پــــرونـــده
مالیات بیشتر
مرگ بهتر
محمد اسدی
کارشناس مالیاتی: نفر اول بفرمایید.
نفر اول: آقای دکتر. سازمان امور مالیاتی ما رو مجبور کرده که از دستگاه کارتخوان استفاده کنیم. در صورتی که واقعاً ما طرز کار با کارتخوان رو بلد نیستیم. چه کار کنیم آخه؟
کارشناس: میفهمم عزیزم. متأسفانه اون دسته از عزیزانی که سواد خوندن و نوشتن ندارن کار با دستگاه کارتخوان براشون سخته. ما شما رو به صورت رایگان در طرح نهضت سوادآموزی ثبتنام میکنیم تا این مشکلتون حل بشه پدرجان.
نفر اول: نه مشکل سواد نیست. یه چند کلاس سوادی دارم آقای دکتر.
کارشناس: نه خب چون این دستگاهها یه مقدار تنظیمات داره، دو سه کلاس سواد فایده نداره.
نفر اول: نه بیشتر از دو سه کلاس سواد دارم.
کارشناس: یعنی سیکل دارید؟
نفر اول: یه کوچچچچولو بیشتر.
کارشناس: دیگه دیپلم ردی دیگه درسته؟
نفر اول: آهاا. یه کم بالاتر.
کارشناس: لیسانس دارید پدرجان؟
نفر اول: دارید نزدیک میشیدا.
کارشناس: فوق لیسانس داری؟
نفر اول: آها دمشی!
کارشناس: دکتراااااای چی داری؟
نفر اول: دکتراااااا که نه. یه دکترای ساده دندونپزشکیام من. خیلی ساده.
کارشناس: خب تو که سواد داری! پس چرا میگی نمیتونم با کارتخوان کار کنم؟
نفر اول: ببین راستش اصلاً نمیدونم این کارت را باید از پایین به بالا بکشم، از بالا به پایین بکشم، از بغل بکشم. خیلی پیچیده است. نمیشه ما کارتخوان نذاریم حالا؟
کارشناس: ببین دکتر جون! دیگهداری عصبانیام میکنیها!
نفر اول: آقای دکتر باور کنید من قصد فرار مالیاتی ندارم. فقط یه راه خدایی چیزی نشونم بدید کافیه. حق راهنمایی شما محفوظه. اصلاً تشریف بیارید مطب خودم دندوناتونو سرویس میکنم.
کارشناس: یعنی همه دندونام رو مفتی جراحی میکنی.
نفر اول: بله بله. یه نخ دندون رایگان هم تقدیم میکنم.
کارشناس: خب ببین راستش رو بخواهی اصلاً ارتعاشات موجود در دستگاه کارتخوان بسیار برای سلامت دندان بیماران شما مضره و اصلاً به صلاح نیست شما از کارتخوان استفاده کنید. تأثیری که دستگاه کارتخوان در پوسیدگی دندان داره، نوشابه نداره. اصلاً یه تحقیق هست که یه دندون رو میاندازن تو یه دستگاه کارتخوان. بعد دو روز میرن سراغ دستگاه کارتخوان و میبینن هیچ اثری از دندون نیست. (لحنش عوض میشود) که گویا دندون طلا بوده و یه پدر نیامرزیدهای اونو دزدیده بوده. من حالا ادامه آموزش رو تو مطبتون در خدمت هستم.
***
کارشناس: کارشناس امور مالیاتی هستم. بفرمایید.
نفر دوم: آقای دکتر سلام. من یه کارگر ساده هستم. راهی هست که از حقوق ما مالیات کم نکنن؟
کارشناس: ببینید عزیزم! پرداخت مالیات به نفع خود ماست. مالیاتی که شما پرداخت میکنید، صرف اصلاح جادهها میشه و خودروی شما در هنگام رانندگی کمتر آسیب میبینه.
نفر دوم: ولی آخه ما که ماشین نداریم دکتر.
کارشناس: عه. خب. ببینید. آها. بالاخره از قطار یا اتوبوس که برای مسافرت استفاده میکنید دیگه. خب این مالیاتها صرف اصلاح ارگان حمل و نقل عمومی میشه.
نفر دوم: والا ما آخرین سفری که رفتیم، 25 سال پیش بود که ماه عسل رفتیم شابدولعظیم.
کارشناس (کلافه میشود): عزیزم نفس که میکشی؟! از اکسیژن موجود در هوای شهر استفاده میکنی دیگه! به خاطر همین هم....
نفر دوم: والا اتفاقاً چند سالی هست که مشکل تنفسی دارم. با کپسول اکسیژن نفس میکشم.
کارشناس: ای بابا! آقاجان بالاخره شما یه روزی میمیری دیگه! اون مردهشور خونه و قبرستون هزینه داره دیگه. مالیات شما صرف اون میشه. بنابراین پرداخت مالیات به نفع خودتونه عزیزان. اصلاً از قدیم گفتن مالیات بیشتر، مرگ بهتر.
مالیات ندهندگان
مجتبی قبادی
در این نوشتار سعی بر آن است تا با مالیات ندهندگان خرد و کلان آشنا شویم. این آشنایی میتواند مسیری صحیح پیش روی جوانان جویای کار و پشت کنکوریها برای یافتن شغل مناسب با درآمد عالی قرار دهد.
1- آزی، تینا و سایرین: این صنف شامل آرایشگران، ناخونکاران، پدیکورگران و مانیکوریان بوده و هزینه هر حرکت روی مو و ناخن به میلیون نیز میرسد. این صنف دارای نوبتدهی طولانی است و برای حضور نزد آنها نیازمند وقت قبلی هستید. داشتن نرمافزار بانکی جهت انتقال هزینهها و مخارج که توسط شوهر و پدر بدبخت با هزار زحمت و مالیاتدهندگی کسب شده برای این افراد ضروریست.
2- نوید و دوستان: انجام کارهای سخت در جلوی دوربین مانند پک زدن به سیگار، عصبانیت بیش از حد و گریه کردن، آواز خواندن در جلوی هزاران نفر که بسیار استرس زاست، تهیهکنندگی کارهای هنری و سختی کار داشتن خبرگزاریهای تبلیغگیر، سیستم مالیاتی کشور را به این نتیجه رسانیده که از این افراد کار سخت کن به رغم درآمدهای چند صد میلیونی مالیاتی گرفته نشود زیرا هنرمندان بواسطه روحیه لطیف خود در صورتی که درگیر مالیات شوند، نمیتوانند هنرنمایی کنند و پایههای تمدن ما ویران خواهد شد.
3- معدن داران: از آنجا که کار در معدن بسیار سخت است و کارگران در معرض خطرهای مختلف هستند، صاحبان شرکتهای معدنی معاف از مالیاتند. شاید بگویید ربطش به صاحب معدن و شرکت استخراجگر چیست. خب بگویید.
4- صادرکنندگان محصولات کشاورزی مانند زعفران: میدانید نامه نگاریها و صادرات محصولات کشاورزی چقدر سخت است؟ اگر نمیدانید بروید و زندگی حشمت فردوس را در ستایش 3 ببینید. در این صورت حق را به ندادن مالیات خواهید داد.
5- مدارس غیرانتفاعی: زحمت میکشند و فرزندان ما را تعلیم و تربیت میکنند و این وسط کمی پول هم میگیرند، حالا نه کمی، کمی بیشتر از کمی، مالیات هم بدهند؟ خجالت بکشید، بروید توبه کنید!
6- سرمایهگذاری در مناطق آزاد: همانگونه که از اسم این مناطق معلوم است، با سرمایهگذاری در این مناطق از هفت دولت آزاد میشوید. هرچند مدت این آزادی فعلاً به مدت بیست سال است، ولی تا بیست سال آینده با بستن بار از این مناطق کوچ خواهید کرد و به پرداخت مالیات نخواهید رسید.
7- ترانزیتگری: همان دلالی سابق است. وارد میکنند، میکشند روی قیمت، صادرش میکنند، چرا باید مالیات بدهند؟!
کاریکلماتور مالیاتی
نرگس داشادیان
۱- مالیات را ندادند، ازشان گرفتند.
۲- برای فرار از مالیات برایش قلاب گرفتند.
۳- پول داشت، فرار کرد.
۴- مغرور بود، اظهارنامه، نمینوشت.
۵- هنر هفتم از هفت دولت آزاد است.
۶- تنها فقیر بودن است که عوارض ندارد.
فرارگر مالیاتی
زهرا آراسته نیا
آهو که فرار میکند از کفتار
یا دزد که از پلیس شبها بیدار
آنی که به سریال فرار از زندان
در نوع فرار بوده صاحباسکار
کلاً به فرار، پیش من لنگ انداخت
من اهل فرار مالیاتی در کار
یک ورژن من جناب دکتر باشد
یک پوز نداده او به دست بیمار
در مبحث پوز میشود خنگترین
انگار درآمده است تازه از غار
نوع دگرم قوم سلبریتیهاست
همواره بدون مالیات و سربار
از ورزش فوتبال نگویم دیگر
با شرح قرارداد پنهان هر بار
من اهل فرار مالیاتی هستم
بارم سر دوش کارگرها آوار
کدو قلقلهزن سازمان امور مالیاتی
چاق بشم، چله بشم بعدش میام تو رو هم میخورم
محمدرضا رضایی
یکی بود، یکی نبود. در روزگاران قدیم که هنوز نفت کشف نشده بود و دولتها برای خرج و مخارج مملکت باید از مردم خراج میگرفتند، پیرزنی که مأمور اخذ خراج بود، تک و تنها زندگی میکرد. پیرزن مذکور برخلاف اسم و ظاهر غلطاندازش، بسیار انسان زرنگ و کارکشتهای بود و تا قران آخر خراج را از مؤدیان مالیاتی میگرفت و تحویل حکومت میداد.
روزی از روزها مدیران سازمان امور خراج که از کیفیت کار پیرزن بشدت در کف بودند، تصمیم گرفتند او را به یکی از سختترین مأموریتها بفرستند تا بلکه بالاخره یکی از مشکلات مالیاتی بزرگ مملکت حل شود. این مأموریت چیزی نبود جز گرفتن مالیات از اقشار خیلی خاص و پرزور جامعه.
پیرزن با عزمی راسخ مأموریت را آغاز کرد. اولین کسی که باید از او مالیات اخذ میشد، ببر فروردینی بود. پیرزن مستقیماً رفت پیش ببر فروردینی و از او خواست مالیاتش را بدهد، ولی ببر پوزخندی زد و گفت: «برو ننه خدا روزیتو جای دیگه بده؛ من قانوناً معافم از مالیات.»
پیرزن با تعجب گفت: «تو هرسال چهارتا فیلم بازی میکنی، سه تا سریال. درآمد یک ماهت اندازه درآمد دوسال منه، کی تو رو معافت کرده؟»
ببر گفت: «اینا همهاش شایعه است بابا؛ من فقط برای ارتقای سطح هنر مملکت بازی میکنم. حالا این وسط یک پول بخور و نمیری هم میگیریم که از گشنگی نمیریم؛ که اونم تهیهکنندهها نمیدن. حالا هم برو وگرنه یه هشتگ علیهات میزنم مجبورشی کلاً از آبادی بری.»
پیرزن که دید ببر حیوان آبروبری است، رفت تا بعداً برگردد. پیرزن رفت و رفت تا به شیر درمانگر رسید و خیلی بیرودربایستی از وی خواست تا مالیاتش را بدهد؛ اتفاقاً شیر درمانگر هم مالیاتش را داد، ولی کم داد. پیرزن گفت: «این چیه؟ اشتباه گرفتیها، گدا نیستم، مأمور مالیاتم.» شیر گفت: «میدونم، مالیاتم همینقدره دیگه.»
پیرزن گفت: «مرد حسابی حداقل روزی ۳۰ تا مریض میان که تو واسشون جوشونده جنگلی درست کنی؛ از همشونم خداتومن میگیری؛ بعد مالیاتت همین چندرغازه؟»
شیر گفت: «بابا پشت سر ما حرف در میارن، مریض کجا بود تو این بازار خراب؟ تازه همین چندنفری هم که میان، من خداپسندانه ویزیتشون میکنم. باور نداری بیا، اینم اطلاعات حسابم. حالا هم برو وگرنه به جرم توهین به صنفمون، ازت شکایت میکنم.»
پیرزن اطلاعات حساب شیر را چک کرد و دید درست است؛ کل درآمد ماهانه شیر به ۲۰۰ هزارتومان هم نمیرسد؛ پس اینبارهم رفت. پیرزن رفت و رفت تا به گرگ دلال رسید. پیرزن محترمانه از گرگ دلال خواست که او دیگر خودش را خر نکند و مالیاتش را بدهد؛ ولی گرگ قاطعانه گفت: «نمیدم!» همین؛ گرگ هیچچیز دیگری نگفت و رفت.
پیرزن دید اینجوری نمیشود؛ پس فکری کرد و در پی آن فکر، کدویی تهیه نمود و داخلش را خالی کرد و بهدرون کدو رفت تا مخفیانه سراغ این اقشار خاص و قلدر برود. کدو با کمک یکی از شهروندان وظیفهشناس شروع به قِل خوردن کرد و رفت و رفت تا دوباره به ببر فروردینی رسید. پیرزن از داخل کدو یواشکی دید که ببر برخلاف چیزی که گفته بود، اتفاقاً قراردادهای سنگین دارد و تازه بخشی از دستمزدش را هم بهوسیله بیتکوین میگیرد تا قابل ردیابی نباشد. پیرزن با خودش گفت: «دارم برات» و به راهش ادامه داد.
پیرزن در ادامه مسیر به شیر درمانگر رسید و دید که شیر زرنگ دستمزدش را نقدی از بیمارانش میگیرد و زیر بالشتش قایم میکند؛ برای همین است که هیچجا اطلاعات درآمدیاش ثبت نمیشود. پیرزن اینبار هم گفت: «دارم برات» و به راهش ادامه داد.
آخرین فراری مالیاتی هم قاعدتاً گرگ دلال بود. پیرزن دید که گرگ هر روز ماشین و خانه و ارز خرید و فروش میکند ولی بهدلیل نبود قانون مشخص و دقیق، راهی برای اخذ مالیات از گرگ دلال وجود ندارد. اینبار تا پیرزن خواست بگوید «دارم برات»، گرگ متوجه صدای نفسهای پیرزن شد و کدو را شکافت و پیرزن را یافت و چون گرگ بود و هیچچیز حالیش نبود پیرزن را با یک بطری نوشابه خانواده خورد و بدینشکل ببر و شیر و گرگ دستشان رو نشد و مالیاتی هم ندادند و تا آخر عمر به خوبی و خوشی زندگی کردند.
مرگ بهتر
محمد اسدی
کارشناس مالیاتی: نفر اول بفرمایید.
نفر اول: آقای دکتر. سازمان امور مالیاتی ما رو مجبور کرده که از دستگاه کارتخوان استفاده کنیم. در صورتی که واقعاً ما طرز کار با کارتخوان رو بلد نیستیم. چه کار کنیم آخه؟
کارشناس: میفهمم عزیزم. متأسفانه اون دسته از عزیزانی که سواد خوندن و نوشتن ندارن کار با دستگاه کارتخوان براشون سخته. ما شما رو به صورت رایگان در طرح نهضت سوادآموزی ثبتنام میکنیم تا این مشکلتون حل بشه پدرجان.
نفر اول: نه مشکل سواد نیست. یه چند کلاس سوادی دارم آقای دکتر.
کارشناس: نه خب چون این دستگاهها یه مقدار تنظیمات داره، دو سه کلاس سواد فایده نداره.
نفر اول: نه بیشتر از دو سه کلاس سواد دارم.
کارشناس: یعنی سیکل دارید؟
نفر اول: یه کوچچچچولو بیشتر.
کارشناس: دیگه دیپلم ردی دیگه درسته؟
نفر اول: آهاا. یه کم بالاتر.
کارشناس: لیسانس دارید پدرجان؟
نفر اول: دارید نزدیک میشیدا.
کارشناس: فوق لیسانس داری؟
نفر اول: آها دمشی!
کارشناس: دکتراااااای چی داری؟
نفر اول: دکتراااااا که نه. یه دکترای ساده دندونپزشکیام من. خیلی ساده.
کارشناس: خب تو که سواد داری! پس چرا میگی نمیتونم با کارتخوان کار کنم؟
نفر اول: ببین راستش اصلاً نمیدونم این کارت را باید از پایین به بالا بکشم، از بالا به پایین بکشم، از بغل بکشم. خیلی پیچیده است. نمیشه ما کارتخوان نذاریم حالا؟
کارشناس: ببین دکتر جون! دیگهداری عصبانیام میکنیها!
نفر اول: آقای دکتر باور کنید من قصد فرار مالیاتی ندارم. فقط یه راه خدایی چیزی نشونم بدید کافیه. حق راهنمایی شما محفوظه. اصلاً تشریف بیارید مطب خودم دندوناتونو سرویس میکنم.
کارشناس: یعنی همه دندونام رو مفتی جراحی میکنی.
نفر اول: بله بله. یه نخ دندون رایگان هم تقدیم میکنم.
کارشناس: خب ببین راستش رو بخواهی اصلاً ارتعاشات موجود در دستگاه کارتخوان بسیار برای سلامت دندان بیماران شما مضره و اصلاً به صلاح نیست شما از کارتخوان استفاده کنید. تأثیری که دستگاه کارتخوان در پوسیدگی دندان داره، نوشابه نداره. اصلاً یه تحقیق هست که یه دندون رو میاندازن تو یه دستگاه کارتخوان. بعد دو روز میرن سراغ دستگاه کارتخوان و میبینن هیچ اثری از دندون نیست. (لحنش عوض میشود) که گویا دندون طلا بوده و یه پدر نیامرزیدهای اونو دزدیده بوده. من حالا ادامه آموزش رو تو مطبتون در خدمت هستم.
***
کارشناس: کارشناس امور مالیاتی هستم. بفرمایید.
نفر دوم: آقای دکتر سلام. من یه کارگر ساده هستم. راهی هست که از حقوق ما مالیات کم نکنن؟
کارشناس: ببینید عزیزم! پرداخت مالیات به نفع خود ماست. مالیاتی که شما پرداخت میکنید، صرف اصلاح جادهها میشه و خودروی شما در هنگام رانندگی کمتر آسیب میبینه.
نفر دوم: ولی آخه ما که ماشین نداریم دکتر.
کارشناس: عه. خب. ببینید. آها. بالاخره از قطار یا اتوبوس که برای مسافرت استفاده میکنید دیگه. خب این مالیاتها صرف اصلاح ارگان حمل و نقل عمومی میشه.
نفر دوم: والا ما آخرین سفری که رفتیم، 25 سال پیش بود که ماه عسل رفتیم شابدولعظیم.
کارشناس (کلافه میشود): عزیزم نفس که میکشی؟! از اکسیژن موجود در هوای شهر استفاده میکنی دیگه! به خاطر همین هم....
نفر دوم: والا اتفاقاً چند سالی هست که مشکل تنفسی دارم. با کپسول اکسیژن نفس میکشم.
کارشناس: ای بابا! آقاجان بالاخره شما یه روزی میمیری دیگه! اون مردهشور خونه و قبرستون هزینه داره دیگه. مالیات شما صرف اون میشه. بنابراین پرداخت مالیات به نفع خودتونه عزیزان. اصلاً از قدیم گفتن مالیات بیشتر، مرگ بهتر.
مالیات ندهندگان
مجتبی قبادی
در این نوشتار سعی بر آن است تا با مالیات ندهندگان خرد و کلان آشنا شویم. این آشنایی میتواند مسیری صحیح پیش روی جوانان جویای کار و پشت کنکوریها برای یافتن شغل مناسب با درآمد عالی قرار دهد.
1- آزی، تینا و سایرین: این صنف شامل آرایشگران، ناخونکاران، پدیکورگران و مانیکوریان بوده و هزینه هر حرکت روی مو و ناخن به میلیون نیز میرسد. این صنف دارای نوبتدهی طولانی است و برای حضور نزد آنها نیازمند وقت قبلی هستید. داشتن نرمافزار بانکی جهت انتقال هزینهها و مخارج که توسط شوهر و پدر بدبخت با هزار زحمت و مالیاتدهندگی کسب شده برای این افراد ضروریست.
2- نوید و دوستان: انجام کارهای سخت در جلوی دوربین مانند پک زدن به سیگار، عصبانیت بیش از حد و گریه کردن، آواز خواندن در جلوی هزاران نفر که بسیار استرس زاست، تهیهکنندگی کارهای هنری و سختی کار داشتن خبرگزاریهای تبلیغگیر، سیستم مالیاتی کشور را به این نتیجه رسانیده که از این افراد کار سخت کن به رغم درآمدهای چند صد میلیونی مالیاتی گرفته نشود زیرا هنرمندان بواسطه روحیه لطیف خود در صورتی که درگیر مالیات شوند، نمیتوانند هنرنمایی کنند و پایههای تمدن ما ویران خواهد شد.
3- معدن داران: از آنجا که کار در معدن بسیار سخت است و کارگران در معرض خطرهای مختلف هستند، صاحبان شرکتهای معدنی معاف از مالیاتند. شاید بگویید ربطش به صاحب معدن و شرکت استخراجگر چیست. خب بگویید.
4- صادرکنندگان محصولات کشاورزی مانند زعفران: میدانید نامه نگاریها و صادرات محصولات کشاورزی چقدر سخت است؟ اگر نمیدانید بروید و زندگی حشمت فردوس را در ستایش 3 ببینید. در این صورت حق را به ندادن مالیات خواهید داد.
5- مدارس غیرانتفاعی: زحمت میکشند و فرزندان ما را تعلیم و تربیت میکنند و این وسط کمی پول هم میگیرند، حالا نه کمی، کمی بیشتر از کمی، مالیات هم بدهند؟ خجالت بکشید، بروید توبه کنید!
6- سرمایهگذاری در مناطق آزاد: همانگونه که از اسم این مناطق معلوم است، با سرمایهگذاری در این مناطق از هفت دولت آزاد میشوید. هرچند مدت این آزادی فعلاً به مدت بیست سال است، ولی تا بیست سال آینده با بستن بار از این مناطق کوچ خواهید کرد و به پرداخت مالیات نخواهید رسید.
7- ترانزیتگری: همان دلالی سابق است. وارد میکنند، میکشند روی قیمت، صادرش میکنند، چرا باید مالیات بدهند؟!
کاریکلماتور مالیاتی
نرگس داشادیان
۱- مالیات را ندادند، ازشان گرفتند.
۲- برای فرار از مالیات برایش قلاب گرفتند.
۳- پول داشت، فرار کرد.
۴- مغرور بود، اظهارنامه، نمینوشت.
۵- هنر هفتم از هفت دولت آزاد است.
۶- تنها فقیر بودن است که عوارض ندارد.
فرارگر مالیاتی
زهرا آراسته نیا
آهو که فرار میکند از کفتار
یا دزد که از پلیس شبها بیدار
آنی که به سریال فرار از زندان
در نوع فرار بوده صاحباسکار
کلاً به فرار، پیش من لنگ انداخت
من اهل فرار مالیاتی در کار
یک ورژن من جناب دکتر باشد
یک پوز نداده او به دست بیمار
در مبحث پوز میشود خنگترین
انگار درآمده است تازه از غار
نوع دگرم قوم سلبریتیهاست
همواره بدون مالیات و سربار
از ورزش فوتبال نگویم دیگر
با شرح قرارداد پنهان هر بار
من اهل فرار مالیاتی هستم
بارم سر دوش کارگرها آوار
کدو قلقلهزن سازمان امور مالیاتی
چاق بشم، چله بشم بعدش میام تو رو هم میخورم
محمدرضا رضایی
یکی بود، یکی نبود. در روزگاران قدیم که هنوز نفت کشف نشده بود و دولتها برای خرج و مخارج مملکت باید از مردم خراج میگرفتند، پیرزنی که مأمور اخذ خراج بود، تک و تنها زندگی میکرد. پیرزن مذکور برخلاف اسم و ظاهر غلطاندازش، بسیار انسان زرنگ و کارکشتهای بود و تا قران آخر خراج را از مؤدیان مالیاتی میگرفت و تحویل حکومت میداد.
روزی از روزها مدیران سازمان امور خراج که از کیفیت کار پیرزن بشدت در کف بودند، تصمیم گرفتند او را به یکی از سختترین مأموریتها بفرستند تا بلکه بالاخره یکی از مشکلات مالیاتی بزرگ مملکت حل شود. این مأموریت چیزی نبود جز گرفتن مالیات از اقشار خیلی خاص و پرزور جامعه.
پیرزن با عزمی راسخ مأموریت را آغاز کرد. اولین کسی که باید از او مالیات اخذ میشد، ببر فروردینی بود. پیرزن مستقیماً رفت پیش ببر فروردینی و از او خواست مالیاتش را بدهد، ولی ببر پوزخندی زد و گفت: «برو ننه خدا روزیتو جای دیگه بده؛ من قانوناً معافم از مالیات.»
پیرزن با تعجب گفت: «تو هرسال چهارتا فیلم بازی میکنی، سه تا سریال. درآمد یک ماهت اندازه درآمد دوسال منه، کی تو رو معافت کرده؟»
ببر گفت: «اینا همهاش شایعه است بابا؛ من فقط برای ارتقای سطح هنر مملکت بازی میکنم. حالا این وسط یک پول بخور و نمیری هم میگیریم که از گشنگی نمیریم؛ که اونم تهیهکنندهها نمیدن. حالا هم برو وگرنه یه هشتگ علیهات میزنم مجبورشی کلاً از آبادی بری.»
پیرزن که دید ببر حیوان آبروبری است، رفت تا بعداً برگردد. پیرزن رفت و رفت تا به شیر درمانگر رسید و خیلی بیرودربایستی از وی خواست تا مالیاتش را بدهد؛ اتفاقاً شیر درمانگر هم مالیاتش را داد، ولی کم داد. پیرزن گفت: «این چیه؟ اشتباه گرفتیها، گدا نیستم، مأمور مالیاتم.» شیر گفت: «میدونم، مالیاتم همینقدره دیگه.»
پیرزن گفت: «مرد حسابی حداقل روزی ۳۰ تا مریض میان که تو واسشون جوشونده جنگلی درست کنی؛ از همشونم خداتومن میگیری؛ بعد مالیاتت همین چندرغازه؟»
شیر گفت: «بابا پشت سر ما حرف در میارن، مریض کجا بود تو این بازار خراب؟ تازه همین چندنفری هم که میان، من خداپسندانه ویزیتشون میکنم. باور نداری بیا، اینم اطلاعات حسابم. حالا هم برو وگرنه به جرم توهین به صنفمون، ازت شکایت میکنم.»
پیرزن اطلاعات حساب شیر را چک کرد و دید درست است؛ کل درآمد ماهانه شیر به ۲۰۰ هزارتومان هم نمیرسد؛ پس اینبارهم رفت. پیرزن رفت و رفت تا به گرگ دلال رسید. پیرزن محترمانه از گرگ دلال خواست که او دیگر خودش را خر نکند و مالیاتش را بدهد؛ ولی گرگ قاطعانه گفت: «نمیدم!» همین؛ گرگ هیچچیز دیگری نگفت و رفت.
پیرزن دید اینجوری نمیشود؛ پس فکری کرد و در پی آن فکر، کدویی تهیه نمود و داخلش را خالی کرد و بهدرون کدو رفت تا مخفیانه سراغ این اقشار خاص و قلدر برود. کدو با کمک یکی از شهروندان وظیفهشناس شروع به قِل خوردن کرد و رفت و رفت تا دوباره به ببر فروردینی رسید. پیرزن از داخل کدو یواشکی دید که ببر برخلاف چیزی که گفته بود، اتفاقاً قراردادهای سنگین دارد و تازه بخشی از دستمزدش را هم بهوسیله بیتکوین میگیرد تا قابل ردیابی نباشد. پیرزن با خودش گفت: «دارم برات» و به راهش ادامه داد.
پیرزن در ادامه مسیر به شیر درمانگر رسید و دید که شیر زرنگ دستمزدش را نقدی از بیمارانش میگیرد و زیر بالشتش قایم میکند؛ برای همین است که هیچجا اطلاعات درآمدیاش ثبت نمیشود. پیرزن اینبار هم گفت: «دارم برات» و به راهش ادامه داد.
آخرین فراری مالیاتی هم قاعدتاً گرگ دلال بود. پیرزن دید که گرگ هر روز ماشین و خانه و ارز خرید و فروش میکند ولی بهدلیل نبود قانون مشخص و دقیق، راهی برای اخذ مالیات از گرگ دلال وجود ندارد. اینبار تا پیرزن خواست بگوید «دارم برات»، گرگ متوجه صدای نفسهای پیرزن شد و کدو را شکافت و پیرزن را یافت و چون گرگ بود و هیچچیز حالیش نبود پیرزن را با یک بطری نوشابه خانواده خورد و بدینشکل ببر و شیر و گرگ دستشان رو نشد و مالیاتی هم ندادند و تا آخر عمر به خوبی و خوشی زندگی کردند.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه