نگاهی به کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب»

از تحقیر تا عزت در مقابل امریکا


احمد صبار
نویسنده
​​​​​​​ خانم کونیکو یامامورا یا همان سبا بابایی یگانه مادر شهید از کشور ژاپن است که در این کتاب سوار بر بال‌های خاطراتش می‌شویم و از دل شهرها و حتی روستاهای سرزمین آفتاب به کف خیابان‌های تهران می‌رسیم.
کونیکو یامامورا که در زبان ژاپنی به معنای دختر وطن است، به لطف حافظه خوبش و نیز به لطف قلم توانای حمید حسام و مسعود امیرخانی خاطراتش را دقیق و با جزئیات روایت کرده که مخاطب همزمان با خواندن کتاب در ذهنش شروع به تصویرسازی می‌کند و این موضوع جذابیت اثر را برای خواننده دوچندان می‌کند.
وقتی به روایت روزهای کودکی‌اش در ژاپن و شهر اَشیا می‌پردازد و از سبک زندگی و آداب و رسوم خودشان سخن می‌گوید، ناخودآگاه مخاطب را به قیاس و کشف نقاط اشتراک و افتراق فرهنگی ایران و ژاپن وا می‌دارد. برای نمونه آنجایی که به بهانه‌های مختلف مثل روز شکرگزاری از طبیعت، جشن می‌گیرند یا آنجایی که پای آداب و رسوم ازدواج درمیان است! اینکه مردان ژاپنی از معشوقه خود به چه شیوه‌ای  خواستگاری می‌کنند و اینکه دختران ژاپنی باید مهارت‌هایی مثل درست‌کردن چایی سبز و گل‌آرایی را قبل از ازدواج آموخته باشند، نکاتی است که نظر مخاطب را به خود جلب می‌کند. مخاطب با خواندن این اثر با برخی آداب و اعتقادات سنتی مردم ژاپن آشنا می‌شود و این از جمله ویژگی‌های جذاب این اثر است که مخاطب را به‌واسطه ارائه اطلاعات شنیده نشده با خود همراه می‌کند.
خانم کونیکو یامامورا، دختر ژاپنی است که با یک تاجر ایرانی به‌نام اسدالله بابایی ازدواج می‌کند و پس از آن مسلمان می‌شود و به دنبال اسلام آوردنش، نام قرآنی سبا را برای خود انتخاب می‌کند. نکته‌ای که اهمیت دارد، این است که اسلام او به اصطلاح شناسنامه‌ای و موروثی نیست. در حقیقت او ایمانش به اسلام را از تجلی روح معارف و احکام در اعمال و رفتار همسرش گرفته بود و بارها در کتاب دلیل شوق و علاقه‌اش به اسلام را مهربانی، صداقت و رفتار با اخلاص همسرش بیان می‌کند.
در نگاه اول شاید تصور اینکه دختری از دورترین نقاط شرقی کره زمین روزی چطور و چگونه با آن همه مسافت به ایران می‌رسد و نه تنها خودش بلکه فرزندانش هم سرباز امام خمینی(ره) می‌شوند و پا به ‌پای انقلاب پیش می‌روند، کمی دور از تصور باشد اما او علاوه بر این‌ها، محل زندگی خود را که سرشار از آرامش و محبت بود، تبدیل به مرکزی برای هماهنگی مبارزان انقلابی علیه شاه کرد. در نهایت دست تقدیر برای کونیکو این‌گونه رقم خورد که از سرزمین آفتاب، تنها مادر شهید در ایران باشد و فرزند خوش‌سیمایش را در سن 19 سالگی در عملیات والفجر یک در راه اسلام قربانی کند.
او از بچگی طعم جنگ را از عمق جان درک کرده بود و صدای انفجار در گوشش از بمب اتم هیروشیما و ناکازاکی تا موشک‌های صدام صدا می‌کرد. او روایتی تلخ از شکست و تحقیر کشورش توسط امریکا بیان می‌دارد و در عین حال روایت از مبارزات ایران در مقابل دشمنانش ارائه می‌دهد که به‌طور کل متفاوت است. «ایرانی نبودم، از خاور دور از سرزمین خورشید تابان آمده بودم. اما غرور شکسته شده‌ام در هیروشیما و ناکازاکی را اینجا، هزاران کیلومتر دورتر از سرزمین مادری‌ام بازیافتم.» (قسمتی از متن کتاب)
بعد از شهادت محمد بابایی، خانم یامامورا از پا ننشست و فعالیت‌هایش را در بسیج، مراکز جهادی، درمانی و فرهنگی ادامه داد و با توجه به کثرت استعدادهایش در عرصه‌های مختلف هر کاری از دستش برمی‌آمد برای انقلاب انجام داد؛ از کمک به رزمندگان مجروح در پشت جبهه گرفته تا کمک به مردم زلزله‌زده در شهرستان بم.
از آنجایی که روایت این کتاب از پیوند دو عاشق غیر همزبان است، ظرفیت ترجمه به زبان‌های مختلفی را دارد و خواننده این کتاب با هر زبان و ملیتی می‌تواند حس همزادپنداری با این کتاب برقرار کند و این هم از دیگر ویژگی‌های فوق‌العاده این کتاب است.
این کتاب در سال 99 در  248 صفحه، توسط انتشارات سوره مهر به بازار کتاب عرضه شد و اکنون پس از سه سال به چاپ دهم رسیده است.

آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7952/15/619291/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها