارستمی در نمایش اشیا و چیزها نوعی عنصر زنده آموختنی میدید. در حقیقت طبیعت بیجانی در سینمای کیارستمی «وجود» دارد ،چرا که او به اشیای بیجان یا عناصر صاحب حیاتی چون درخت و دریا جان و داستانی درونی میداد و با این رویکرد چیزها و جهان را مستقل از ما بهعنوان آرمانی تصویر میکرد که باید به آنها بازگردیم.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه