ذکر گلابه الگوالیب جناب برجام
امین شفیعی
آن آفتاب تابان، آن گریاننده ابر و باران، آن در تاریخ نمیرِ نکونام، بالصوت پرهام و البرگام، شمسالشموس و قمرالقمور، برنامه جامع اقدام مشترک یا همان برجام «فینَ ترکمنچای کنشتاینه»
تام صفتان عالم را چونان جِری بود و مضَمَن به امضای جان کری بود.
در کرامات ایشان این نکته به تکرار گفتهاند که چون به هر چرخ نظر کردی فیالفور به چرخشش لابد نمودی و از این روی وی را مدورالچروخ نیز لقب داده بودند. چون به بلاد ایران وارد آمد کسی گفت مدورالچروخا! چرخ هستهای! پس به سانتریفیوژش نظر افکند و بچرخاند. دیگری گفت: چرخ صنعت! پس به گوشه چشمی بچرخاند و ناگهان کودکی گفت دوچرخه! فیالفور به سبیل پدرش نظر افکند و بوالعجب کرامتا که سبیل بچرخاند و عالمان دهر تا هنوز سر انگشت حیرت به دهان گزند که سبیل چگونه چرخد؟!
در ابتدا که صاحت کرامت از سرانگشتان وی بسیار میچکید حلقه مدیران گرداگرد وی گرد بودند و ثانیهای شیخ را وا نگذاشتند که هولنا! شیخ ماراست. لیک چون زمانه دون خاتم کرامت از انگشتری وی بربود، مریدانش با شتاب صفر تا صد 2 ثانیه دامن وی را رها کردند و خویش از وی مبرا ساختند که حکیمان گفتهاند:
حریف ترش روی ناسازگار
چو خواهد شدن دست پیشش مدار!
گویند نخست به کرامت کری جلیقه ضد نقض بر تن نموده بود و اسفندیار وار هر چه زخمش زدندی، نقض نشدی تا آن زمان که به حیلت ترامپ جلیقه بر تنش پاره شد و بر سر مریدان آواره. پس مریدان که این صدمت را باور نداشتندی به تنفس دهان به دهان وی مشغول شدی تا احیاکنندش. لیک نه دم مسیحایی از اروپا رسید شیخ را و نوشداروی بلند و طولانی و غیر قابل انکار بایدن وی را علاج بخشید. روزی حلقه مریدان گرد وی گرد آمدندی که احیای شیخ میتوانستیم.
گویند آن دم که وصال معبودش سر رسیده بود مریدان را گفت چوب بیاورید. آوردند و جمله چوبها بشکست و گفت زمینی که میراثتان کردم حاوی گنجی است ز پیشینیان. چون مریدان رفتند سطح زمین را تا عمق 2 متر بتن ریخته بودند و از اینرو شیخ را مزاحالوصیه نامیدند که دم مرگی خوب مریدان را سر کار گذاشت.
آن آفتاب تابان، آن گریاننده ابر و باران، آن در تاریخ نمیرِ نکونام، بالصوت پرهام و البرگام، شمسالشموس و قمرالقمور، برنامه جامع اقدام مشترک یا همان برجام «فینَ ترکمنچای کنشتاینه»
تام صفتان عالم را چونان جِری بود و مضَمَن به امضای جان کری بود.
در کرامات ایشان این نکته به تکرار گفتهاند که چون به هر چرخ نظر کردی فیالفور به چرخشش لابد نمودی و از این روی وی را مدورالچروخ نیز لقب داده بودند. چون به بلاد ایران وارد آمد کسی گفت مدورالچروخا! چرخ هستهای! پس به سانتریفیوژش نظر افکند و بچرخاند. دیگری گفت: چرخ صنعت! پس به گوشه چشمی بچرخاند و ناگهان کودکی گفت دوچرخه! فیالفور به سبیل پدرش نظر افکند و بوالعجب کرامتا که سبیل بچرخاند و عالمان دهر تا هنوز سر انگشت حیرت به دهان گزند که سبیل چگونه چرخد؟!
در ابتدا که صاحت کرامت از سرانگشتان وی بسیار میچکید حلقه مدیران گرداگرد وی گرد بودند و ثانیهای شیخ را وا نگذاشتند که هولنا! شیخ ماراست. لیک چون زمانه دون خاتم کرامت از انگشتری وی بربود، مریدانش با شتاب صفر تا صد 2 ثانیه دامن وی را رها کردند و خویش از وی مبرا ساختند که حکیمان گفتهاند:
حریف ترش روی ناسازگار
چو خواهد شدن دست پیشش مدار!
گویند نخست به کرامت کری جلیقه ضد نقض بر تن نموده بود و اسفندیار وار هر چه زخمش زدندی، نقض نشدی تا آن زمان که به حیلت ترامپ جلیقه بر تنش پاره شد و بر سر مریدان آواره. پس مریدان که این صدمت را باور نداشتندی به تنفس دهان به دهان وی مشغول شدی تا احیاکنندش. لیک نه دم مسیحایی از اروپا رسید شیخ را و نوشداروی بلند و طولانی و غیر قابل انکار بایدن وی را علاج بخشید. روزی حلقه مریدان گرد وی گرد آمدندی که احیای شیخ میتوانستیم.
گویند آن دم که وصال معبودش سر رسیده بود مریدان را گفت چوب بیاورید. آوردند و جمله چوبها بشکست و گفت زمینی که میراثتان کردم حاوی گنجی است ز پیشینیان. چون مریدان رفتند سطح زمین را تا عمق 2 متر بتن ریخته بودند و از اینرو شیخ را مزاحالوصیه نامیدند که دم مرگی خوب مریدان را سر کار گذاشت.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه