محمدرضا جوانآراسته، نویسنده کتاب «کربلا به روایتی دیگر» در گپ و گفتی با «ایران» عنوان کرد
ناگفتههای واقعه کربلا بیشتر از گفتههای آن است
هانیه علینژاد/ واقعه کربلا از آن دست اتفاقات دینی- تاریخی است که هنوز هم ناگفتههای بسیاری برای مخاطبان دارد. از مصداقهای آن میتوان به آثار متعددی اشاره کرد که در حوزههای مختلف با اشاره مستقیم و حتی غیرمستقیم پیرامونش روانه کتابفروشیها شده است. «کربلا به روایتی دیگر» از جمله این آثار است؛ کتابی نوشته حجت الاسلام محمدرضا جوانآراسته که به همت انتشارات سوره مهر در اختیار علاقهمندان قرار گرفته است. این کتاب با موضوع واقعه عاشورا و در سه فصل با عنوانهای «خودمان را در لشکر عمر سعد پیدا کنیم»، «ماجرای یک گفتوگو» و «مقتل به روایتی دیگر» تدوین شده و نویسنده آن تلاش کرده با نگاهی تازه سراغ بخش مهمی از تاریخ اسلام برود. توضیحات بیشتر درباره «کربلا به روایتی دیگر» را در خلال گفتوگویی که با نویسنده آن داشتهایم میخوانید.
در کتاب «کربلا به روایتی دیگر» با روایتی شبهداستانی مواجه هستیم که سندیت تاریخی دارد. این نوع روایت برای شما چه دشواریهایی داشت؟
برای من سختترین قسمت این کار پیدا کردن مستندات و بعد از آن ساختن یک خط روایی بود. من باید به دل وقایع رفته و افراد را پیدا میکردم. درست شبیه چیدن پازلی که در این کتاب تکههایی از آن بیان شده است. سختترین نکته کار همین جا بود که به لطف سیدالشهدا(ع) انجام شد.
کتاب سه فصل مجزا دارد. هدف و نگاهتان از این فصلبندی چه بوده است؟
ماجراهای حول محور واقعه کربلا را همه ما شنیدهایم و کمابیش از آنها مطلع هستیم، آنچنان که تا حرفی از کربلا و عاشورا پیش آید همان شنیدهها برایمان مرور میشود که لطف و برکت هم دارد اما مسأله اینجاست که از این اطلاعات کلی و اغلب تکراری نکات چندانی دستمان را نمیگیرد، البته نه اینکه منکر اهمیت آنها بشوم، حرف من این است که ناگفتههای کربلا و عاشورا بیشتر از گفتههای آن است. برای همین بود که تلاش کردم با حفظ فضای ماه محرم به سراغ بخشهای ناگفته کربلا بروم و از دل آن ماجراهای تاریخی کمتر گفته شده را بیرون کشیده و برای مخاطب روایت کنم. فکر میکنم توجه به وقایع کمتر شنیده شده و آشنایی با آدمهایی که در این ماجرا بودند ولی ما کمتر آنها را شناختهایم، درک بهتری از اصل واقعه عاشورا به ما بدهد.
در این کتاب به دغدغههای فکری و گذشته افراد حاضر در سپاه عمربن سعد پرداختهاید. قدری هم از چرایی توجهتان به این مسأله بگویید.
من گمان میکنم که ابتدا تصوری وجود دارد و آن این است که آدمهایی که در لشکر عمربن سعد بودند و مقابل امام ایستادند، افراد بد، پلید و ناپاکی بودند و حتماً ما این گونه نیستیم. در تصورمان این گونه فکر میکنیم که شاید بهترین یار امام نباشیم ولی در نهایت یار امام هستیم. این تصور دقیقی نیست. اغلب افرادی که در لشکر عمربن سعد بودند آدمهای معمولی بودند که در یک دوراهی، انتخاب بدی انجام دادند. شاید چیزی در گذشته آنان باعث شده که در لحظه چنین انتخاب حساسی، طرف بد را انتخاب کنند. چنین روایتهایی، شبیه آنچه من هم در این کتاب به آن پرداختهام در پی این هستند که نشان بدهند افراد لشکر عمر بن سعد هم شبیه برخی از ما بودند. آدمهایی معمولی بودند که انتخاب غلط موجب سرافکندگیشان در تاریخ شد. ما هم آدمهای عادی هستیم که اگر در دوراهی مهم زندگیمان غلط انتخاب کنیم بعید نیست که یک روز در برابر امام زمانش قرار بگیریم. این نکته مهمی است باید سبب تأمل بیشترمان شود.
فصل دوم کتاب، پیرامون گفتوگوهایی در کربلا شکل گرفته است. این نگاه گفتوگومحور به واقعه عاشورا هم پرداختِ به نسبت تازهای به شمار میآید.چرا با این نگاه سراغ واقعه کربلا رفتید؟
گفتوگوها ابزار خوبی برای نشان دادن عمق فکر و روح آدمهاست، یعنی آدمهایی که ظاهری را برای خود قائل هستند و حتی در کلام خود ظاهر را حفظ میکنند در مواجهه با یک بیننده تیزبین برخی حرفهای نزده را لو میدهند. شنوده زیرک حتی در برابر چنین افرادی قادر است به لایههای پنهان آنان نفوذ پیدا کند. گمان میکنم که گفتوگوهای امام حسین(ع) با لشکر عمربن سعد یا حتی با خود عمربن سعد ما را یک قدم عمیقتر با این افراد آشنا میکند.گفتوگو کمک میکند که ما زمانه امام را بهتر بفهمیم.
زبان و روایت ساده کتاب به گونهای است که طیف گستردهای از مخاطبان میتوانند با آن ارتباط بگیرند، این مسأله ناخودآگاه بوده یا به عمد چنین شیوهای را برای ساختار نوشتهتان انتخاب کردهاید؟
راستش تلاش کردم تا کتابی همهفهم و همهخوان بنویسم. از همین بابت هم در آن پیچیدگی زبانی و حتی ادبی نمیبینید. سعی کردم ساختار زبانی آن به گونهای باشد که علاقهمندان با هر سنی بتوانند آن را بخوانند، درگیر متن نشوند و سریع از لایه اولیه متن عبور کرده و آدمها، افراد و ماجراها را پیگیری کنند.
در کتاب «کربلا به روایتی دیگر» با روایتی شبهداستانی مواجه هستیم که سندیت تاریخی دارد. این نوع روایت برای شما چه دشواریهایی داشت؟
برای من سختترین قسمت این کار پیدا کردن مستندات و بعد از آن ساختن یک خط روایی بود. من باید به دل وقایع رفته و افراد را پیدا میکردم. درست شبیه چیدن پازلی که در این کتاب تکههایی از آن بیان شده است. سختترین نکته کار همین جا بود که به لطف سیدالشهدا(ع) انجام شد.
کتاب سه فصل مجزا دارد. هدف و نگاهتان از این فصلبندی چه بوده است؟
ماجراهای حول محور واقعه کربلا را همه ما شنیدهایم و کمابیش از آنها مطلع هستیم، آنچنان که تا حرفی از کربلا و عاشورا پیش آید همان شنیدهها برایمان مرور میشود که لطف و برکت هم دارد اما مسأله اینجاست که از این اطلاعات کلی و اغلب تکراری نکات چندانی دستمان را نمیگیرد، البته نه اینکه منکر اهمیت آنها بشوم، حرف من این است که ناگفتههای کربلا و عاشورا بیشتر از گفتههای آن است. برای همین بود که تلاش کردم با حفظ فضای ماه محرم به سراغ بخشهای ناگفته کربلا بروم و از دل آن ماجراهای تاریخی کمتر گفته شده را بیرون کشیده و برای مخاطب روایت کنم. فکر میکنم توجه به وقایع کمتر شنیده شده و آشنایی با آدمهایی که در این ماجرا بودند ولی ما کمتر آنها را شناختهایم، درک بهتری از اصل واقعه عاشورا به ما بدهد.
در این کتاب به دغدغههای فکری و گذشته افراد حاضر در سپاه عمربن سعد پرداختهاید. قدری هم از چرایی توجهتان به این مسأله بگویید.
من گمان میکنم که ابتدا تصوری وجود دارد و آن این است که آدمهایی که در لشکر عمربن سعد بودند و مقابل امام ایستادند، افراد بد، پلید و ناپاکی بودند و حتماً ما این گونه نیستیم. در تصورمان این گونه فکر میکنیم که شاید بهترین یار امام نباشیم ولی در نهایت یار امام هستیم. این تصور دقیقی نیست. اغلب افرادی که در لشکر عمربن سعد بودند آدمهای معمولی بودند که در یک دوراهی، انتخاب بدی انجام دادند. شاید چیزی در گذشته آنان باعث شده که در لحظه چنین انتخاب حساسی، طرف بد را انتخاب کنند. چنین روایتهایی، شبیه آنچه من هم در این کتاب به آن پرداختهام در پی این هستند که نشان بدهند افراد لشکر عمر بن سعد هم شبیه برخی از ما بودند. آدمهایی معمولی بودند که انتخاب غلط موجب سرافکندگیشان در تاریخ شد. ما هم آدمهای عادی هستیم که اگر در دوراهی مهم زندگیمان غلط انتخاب کنیم بعید نیست که یک روز در برابر امام زمانش قرار بگیریم. این نکته مهمی است باید سبب تأمل بیشترمان شود.
فصل دوم کتاب، پیرامون گفتوگوهایی در کربلا شکل گرفته است. این نگاه گفتوگومحور به واقعه عاشورا هم پرداختِ به نسبت تازهای به شمار میآید.چرا با این نگاه سراغ واقعه کربلا رفتید؟
گفتوگوها ابزار خوبی برای نشان دادن عمق فکر و روح آدمهاست، یعنی آدمهایی که ظاهری را برای خود قائل هستند و حتی در کلام خود ظاهر را حفظ میکنند در مواجهه با یک بیننده تیزبین برخی حرفهای نزده را لو میدهند. شنوده زیرک حتی در برابر چنین افرادی قادر است به لایههای پنهان آنان نفوذ پیدا کند. گمان میکنم که گفتوگوهای امام حسین(ع) با لشکر عمربن سعد یا حتی با خود عمربن سعد ما را یک قدم عمیقتر با این افراد آشنا میکند.گفتوگو کمک میکند که ما زمانه امام را بهتر بفهمیم.
زبان و روایت ساده کتاب به گونهای است که طیف گستردهای از مخاطبان میتوانند با آن ارتباط بگیرند، این مسأله ناخودآگاه بوده یا به عمد چنین شیوهای را برای ساختار نوشتهتان انتخاب کردهاید؟
راستش تلاش کردم تا کتابی همهفهم و همهخوان بنویسم. از همین بابت هم در آن پیچیدگی زبانی و حتی ادبی نمیبینید. سعی کردم ساختار زبانی آن به گونهای باشد که علاقهمندان با هر سنی بتوانند آن را بخوانند، درگیر متن نشوند و سریع از لایه اولیه متن عبور کرده و آدمها، افراد و ماجراها را پیگیری کنند.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه