شیوه مواجهه درست با مسائل در عرصه حکمرانی کدام است؟

ذهنیت مسأله محور؛ لازمه حل مشکلات


جعفر حسنخانی
دکترای اندیشه سیاسی

یکی از ضرورت‌های عرصه حکمرانی تفکیک قائل شدن میان «مسأله» (Problem) و «مشکل» (Issue) است. مسأله متفاوت از مشکل است و برای فهم درست مشکل، باید ابتدا مسأله مرتبط با آن را یافت. بر این اساس می‌‌توان دو ذهنیت را تعریف کرد که یکی بر مسأله متمرکز است و دیگری بر مشکل؛ ذهنیت ‌مشکل‌مدار، مشکلات را در قالب عبارت‌های کلی و انشایی فهم می‌کند. در این ذهنیت، عوامل و متغیرهای مؤثر در آن مشخص نیستند؛ لذا صاحبان این ذهنیت هیچ‌گاه درصدد پاسخ به مشکلات برنمی‌آیند و صرفاً کنشی اعتراضی دارند. اما ذهنیت ‌مسأله‌محور، مشکلات را نشانه‌هایی از وجود مسأله‌ها دانسته و حل مشکلات را منوط به تبدیل آنها به مسائل قابل پاسخ می‌سازد. به نظر می‌‌رسد که ضروری است در مواجهه با مسائل عرصه حکمرانی به‌عنوان طرحی برای رقم‌زدن آینده نظام جمهوری اسلامی به‌مثابه یک نظام تمدن زا، ذهنیت ‌مسأله‌محور مورد توجه قرار گیرد و سندهای راهبردی، سیاستی و کلان نیز با تأکید بر همین ذهنیت و فاصله گرفتن از ذهنیت ‌مشکل‌مدار تدوین شوند. در این یادداشت ابعاد این موضوع توضیح داده شده است.

​​​​​​​ذهنیت مشکل‌مدار
ذهنیت «مشکل‌مدار» ذهنیتی لحظه‌نگر و نقطه‌نگر است. این ذهنیت کژی‌ها، کاستی‌ها و ناشایستگی‌ها را در قالب عبارت‌های کلی و بیشتر انشایی فهم می‌کند. با توجه به تعریفی که پیش‌تر از مشکل ارائه شد، به دلیل مشخص نبودن تمام عوامل و متغیرهای مؤثر در به وجود آمدن مشکل، ذهنیت مشکل مدار به نوعی ساده‌انگاری و تقلیل‌گرایی دچار است. این ساده‌انگاری در درجه اول مانع از فهم درست مشکل و چیستی آن می‌‌شود و بالطبع، ارائه هرگونه راهکار درست و دقیق را غیرممکن می‌‌سازد. حتی ممکن است همین ساده انگاری منجر به کج‌فهمی مشکل شود و در نتیجه راهکارهایی هم که ارائه می‌‌شوند، راهکارهایی ناقص باشند که نه تنها به حل مشکل کمک نمی‌کنند، بلکه آن را وخیم‌تر نیز می‌‌سازند. صاحبان ذهنیت مشکل‌مدار هیچ‌گاه درصدد پاسخ به کژی‌ها، کاستی‌ها و ناشایستگی‌ها برنمی‌آیند، چون به وجود مشکل به عنوان نتیجه‌ای از مجموعه اتفاقات نگاه نمی‌کنند و تنها آن را امری نامطلوب می‌‌دانند که باید به صورت دفعی از میان برود. به همین خاطر اغلب صاحبان این ذهنیت، وجهه‌ای اعتراضی دارند. تجویزهای ناشی از ذهنیت مشکل‌مدار نه مبتنی بر واقع نگری بلکه مبتنی بر عمل قابل مشاهده است؛ به همین دلیل مجموعه عوامل پنهان معمولاً مورد توجه قرار نمی‌گیرند و همین عدم جامعیت، در روند حل مشکل اختلال ایجاد می‌‌کند. شاید بتوان بخش قابل توجهی از اتفاقات و اعتراضاتی را هم که فضای سیاسی و اجتماعی روی می‌‌دهد، مبتنی بر همین ذهنیت قابل تحلیل دانست. هم وعده‌های برخی سیاستمداران و هم مطالبات سیاسی و اجتماعی جامعه اغلب با همین رویکرد صورت می‌‌گیرد. نکته مهم آن است که در تدوین اسناد راهبردی نظام نباید با چنین ذهنیتی به موضوعات نگریست و سیاست‌هایی که تعیین می‌‌شوند نباید حالت دستوری داشته باشند. 
 
ذهنیت مسأله محور
ذهنیت «مسأله‌محور» گامی فراتر از ذهنیت مشکل‌مدار است که نابسامانی‌های موجود را نه در قالب عبارات کلی و انشایی، بلکه به‌صورت عبارات کلی-جزئی و استفهامی با متغیر‌های مشخص فهم می‌کند. ذهنیت مسأله‌محور، پا را فراتر از انتقاد صرف می‌‌گذارد و تنها در اعتراض محدود نمی‌شود؛ بلکه در قامت یک جست‌وجوگر و پژوهشگر، عمل خود را به پاسخگویی در جهت رفع نابسامانی‌ها معطوف می‌‌سازد. نکته‌ای که در اینجا لازم است مورد توجه قرار گیرد، تفکیک قائل شدن بین ذهنیت مسأله‌محور و ذهنیت پوزیتیویستی است. باید توجه داشت که ذهنیت «پوزیتیویستی» همه‌ چیز از جمله امور اجتماعی را فیزیکال و قابل سنجش و مبتنی بر تجربیات حسی می‌داند. اما ذهنیت مسأله‌محور، ذهنیتی است که کار خود را با مشاهده مشکل آغاز می‌‌کند و از طریق مشکلات، به مسأله مرتبط با مشکل می‌‌رسد و در طلب پاسخ به آنها برمی آید. نقطه تمایز ذهنیت مسأله‌محور با ذهنیت پوزیتیویستی آن است که در ذهنیت مسأله محور، داده‌ها به تجربیات حسی محدود نمی‌شوند. نکته مهم دیگر آن است که درخصوص تدوین اسناد راهبردی نظام، آنچه در ذهنیت مسأله محور اهمیت دارد، نسبت اهداف با زمینه‌هاست؛ از آنجایی که در تدوین اسناد راهبردی تجویزها غالباً به صورت اهدافی هستند که قرار است در آینده تحقق پیدا کنند، لازم است تا نسبت اهداف و زمینه‌ها مشخص شود. به نظر می‌‌رسد که از نظر ترتب، زمینه‌ها بر اهداف مقدم هستند و مشخص کردن اهداف با توجه به زمینه‌ها صورت می‌‌گیرد. زمینه‌ها نیز خود شامل مجموعه مؤلفه‌های گوناگونی است که از جمله آنها می‌‌توان به موانع، چالش‌ها، فرصت‌ها و نقاط قوت اشاره کرد.
 
مقایسه دو ذهنیت‌
شیوه مواجهه با مشکلات: شناخت هر موضوع، مستلزم شناخت ارتباطات آن با سایر موضوعات است. باید بین شناخت علمی و شناخت‌های غیرعلمی، سطحی و عامیانه تفکیک قائل شد. مقصود از شناخت غیرعلمی، همان شناخت عام و سطحی است که عموم افراد از پدیده‌ها و جهان پیرامون خود به دست می‌‌آورند. معرفت غیرعلمی عموماً تقلیدی، ابهام‌آمیز و غیراستدلالی است و از بنیان‌های نظری بهره نمی‌برد. اگرچه شناخت سطحی به خودی خود قابل استناد نیست، اما پایه‌ای برای شناخت علمی به شمار می‌‌رود، هرچند که بسیار محدودتر و ناقص‌تر از آن است. اما شناخت علمی مبتنی بر مشاهده، طرح پرسش، طرح فرضیه و مراحل مشخص دیگر است که در نهایت نظام سازمان یافته‌ای از موضوعات را احصا کرده و مورد تحلیل قرار می‌‌دهد. عدم مواجهه علمی با مشکلات خود پیامدهایی همچون کج فهمی از موضوع، طرح راه حل‌های ناقص و نادرست، عوام زدگی، ناکامی و استیصال خواهد داشت.
پیامدهای روانی: با در نظر گرفتن علل و عوامل مؤثر بر شادی و یأس اجتماعی می‌‌توان گفت که دو دسته عوامل بر این حوزه تأثیرگذارند؛ عوامل درونی و عوامل بیرونی. عوامل بیرونی شامل مسائل و مشکلاتی هستند که در جامعه اتفاق می‌‌افتند و عوامل درونی ریشه در انگیزه‌ها، ادراک‌ها و صفات شخصیتی افراد دارند. ذهنیت‌های مشکل‌مدار و مسأله محور، از طریق اثرگذاری بر عوامل درونی، ادراک شخص نسبت به اتفاقات و مشکلات بیرونی را شکل می‌‌دهند و بتدریج، باعث بروز تغییرات در عرصه سیاسی و اجتماعی می‌‌شوند.
ذهنیت مشکل مدار تنها بر ناحیه قابل مشاهده از مشکل متمرکز است و به همین خاطر تصوری از مجموعه اتفاقات قبلی منتهی به مشکل ندارد. بازنمایی این ابهام در فضای عمومی جامعه به صورت نوعی یأس و ناامیدی است که تصور ناتوانی از حل مشکلات را به وجود می‌‌آورد. همین تصور بی اساس، رفته رفته به باور تبدیل می‌‌شود، به طوری که حتی اراده‌های قوی نیز ممکن است تحث تأثیر آن تضعیف شوند. مجموعه باورهای افراد نیز رفته رفته در کنار همدیگر نگرش کلی جامعه از موضوعات و مشکلات را تغییر می‌‌دهد و در عرصه سیاسی و اجتماعی اثر تعیین کننده می‌‌گذارد. اما ذهنیت مسأله محور، مشکلات را ذاتی نمی‌داند؛ به همین خاطر به انفعال دچار نشده و درصدد یافتن راهکار و حل مشکلات برمی‌آید.
نحوه توصیف و درک موضوع: به طور کلی دو حالت برای رویکرد توصیفی می‌‌توان در نظر گرفت؛ یکی رویکرد توصیفی ناظر به علل و زمینه‌ها و دیگری رویکرد توصیفی ناظر به پیامدها. اما رویکرد توصیفی عام هیچ کدام از این دو رویکرد نیست و صرفاً توصیف به عنوان ابراز نوعی نارضایتی است که به راهکار ختم نخواهد شد. روشن است که رویکرد توصیفی نسبت به مشکل به خودی خود نامطلوب نیست و مقدمه‌ای برای حل آن به شمار می‌‌رود، اما منظور از رویکرد توصیفی عام، توصیف «هست»‌ها بدون درنظر گرفتن عوامل علّی آنها است. دولتمردان، مدیران، نخبگان فکری، دانشجویان و افراد جامعه در سطوح مختلف در صورتی که با ذهنیت مشکل‌مدار به مشکلات نگاه کنند،‌ رویکردشان نسبت به کژی‌ها، کاستی‌ها و ناشایستگی‌ها، انشایی، توصیفی و اعتراضی خواهد بود.
تفاوت در ماهیت اعتراض: باید دقت داشت که بعد از رخوت چندصدساله که پس از صفویه بر ایران عارض شد، جامعه ایرانی شاهد یک دوره‌ طولانی و تاریخی تفوق رویکرد «مشکل‌مدار» به‌عنوان پارادایم اصلی در ذهنیت تاریخی خود بوده است. لذا عمل منتج از این ذهنیت، که در قالب اعتراض بوده را نیز می‌توان یک عمل تاریخی دانست. عملی که در سیر تطور خود به‌عنوان یکی از عادات فرهنگی، خود را رشد و نمو داده است. البته باید دقت داشت که این جنس اعتراض که منتج از ذهنیت «مشکل‌مدار» است، با اعتراض مداوم که در فرهنگ شیعه وجود دارد، یکسان انگاشته نشود. بخش قابل توجهی از روحیه‌ اعتراضی حاکم بر جامعه‌ ایرانی منتج از فرهنگ شیعی است؛ فرهنگی که سپهر و آرمان‌شهر خود را در ظهور و جامعه‌ مهدوی جست‌وجو می‌کند و به کمتر از آن قانع نیست. این فرهنگ عمل خود را از عاشورا استنتاج می‌کند و عاشورا به‌ مثابه‌ دینامیسم تاریخی آن را به پیش می‌برد. اعتراض شیعی اعتراضی مداوم، پیش‌برنده و افق‌آفرین است که می‌توان آن را «قیام دائم» نامید. این قیام مستمر از ذهنیت «مسأله‌محور شیعی» در جست‌وجوی الگویی برای گذار به حکومت عدل مهدوی، حاصل شده است.
 
جمع‌بندی
شکل‌گیری و ظهور انقلاب اسلامی در جامعه‌ نابسامان آن روز عملی بود که از سوی صاحبان این ذهنیت که بتدریج در حال عمومی شدن بود، بروز کرد؛ عملی که اعتراض پیش‌برنده جامعه را شکل داد و آن را یک گام مهم به پیش برد که می‌توان از آن عمل به‌عنوان «قیام» یاد کرد. 
تهدیدی که در طول دوران رخوت متوجه ذهنیت «مسأله‌محور شیعی» بوده این است که ذهنیت «مسئله محور» در مقاطعی کم‌رنگ شده و جای خود را به ذهنیت «مشکل‌مدار» داده و در نتیجه آن جنس اعتراض را از اعتراض پویا و پیش‌رونده‌ شیعی به اعتراض ایستا و مانع‌شونده یا حتی پس‌رونده مبدل کرده است عصر رخوت بعد از دوران صفویه را نیز می‌توان در نتیجه‌ تفوق همین ذهنیت و عمل منتج از آن دانست. نمونه روشن اعتراض ایستا را می‌‌توان در متون روشنفکران غربزده ایران مشاهده کرد که حسن تقی‌زاده از روشن‌ترین مثال‌های این موضوع است؛ وی و همفکرانش اعتقادات دینی مردم را علت اساسی عقب‌ماندگی جامعه ایرانی می‌‌دانستند و تنها راه نجات را غربی شدن از فرق سر تا نوک پا عنوان می‌‌کردند. این موضوع نمونه روشنی از کج فهمی و شیوه مواجهه نادرست با مشکلات را در تاریخ ایران نشان می‌‌دهد.

آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7967/6/621228/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها