کمرنگ شدن دردمندی اجتماعی در نهاد علم
دکتر داوود مهدویزادگان
دانشیار و رئیس سازمان سمت
در تحلیل «کارکرد دانشگاه» یکی از بحثهایی که اغلب محل تأمل قرار میگیرد سنجش نسبت بین «دانشگاه» و «حوزه عمومی» است. اما پیش از ورود به بحث، باید مشخص کنیم که از کدام «دانشگاه» حرف میزنیم؛ «دانشگاه مدرن و سکولار» یا «دانشگاه اسلامی»؟ و هر کدام از این دانشگاهها چه ویژگیهایی دارند؟
«دانشگاه مدرن و سکولار» سابقهای یکصد ساله دارد و به عنوان یک «نهاد آموزشی ملهم از غرب» شناخته میشود. اما «دانشگاه اسلامی» نهاد آموزشی است که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی پا گرفت و هنوز هم در حال شکلگیری است. بنابراین «دانشگاه سکولار» و «دانشگاه اسلامی» دو نوع دانشگاهی هستند که اکنون در جغرافیای فکری ما حضور و بروز دارند. اما آنچه در گفتار حاضر محل توجه ما است این است که دانشگاه به لحاظ عینی خود را چگونه تعریف کرده است و «ایده اجتماعی» در این تعریف و در هویت دانشگاه چه جایگاهی دارد؟
مادامی که نهادی از جمله دانشگاه، فاقد «ایده اجتماعی» باشد دچار گسست اجتماعی خواهد شد. در واقع، با ایده اجتماعی است که میان «دانشگاه» و «جامعه» و «حوزه عمومی» پیوندهای اجتماعی برقرار میشود. بنابراین، وجود ایده اجتماعی در حیات اجتماعی دانشگاهها، یک ضرورت است. بر همین اساس، باید به نوع کنشگری دو دانشگاه مدرن و دانشگاه اسلامی بنگریم که چقدر «ایده اجتماعی» در هر یک از آنها موضوعیت دارد و محل توجه است. اگر در وضعیت اجتماع و جامعه خودمان نظر کنیم با مسائلی مواجه میشویم که به نوعی نشاندهنده گسست بین «حوزه عمومی» و «دانشگاه» است. از جمله این مسائل به قرار زیر است؛
نخست، کمرنگ بودن دردمندی اجتماعی، التفات و رحمانیت اجتماعی در برخی از فارغالتحصیلان و متخصصان است. برخی از این افراد بعد از ورود به بازار کار، به درد جامعه توجه ندارند و بدون توجه به وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم، تنها به فکر درآمد خود هستند و نرخ ارائه تخصصشان را مدام افزایش میدهند.
دوم، بحث مهاجرت نخبگان است. بسیاری از این مهاجرتها به دلیل مسائل اقتصادی و معیشتی است و صرفاً به این دلیل که در خارج از کشور میتوانند دریافت مالی بیشتری داشته باشند بدون در نظر گرفتن تعهدات اجتماعی، مهاجرت میکنند و در ترسیم آینده خود، دردمندی اجتماعی را لحاظ نمیکنند.
در جامعه ما گسست اجتماعی بین «دانشگاه» و «حوزه عمومی» کاملاً آشکار و محسوس است. منتها، بحث بر سر این است که این گسست اجتماعی به «دانشگاه سکولار» مربوط است یا «دانشگاه اسلامی»؟ و دلیل این گسست اجتماعی چیست؟
بر این باورم که گسست اجتماعی دانشگاه سکولار با حوزه عمومی، شدت بیشتری دارد. البته این گزاره در مورد جامعه ایرانی صادق است. (چرا که ممکن است گفته شود که چنین گسستی در کشورهای غربی وجود ندارد) دلایلی که برای این گسست اجتماعی در دانشگاههای ایرانی میتوان ذکر کرد چنین است:
1. حاکمیت علمزدگی یا نوعی اصالت علم در دانشگاهها
در ظاهر امر گفته میشود که کار دانشگاه، کار علمی است. ولی واقعیت این است که این شکل از اصالت دادن به علم و دانش، خود اتفاقاً موجب فاصله گرفتن دانشگاه از علم شده است. در حال حاضر، یکی از ملاکهای اساسی برای ارتقای اعضای هیأت علمی دانشگاهها داشتن مقاله علمی- پژوهشی است. این امر باعث شده تا مهمترین دغدغه اعضای هیأت علمی نوشتن یک مقاله علمی- پژوهشی باشد. حال آنکه بیشتر این نشریات علمی - پژوهشی مخاطبان خاص دارند و از دایره دانشگاهیان و محافل دانشگاهی خارج نمیشوند و «حوزه عمومی» مخاطب این نشریات نیستند. نظام آموزش عالی با تصویب چنین قاعدهای برای ارتقای علمی اساتید، عملاً دانشگاه و اعضای هیأت علمی خود را از جامعه جدا کرده و آنان را معطوف به نشریاتی کرده است که حضور و بروزی در حوزه عمومی ندارند و دیالوگی با جامعه برقرار نمیکنند.
اصالت دادن به علم هم وجهی پسندیده دارد و هم وجهی ناپسند. اصالت دادن به علم در سطح تحقیق و پژوهش بدین معنا است که علم باید بیطرف باشد، منتها باید این «بیطرفی» را به شکلی پیش ببریم که منجر به «بیتفاوتی» نشود. متأسفانه برخی از اهالی دانشگاه ما نمیتوانند «بیطرفی» را از «بیتفاوتی» تفکیک کنند. بیطرفی در حوزه علمی، یک اصل پذیرفتنی است اما اینکه این بیطرفی، تعبیر و تفسیر به بیتفاوتی شود و در حوزه جامعه و اجتماع هم پیادهسازی شود، میتواند مسائل و مشکلات بسیاری را به دنبال داشته باشد. مجموعه این مسائل، باعث فاصله گرفتن دانشگاه از جامعه میشود. در این فضا، فارغالتحصیل دانشگاهی برای خود یکسری مسائل را در نظر میگیرد که لزوماً همسو با مسائل اجتماع نیست.
2. رواج ایدئولوژیزدایی از دانشگاه
در دوره و مقطعی در جامعه ما بحث ایدئولوژیزدایی از دانشگاه مطرح شد و قائلان به این نگرش معتقد بودند که دانشگاه نباید نسبتی با ایدئولوژی داشته باشد. وقتی دانشگاهی را که نگاه ایدئولوژیک دارد با دانشگاهی که رویکردی ایدئولوژیزدا دارد، مقایسه میکنیم، درمییابیم که «تعهد»، «التفات» و «دغدغهمندی اجتماعی» در دانشگاه ایدئولوژیک بیشتر است و وقتی فرهنگ ایدئولوژیزدایی در یک دانشگاه حاکم میشود، به صورت طبیعی مسأله «ایده اجتماعی» هم از دانشگاه رخت بربسته و دانشگاه از ایده اجتماعی تهی میشود. در این فضا، دانشگاه وضعیتی جزیرهای و انفرادی پیدا میکند. بنابراین، اصالت دادن به علم و ایدئولوژیزدایی دوعامل اصلی در پدید آمدن گسست اجتماعی دانشگاه از جامعه و حوزه عمومی است.
اگر دانشگاه اعم از «سکولار» یا «اسلامی» بخواهد گسست اجتماعی خود از جامعه را مرتفع کند، باید «ایده اجتماعی» داشته باشد. واقعیت این است که در دانشگاههای سکولار ایرانی «ایده اجتماعی» بسیار ضعیف و کمرنگ است و این امر یکی از نقدهای اساسی بر دانشگاه سکولار ایرانی است.
3. سیاستزدگی در دانشگاه
اتفاق نامبارک دیگر در دانشگاه سکولار «سیاستزدگی دانشگاه» است. در دانشگاه سکولار ایرانی، بین «جامعه» و «سیاست» تفکیکی صورت نمیگیرد و تمام ارزیابیها و تحلیلها پیرامون جامعه، متأثر از مواضع سیاسی است. چون حاضر به تعامل و گفتوگو با حاکمیت اسلامی نیستند و این شیوه را نسبت به جامعه خود هم تسری میدهند و نمیتوانند بین جامعه و حاکمیت تفکیک قائل شوند. این در حالی است که به هر دلیلی که دانشگاه نخواهد با حاکمیت همکاری کند، نباید از جامعه خود غافل شود.
روشنفکر دانشگاه سکولار این دغدغه را ندارد که مسائل اجتماعی و مسائل مردم جامعهاش را نقد یا حل کند و گاهی حتی چنین میاندیشد که اگر مسألهای از مسائل مردم را حل کند به نفع حاکمیت تمام میشود! و این دست از روشنفکران چون حاکمیت را قبول ندارند، بنابراین نسبت به مسائل جامعه هم بیتفاوت میشوند. وقتی به ادبیات این گروه دقت کنیم، در پرداخت به مسائل جامعه در همان ابتدای کار وارد نقد حاکمیت میشوند. اغلب هم کل ادبیات و متونشان از ابتدا تا انتها معطوف به حاکمیت و سیاست است؛ همه چیز را به سیاست ختم میکنند و چون آن را لاینحل میدانند، به این نتیجه میرسند که مسائل جامعه هم حل ناشدنی است بنابراین در حل مسائل جامعه هم مشارکتی نمیکنند. البته نقش «روشنفکران سکولار» در پدید آمدن این وضعیت و همچنین سرپوش گذاشتن بر این وضعیت غیرقابلانکار است. آنان در تولید آگاهی کاذب و وارونه جلوه دادن واقعیت، نقش جدی دارند.
اما اگر بخواهیم به این پرسش بپردازیم که «آیا چنین گسست اجتماعی در دانشگاه اسلامی هم وجود دارد؟» در مقام پاسخ باید گفت: به نظر میرسد که در «دانشگاه اسلامی» اساساً گسست اجتماعی وجود ندارد و اهالی آن کاملاً دغدغه اجتماع را دارند. در دفاع مقدس، یک بخش زیادی از کار در دست همین دانشگاهها بود؛ چه در کارهای مهندسی و طراحی و چه در خط مقدم. دلیل آن هم این است که در دانشگاه اسلامی، ایده و دغدغه اجتماعی وجود دارد و همین «درد مشترک» میان اهالی دانشگاه اسلامی و جامعه اجتماعی را پدید میآورد. مهمترین عامل پدید آمدن چنین دغدغه و ایدهای در دانشگاه اسلامی، آموزههای قرآن کریم است که پیوسته به این مهم تذکر میدهد.
*مکتوب حاضر، متن ویرایش و تلخیص شده «ایران» از سخنرانی دکتر داوود مهدویزادگان با عنوان «نسبت دانشگاه و حوزه عمومی» است که در نخستین همایش ملی «فرهنگ و دانشگاه» در محل مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی ارائه شد.
دانشیار و رئیس سازمان سمت
در تحلیل «کارکرد دانشگاه» یکی از بحثهایی که اغلب محل تأمل قرار میگیرد سنجش نسبت بین «دانشگاه» و «حوزه عمومی» است. اما پیش از ورود به بحث، باید مشخص کنیم که از کدام «دانشگاه» حرف میزنیم؛ «دانشگاه مدرن و سکولار» یا «دانشگاه اسلامی»؟ و هر کدام از این دانشگاهها چه ویژگیهایی دارند؟
«دانشگاه مدرن و سکولار» سابقهای یکصد ساله دارد و به عنوان یک «نهاد آموزشی ملهم از غرب» شناخته میشود. اما «دانشگاه اسلامی» نهاد آموزشی است که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی پا گرفت و هنوز هم در حال شکلگیری است. بنابراین «دانشگاه سکولار» و «دانشگاه اسلامی» دو نوع دانشگاهی هستند که اکنون در جغرافیای فکری ما حضور و بروز دارند. اما آنچه در گفتار حاضر محل توجه ما است این است که دانشگاه به لحاظ عینی خود را چگونه تعریف کرده است و «ایده اجتماعی» در این تعریف و در هویت دانشگاه چه جایگاهی دارد؟
مادامی که نهادی از جمله دانشگاه، فاقد «ایده اجتماعی» باشد دچار گسست اجتماعی خواهد شد. در واقع، با ایده اجتماعی است که میان «دانشگاه» و «جامعه» و «حوزه عمومی» پیوندهای اجتماعی برقرار میشود. بنابراین، وجود ایده اجتماعی در حیات اجتماعی دانشگاهها، یک ضرورت است. بر همین اساس، باید به نوع کنشگری دو دانشگاه مدرن و دانشگاه اسلامی بنگریم که چقدر «ایده اجتماعی» در هر یک از آنها موضوعیت دارد و محل توجه است. اگر در وضعیت اجتماع و جامعه خودمان نظر کنیم با مسائلی مواجه میشویم که به نوعی نشاندهنده گسست بین «حوزه عمومی» و «دانشگاه» است. از جمله این مسائل به قرار زیر است؛
نخست، کمرنگ بودن دردمندی اجتماعی، التفات و رحمانیت اجتماعی در برخی از فارغالتحصیلان و متخصصان است. برخی از این افراد بعد از ورود به بازار کار، به درد جامعه توجه ندارند و بدون توجه به وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم، تنها به فکر درآمد خود هستند و نرخ ارائه تخصصشان را مدام افزایش میدهند.
دوم، بحث مهاجرت نخبگان است. بسیاری از این مهاجرتها به دلیل مسائل اقتصادی و معیشتی است و صرفاً به این دلیل که در خارج از کشور میتوانند دریافت مالی بیشتری داشته باشند بدون در نظر گرفتن تعهدات اجتماعی، مهاجرت میکنند و در ترسیم آینده خود، دردمندی اجتماعی را لحاظ نمیکنند.
در جامعه ما گسست اجتماعی بین «دانشگاه» و «حوزه عمومی» کاملاً آشکار و محسوس است. منتها، بحث بر سر این است که این گسست اجتماعی به «دانشگاه سکولار» مربوط است یا «دانشگاه اسلامی»؟ و دلیل این گسست اجتماعی چیست؟
بر این باورم که گسست اجتماعی دانشگاه سکولار با حوزه عمومی، شدت بیشتری دارد. البته این گزاره در مورد جامعه ایرانی صادق است. (چرا که ممکن است گفته شود که چنین گسستی در کشورهای غربی وجود ندارد) دلایلی که برای این گسست اجتماعی در دانشگاههای ایرانی میتوان ذکر کرد چنین است:
1. حاکمیت علمزدگی یا نوعی اصالت علم در دانشگاهها
در ظاهر امر گفته میشود که کار دانشگاه، کار علمی است. ولی واقعیت این است که این شکل از اصالت دادن به علم و دانش، خود اتفاقاً موجب فاصله گرفتن دانشگاه از علم شده است. در حال حاضر، یکی از ملاکهای اساسی برای ارتقای اعضای هیأت علمی دانشگاهها داشتن مقاله علمی- پژوهشی است. این امر باعث شده تا مهمترین دغدغه اعضای هیأت علمی نوشتن یک مقاله علمی- پژوهشی باشد. حال آنکه بیشتر این نشریات علمی - پژوهشی مخاطبان خاص دارند و از دایره دانشگاهیان و محافل دانشگاهی خارج نمیشوند و «حوزه عمومی» مخاطب این نشریات نیستند. نظام آموزش عالی با تصویب چنین قاعدهای برای ارتقای علمی اساتید، عملاً دانشگاه و اعضای هیأت علمی خود را از جامعه جدا کرده و آنان را معطوف به نشریاتی کرده است که حضور و بروزی در حوزه عمومی ندارند و دیالوگی با جامعه برقرار نمیکنند.
اصالت دادن به علم هم وجهی پسندیده دارد و هم وجهی ناپسند. اصالت دادن به علم در سطح تحقیق و پژوهش بدین معنا است که علم باید بیطرف باشد، منتها باید این «بیطرفی» را به شکلی پیش ببریم که منجر به «بیتفاوتی» نشود. متأسفانه برخی از اهالی دانشگاه ما نمیتوانند «بیطرفی» را از «بیتفاوتی» تفکیک کنند. بیطرفی در حوزه علمی، یک اصل پذیرفتنی است اما اینکه این بیطرفی، تعبیر و تفسیر به بیتفاوتی شود و در حوزه جامعه و اجتماع هم پیادهسازی شود، میتواند مسائل و مشکلات بسیاری را به دنبال داشته باشد. مجموعه این مسائل، باعث فاصله گرفتن دانشگاه از جامعه میشود. در این فضا، فارغالتحصیل دانشگاهی برای خود یکسری مسائل را در نظر میگیرد که لزوماً همسو با مسائل اجتماع نیست.
2. رواج ایدئولوژیزدایی از دانشگاه
در دوره و مقطعی در جامعه ما بحث ایدئولوژیزدایی از دانشگاه مطرح شد و قائلان به این نگرش معتقد بودند که دانشگاه نباید نسبتی با ایدئولوژی داشته باشد. وقتی دانشگاهی را که نگاه ایدئولوژیک دارد با دانشگاهی که رویکردی ایدئولوژیزدا دارد، مقایسه میکنیم، درمییابیم که «تعهد»، «التفات» و «دغدغهمندی اجتماعی» در دانشگاه ایدئولوژیک بیشتر است و وقتی فرهنگ ایدئولوژیزدایی در یک دانشگاه حاکم میشود، به صورت طبیعی مسأله «ایده اجتماعی» هم از دانشگاه رخت بربسته و دانشگاه از ایده اجتماعی تهی میشود. در این فضا، دانشگاه وضعیتی جزیرهای و انفرادی پیدا میکند. بنابراین، اصالت دادن به علم و ایدئولوژیزدایی دوعامل اصلی در پدید آمدن گسست اجتماعی دانشگاه از جامعه و حوزه عمومی است.
اگر دانشگاه اعم از «سکولار» یا «اسلامی» بخواهد گسست اجتماعی خود از جامعه را مرتفع کند، باید «ایده اجتماعی» داشته باشد. واقعیت این است که در دانشگاههای سکولار ایرانی «ایده اجتماعی» بسیار ضعیف و کمرنگ است و این امر یکی از نقدهای اساسی بر دانشگاه سکولار ایرانی است.
3. سیاستزدگی در دانشگاه
اتفاق نامبارک دیگر در دانشگاه سکولار «سیاستزدگی دانشگاه» است. در دانشگاه سکولار ایرانی، بین «جامعه» و «سیاست» تفکیکی صورت نمیگیرد و تمام ارزیابیها و تحلیلها پیرامون جامعه، متأثر از مواضع سیاسی است. چون حاضر به تعامل و گفتوگو با حاکمیت اسلامی نیستند و این شیوه را نسبت به جامعه خود هم تسری میدهند و نمیتوانند بین جامعه و حاکمیت تفکیک قائل شوند. این در حالی است که به هر دلیلی که دانشگاه نخواهد با حاکمیت همکاری کند، نباید از جامعه خود غافل شود.
روشنفکر دانشگاه سکولار این دغدغه را ندارد که مسائل اجتماعی و مسائل مردم جامعهاش را نقد یا حل کند و گاهی حتی چنین میاندیشد که اگر مسألهای از مسائل مردم را حل کند به نفع حاکمیت تمام میشود! و این دست از روشنفکران چون حاکمیت را قبول ندارند، بنابراین نسبت به مسائل جامعه هم بیتفاوت میشوند. وقتی به ادبیات این گروه دقت کنیم، در پرداخت به مسائل جامعه در همان ابتدای کار وارد نقد حاکمیت میشوند. اغلب هم کل ادبیات و متونشان از ابتدا تا انتها معطوف به حاکمیت و سیاست است؛ همه چیز را به سیاست ختم میکنند و چون آن را لاینحل میدانند، به این نتیجه میرسند که مسائل جامعه هم حل ناشدنی است بنابراین در حل مسائل جامعه هم مشارکتی نمیکنند. البته نقش «روشنفکران سکولار» در پدید آمدن این وضعیت و همچنین سرپوش گذاشتن بر این وضعیت غیرقابلانکار است. آنان در تولید آگاهی کاذب و وارونه جلوه دادن واقعیت، نقش جدی دارند.
اما اگر بخواهیم به این پرسش بپردازیم که «آیا چنین گسست اجتماعی در دانشگاه اسلامی هم وجود دارد؟» در مقام پاسخ باید گفت: به نظر میرسد که در «دانشگاه اسلامی» اساساً گسست اجتماعی وجود ندارد و اهالی آن کاملاً دغدغه اجتماع را دارند. در دفاع مقدس، یک بخش زیادی از کار در دست همین دانشگاهها بود؛ چه در کارهای مهندسی و طراحی و چه در خط مقدم. دلیل آن هم این است که در دانشگاه اسلامی، ایده و دغدغه اجتماعی وجود دارد و همین «درد مشترک» میان اهالی دانشگاه اسلامی و جامعه اجتماعی را پدید میآورد. مهمترین عامل پدید آمدن چنین دغدغه و ایدهای در دانشگاه اسلامی، آموزههای قرآن کریم است که پیوسته به این مهم تذکر میدهد.
*مکتوب حاضر، متن ویرایش و تلخیص شده «ایران» از سخنرانی دکتر داوود مهدویزادگان با عنوان «نسبت دانشگاه و حوزه عمومی» است که در نخستین همایش ملی «فرهنگ و دانشگاه» در محل مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی ارائه شد.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه