بشکوه و سرفراز همچون ارغوان
قدمعلی سرامی
شاعر، نویسنده و پژوهشگر
آشنایی من با هوشنگ ابتهاج به حدود نیم قرن پیش میرسد. از زمانی سایه را میشناسم که رئیس واحد موسیقی صدا و سیما بود. شاید بتوان گفت دوره ریاست هوشنگ ابتهاج در واحد موسیقی از بهترین دورهها برای شاعر و آهنگساز و به طور کلی برای فرهنگ ایران بود. یکی از کارهایی که من انجام میدادم، تصنیفسازی برای آهنگسازها بود. اولین بار وقتی او را ملاقات کردم که تصنیفی را برای صدا و سیما میبردم. شوخ طبعی و بذله گویی ابتهاج از ویژگیهای بسیار دلنشین او بود که هم سبب میشد فضا منبسط و صمیمی گردد؛ هم او در یاد آدمها ماندگار شود.
درباره شعر ابتهاج باید بگویم که او یکی از شاعران تراز اول معاصر در شعر سنتی و کهن و در شعر نو و نیمایی است. از غزلهای معروف او غزل «زبان نگاه» است:
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن میگویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه عشق نهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل
هرکجا نامه عشق است نشان من و توست
سایه زاتشکده ماست فروغ مه و مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و توست
این شعر سایه آنقدر زیبا و بیهمتا و تأثیرگذار بود که دستمایه پایان نامهها هم شد. یکی از دانشجویان من پایان نامهای با عنوان «زبان نگاه» نوشت و این شعر سایه را در صدر آن قرار داد.
زبان سایه در شعرش شسته رفته و لطیف و در عین حال فاخر است؛ این زبان دلنشین علاوه بر قریحه شاعری او، باز میگردد به آن که سایه در شعر حافظ ذوب شده بود. در واقع شاعران بسیاری چون «شهریار»، که میگفت: «هرچه دارم همه از دولت حافظ دارم» از قرن نهم به بعد تمام دیوان حافظ را غزل به غزل از« الا یا ایها الساقی» آن گرفته تا «ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی» استقبال کردند؛ یعنی از وزن و ردیف و قافیه آن بهره جستند و شعر تازه گفتند. این تتبع از شعر و دیوان حافظ روی هوشنگ و شعر و زبان شعریاش نیز بسیار اثر گذاشت. ابتهاج یکی از حافظ شناسان و شارحان مهم دیوان حافظ است و شرح و تصحیح او بر دیوان حافظ، بسیار ارزشمند است و بارها در ابعاد و صور گوناگون تجدید چاپ شده است. از این رو به اعتقاد من ابتهاج شاعر خدمتگزاری بود.
نگرش ابتهاج به جهان بسیار ناب و انسانی بود. نوسانات نامطبوع جامعه، شرایط نابهنجار و اختلاف طبقاتی از گذشتههای دور تا کنون او را میآزرد و غم همنوعان و هم میهنان خود را بسیار میخورد. غربت و مهاجرت نیز اندوه او را افزوده بود و همواره در پی آن بود که تغییری ایجاد کند و دست به کاری بزند که غصه سرآید.
از نگاه من دلبستگی ابتهاج به «ارغوان»اش نیز به واسطه رنگ گلهای این درخت بود؛ چرا که در اندیشه ابتهاج رنگ سرخ و ارغوانی بسیار معنا داشت و روحیه انقلابی او، از عشق وی به رنگ گل های درخت ارغوان پیدا بود. ارغوان همچنین چون لاله و شقایق نماد داغ موروثی و ازلی آدمی است. همانگونه که حافظ میگوید:
ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیدهای
ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم
اندیشههای دیانت اسلام نیز این معنا را افاده میکند. آنجا که خداوند در آیه 121 سوره طه میفرماید: «عَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى» آدمی به پروردگارش عصیان کرد و در آیه 122 همین سوره آمده است: «ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیهِ وَهَدَى» سپس خدا او را (به مقام نبوتش) برگزید و توبه او را پذیرفت و هدایتش فرمود. در واقع آدمی ذاتاً عصیانگر است و ابتدای هدایت و دلالت، عصیان است. در اندیشه ایرانی هم این عصیان به چشم میخورد. در کتاب ارزشمند «بُندهشن» از «فرنبغ دادگی»، انسان از بعد سرکشی به آتش تشبیه شده است و ابتهاج در اشعارش بارها ارغوان و شعله را در کنار هم و در تناسب با هم استفاده کرده. در واقع شاید ارغوان نمادی از سرکشیای بود که ابتهاج در درون خود داشت و میلی که به تغییر و اصلاح جامعه به سمت خوبیها در وجودش بسیار ژرف بود.
شاعر، نویسنده و پژوهشگر
آشنایی من با هوشنگ ابتهاج به حدود نیم قرن پیش میرسد. از زمانی سایه را میشناسم که رئیس واحد موسیقی صدا و سیما بود. شاید بتوان گفت دوره ریاست هوشنگ ابتهاج در واحد موسیقی از بهترین دورهها برای شاعر و آهنگساز و به طور کلی برای فرهنگ ایران بود. یکی از کارهایی که من انجام میدادم، تصنیفسازی برای آهنگسازها بود. اولین بار وقتی او را ملاقات کردم که تصنیفی را برای صدا و سیما میبردم. شوخ طبعی و بذله گویی ابتهاج از ویژگیهای بسیار دلنشین او بود که هم سبب میشد فضا منبسط و صمیمی گردد؛ هم او در یاد آدمها ماندگار شود.
درباره شعر ابتهاج باید بگویم که او یکی از شاعران تراز اول معاصر در شعر سنتی و کهن و در شعر نو و نیمایی است. از غزلهای معروف او غزل «زبان نگاه» است:
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن میگویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه عشق نهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل
هرکجا نامه عشق است نشان من و توست
سایه زاتشکده ماست فروغ مه و مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و توست
این شعر سایه آنقدر زیبا و بیهمتا و تأثیرگذار بود که دستمایه پایان نامهها هم شد. یکی از دانشجویان من پایان نامهای با عنوان «زبان نگاه» نوشت و این شعر سایه را در صدر آن قرار داد.
زبان سایه در شعرش شسته رفته و لطیف و در عین حال فاخر است؛ این زبان دلنشین علاوه بر قریحه شاعری او، باز میگردد به آن که سایه در شعر حافظ ذوب شده بود. در واقع شاعران بسیاری چون «شهریار»، که میگفت: «هرچه دارم همه از دولت حافظ دارم» از قرن نهم به بعد تمام دیوان حافظ را غزل به غزل از« الا یا ایها الساقی» آن گرفته تا «ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی» استقبال کردند؛ یعنی از وزن و ردیف و قافیه آن بهره جستند و شعر تازه گفتند. این تتبع از شعر و دیوان حافظ روی هوشنگ و شعر و زبان شعریاش نیز بسیار اثر گذاشت. ابتهاج یکی از حافظ شناسان و شارحان مهم دیوان حافظ است و شرح و تصحیح او بر دیوان حافظ، بسیار ارزشمند است و بارها در ابعاد و صور گوناگون تجدید چاپ شده است. از این رو به اعتقاد من ابتهاج شاعر خدمتگزاری بود.
نگرش ابتهاج به جهان بسیار ناب و انسانی بود. نوسانات نامطبوع جامعه، شرایط نابهنجار و اختلاف طبقاتی از گذشتههای دور تا کنون او را میآزرد و غم همنوعان و هم میهنان خود را بسیار میخورد. غربت و مهاجرت نیز اندوه او را افزوده بود و همواره در پی آن بود که تغییری ایجاد کند و دست به کاری بزند که غصه سرآید.
از نگاه من دلبستگی ابتهاج به «ارغوان»اش نیز به واسطه رنگ گلهای این درخت بود؛ چرا که در اندیشه ابتهاج رنگ سرخ و ارغوانی بسیار معنا داشت و روحیه انقلابی او، از عشق وی به رنگ گل های درخت ارغوان پیدا بود. ارغوان همچنین چون لاله و شقایق نماد داغ موروثی و ازلی آدمی است. همانگونه که حافظ میگوید:
ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیدهای
ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم
اندیشههای دیانت اسلام نیز این معنا را افاده میکند. آنجا که خداوند در آیه 121 سوره طه میفرماید: «عَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى» آدمی به پروردگارش عصیان کرد و در آیه 122 همین سوره آمده است: «ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیهِ وَهَدَى» سپس خدا او را (به مقام نبوتش) برگزید و توبه او را پذیرفت و هدایتش فرمود. در واقع آدمی ذاتاً عصیانگر است و ابتدای هدایت و دلالت، عصیان است. در اندیشه ایرانی هم این عصیان به چشم میخورد. در کتاب ارزشمند «بُندهشن» از «فرنبغ دادگی»، انسان از بعد سرکشی به آتش تشبیه شده است و ابتهاج در اشعارش بارها ارغوان و شعله را در کنار هم و در تناسب با هم استفاده کرده. در واقع شاید ارغوان نمادی از سرکشیای بود که ابتهاج در درون خود داشت و میلی که به تغییر و اصلاح جامعه به سمت خوبیها در وجودش بسیار ژرف بود.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه