«نظام دانایی» و «نظام قدرت» در دنیای امروز چه ربط و نسبتی با هم دارند؟
موازنه خِرَد و قدرت
دکتر قاسم پورحسن
استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی
نزاع میان «خِرَد» و «قدرت» یکی از رایج ترین بحثهای تفکر فلسفی است و در کشمکش میان «نظام دانایی» و «نظام قدرت» با دو پرسش اساسی مواجه هستیم: نخست اینکه، چه نسبت و پیوندی میان خرد و قدرت وجود دارد؟ و دوم اینکه در دوره معاصر و وضع کنونی، کدام نظام بر دیگری سلطه دارد؟ به تعبیری، نظام خرد و فرزانگی بر نظام قدرت استیلا دارد یا ما با چیرگی نظام قدرت روبهرو هستیم؟
شاید زمانی که متفکرانی همچون زیگموند فروید در کتاب «تمدن و ملالتهای آن» و فوکو مسأله نسبت «دانش و قدرت» را مطرح کردند، چنین تصور میشد که این پرسش، تنها در مغربزمین مطرح شده است و در حوزه تفکر شرق، تا کنون دغدغه و مورد پرسش ما نبوده است، اما آیا به واقع، نسبت «خرد و قدرت» در میان متفکران و فیلسوفان اسلامی، مغفول بوده است؟
واقعیت این است که فارابی در کتاب «الحروف»، موازنه و معادله «قدرت» و «عقل» را مطرح کرده است و بیان میکند که بهطور مطلق تفکر فلسفی چه بر قدرت و چه بر شریعت، تقدم ذاتی و تاریخی دارد. نزدیک به همین تعبیر را در آثار سهروردی در «پرتونامه» و پیش از او، در «حکمت مشرقی» ابنسینا هم میبینیم.
اما فارغ از عقبه و پیشینه نظری و مطالعاتی که در نسبت میان «خرد و قدرت» در میان حکما و فلیسوفان اسلامی وجود دارد، این پرسش مطرح است که آیا وضع کنونی دنیای ما به گونهای است که با سلطه و چیرگی نظام قدرت مواجه هستیم؟برخی از متفکران، همچون فوکو معتقدند تمام نظام فکری، فرهنگی و همه حوزههای دانایی در ذیل قدرت تعریف میشوند، یعنی نمیتوان بیرون از نظام قدرت، از نظام فکر و دانایی سخن گفت. ضمن اینکه مراد از قدرت، قدرت شخصی یا قدرت یک نهاد و ساختاری به نام حکومت نیست ، بلکه مراد، مناسبات و روابط قدرت است.
بر این اساس، اگر قرار باشد که اندیشهای را ظهور بدهیم یا به تمدن و جامعه انسانی فکر کنیم، بیرون از نظام قدرت نمیتوانیم به این مهم بیندیشیم. نظام قدرت، آنچنان بر ما سیطره دارد که همه اندیشههای ما مقهور این نظام است.پرسشی که در اینجا مطرح میشود این است که آیا این مقهوریت «ذاتی» است؟ فروید، به ذاتی بودن قاهریت نظام قدرت باور دارد و در اندیشه فوکو، نیز وضع کنونی دنیای ما «استیلای قدرت» است، بدون اینکه این قدرت در چهارچوب نظام دانایی و خرد قرار گیرد، اما مارکوزه، این ذاتی بودن را رد میکند.
اینکه آیا ما نیاز به خرد داریم یا خیر؟ و اساساً خرد چه معضلی از ما را حل میکند؟ اینها پرسشهایی بود که حکمای اسلامی ایرانی برای یافتن پاسخهای آن تلاش کردند. وقتی به اندیشه سیاسی سهروردی رجوع میکنیم نه با یک اندیشه تاریخی که با یک اندیشه فلسفی مواجه هستیم. پرسش او این است که اگر بخواهد نظام حکومت شکل بگیرد باید مبتنی بر چه اصولی باشد؟ او در کتاب «پرتونامه» بیان میکند که حاکم باید یکسری شروط را مراد کند و مهمترین آن دانستن حکمت است و منظور از حکمت، فلسفه نیست، بلکه «حکمت جامع نظام دانایی» است.
همچنین حاکم باید در جستوجوی حکمت و نور که مراد آن «خرد» است، مداومت کند و واجد فرزانگی شود. به زعم سهروردی، فرزانگی صرفاً دانش اکتسابی نیست. در اندیشه او، با دو نوع فرزانگی و دو نوع عقل مواجه هستیم؛ نخست، عقل درونی و همگانی و دوم عقل اکتسابی. در «عقل اکتسابی» ابزارهای ما، ابزارهای شامل و لازمی هستند.
در حالی که در «خرد درونی و همگانی» عقل ما برخاسته از عقل جمعی و انسانی است و کاستیهای عقل اکتسابی را ندارد.
فارابی در کتاب «الحروف» و در فصل نوزدهم، وقتی میخواهد مطرح کند که چه نیازی به خرد داریم، عنوان میکند که خرد یعنی فلسفه برهانی و مهمترین ویژگی فلسفه برهانی «حکمت یقینی» است. از دیدگاه فارابی این خرد و این حکمت ذاتاً و زماناً بر همه مناسبات دیگر مقدم است و اگر در جامعهای تقدم خرد بر دیگر مناسبات اجتماعی رقم نخورد، با جامعهای غیرفاضله مواجه خواهیم شد، منظور او از جامعه غیرفاضله، جامعهای است که در آن قدرت، تسلط و چیرگی دارد. بر این اساس، جوامعی که مبتنی بر قدرت صرف باشند از دیدگاه فارابی غیرفاضله هستند و از نظر ابنسینا در درون استعلا (تعالی) خرد قرار ندارند و از دیدگاه سهروردی متعلق به جامعه غیر نورانی و بدون فرزانگی هستند. این یکی از مهمترین مسائلی است که در فارابی، ابنسینا و سهروردی در باب سنجش معادله میان خرد و قدرت میتوان دید.
پینوشت:
مکتوب حاضر متن ویرایش و تلخیص شده «ایران» از سخنرانی دکتر قاسم پورحسن در بیست و ششمین همایش بزرگداشت حکیم ملاصدرا با موضوع «حکمت، حکومت، ولایت» است که به همت بنیاد حکمت اسلامی صدرا بهصورت مجازی برگزار شد.
استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی
نزاع میان «خِرَد» و «قدرت» یکی از رایج ترین بحثهای تفکر فلسفی است و در کشمکش میان «نظام دانایی» و «نظام قدرت» با دو پرسش اساسی مواجه هستیم: نخست اینکه، چه نسبت و پیوندی میان خرد و قدرت وجود دارد؟ و دوم اینکه در دوره معاصر و وضع کنونی، کدام نظام بر دیگری سلطه دارد؟ به تعبیری، نظام خرد و فرزانگی بر نظام قدرت استیلا دارد یا ما با چیرگی نظام قدرت روبهرو هستیم؟
شاید زمانی که متفکرانی همچون زیگموند فروید در کتاب «تمدن و ملالتهای آن» و فوکو مسأله نسبت «دانش و قدرت» را مطرح کردند، چنین تصور میشد که این پرسش، تنها در مغربزمین مطرح شده است و در حوزه تفکر شرق، تا کنون دغدغه و مورد پرسش ما نبوده است، اما آیا به واقع، نسبت «خرد و قدرت» در میان متفکران و فیلسوفان اسلامی، مغفول بوده است؟
واقعیت این است که فارابی در کتاب «الحروف»، موازنه و معادله «قدرت» و «عقل» را مطرح کرده است و بیان میکند که بهطور مطلق تفکر فلسفی چه بر قدرت و چه بر شریعت، تقدم ذاتی و تاریخی دارد. نزدیک به همین تعبیر را در آثار سهروردی در «پرتونامه» و پیش از او، در «حکمت مشرقی» ابنسینا هم میبینیم.
اما فارغ از عقبه و پیشینه نظری و مطالعاتی که در نسبت میان «خرد و قدرت» در میان حکما و فلیسوفان اسلامی وجود دارد، این پرسش مطرح است که آیا وضع کنونی دنیای ما به گونهای است که با سلطه و چیرگی نظام قدرت مواجه هستیم؟برخی از متفکران، همچون فوکو معتقدند تمام نظام فکری، فرهنگی و همه حوزههای دانایی در ذیل قدرت تعریف میشوند، یعنی نمیتوان بیرون از نظام قدرت، از نظام فکر و دانایی سخن گفت. ضمن اینکه مراد از قدرت، قدرت شخصی یا قدرت یک نهاد و ساختاری به نام حکومت نیست ، بلکه مراد، مناسبات و روابط قدرت است.
بر این اساس، اگر قرار باشد که اندیشهای را ظهور بدهیم یا به تمدن و جامعه انسانی فکر کنیم، بیرون از نظام قدرت نمیتوانیم به این مهم بیندیشیم. نظام قدرت، آنچنان بر ما سیطره دارد که همه اندیشههای ما مقهور این نظام است.پرسشی که در اینجا مطرح میشود این است که آیا این مقهوریت «ذاتی» است؟ فروید، به ذاتی بودن قاهریت نظام قدرت باور دارد و در اندیشه فوکو، نیز وضع کنونی دنیای ما «استیلای قدرت» است، بدون اینکه این قدرت در چهارچوب نظام دانایی و خرد قرار گیرد، اما مارکوزه، این ذاتی بودن را رد میکند.
اینکه آیا ما نیاز به خرد داریم یا خیر؟ و اساساً خرد چه معضلی از ما را حل میکند؟ اینها پرسشهایی بود که حکمای اسلامی ایرانی برای یافتن پاسخهای آن تلاش کردند. وقتی به اندیشه سیاسی سهروردی رجوع میکنیم نه با یک اندیشه تاریخی که با یک اندیشه فلسفی مواجه هستیم. پرسش او این است که اگر بخواهد نظام حکومت شکل بگیرد باید مبتنی بر چه اصولی باشد؟ او در کتاب «پرتونامه» بیان میکند که حاکم باید یکسری شروط را مراد کند و مهمترین آن دانستن حکمت است و منظور از حکمت، فلسفه نیست، بلکه «حکمت جامع نظام دانایی» است.
همچنین حاکم باید در جستوجوی حکمت و نور که مراد آن «خرد» است، مداومت کند و واجد فرزانگی شود. به زعم سهروردی، فرزانگی صرفاً دانش اکتسابی نیست. در اندیشه او، با دو نوع فرزانگی و دو نوع عقل مواجه هستیم؛ نخست، عقل درونی و همگانی و دوم عقل اکتسابی. در «عقل اکتسابی» ابزارهای ما، ابزارهای شامل و لازمی هستند.
در حالی که در «خرد درونی و همگانی» عقل ما برخاسته از عقل جمعی و انسانی است و کاستیهای عقل اکتسابی را ندارد.
فارابی در کتاب «الحروف» و در فصل نوزدهم، وقتی میخواهد مطرح کند که چه نیازی به خرد داریم، عنوان میکند که خرد یعنی فلسفه برهانی و مهمترین ویژگی فلسفه برهانی «حکمت یقینی» است. از دیدگاه فارابی این خرد و این حکمت ذاتاً و زماناً بر همه مناسبات دیگر مقدم است و اگر در جامعهای تقدم خرد بر دیگر مناسبات اجتماعی رقم نخورد، با جامعهای غیرفاضله مواجه خواهیم شد، منظور او از جامعه غیرفاضله، جامعهای است که در آن قدرت، تسلط و چیرگی دارد. بر این اساس، جوامعی که مبتنی بر قدرت صرف باشند از دیدگاه فارابی غیرفاضله هستند و از نظر ابنسینا در درون استعلا (تعالی) خرد قرار ندارند و از دیدگاه سهروردی متعلق به جامعه غیر نورانی و بدون فرزانگی هستند. این یکی از مهمترین مسائلی است که در فارابی، ابنسینا و سهروردی در باب سنجش معادله میان خرد و قدرت میتوان دید.
پینوشت:
مکتوب حاضر متن ویرایش و تلخیص شده «ایران» از سخنرانی دکتر قاسم پورحسن در بیست و ششمین همایش بزرگداشت حکیم ملاصدرا با موضوع «حکمت، حکومت، ولایت» است که به همت بنیاد حکمت اسلامی صدرا بهصورت مجازی برگزار شد.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه