سایه او از سر ما کم شد
علیرضا بدیع
شاعر
اگر بخواهم از ویژگیهای شعر هوشنگ ابتهاج که در ذهن من پررنگتر است حرف زنم باید به سلیسی، انعطاف و دلپذیری و روانی غزلهایش اشاره کنم که او را از بسیاری شاعران دیگر که شعرشان سرشار از پیچشها و ابهامهای لفظی و معنایی است جدا میکرد. او از آن دسته شاعران نبود که با گلآلود کردن آب بخواهد شعر خود را عمیق نشان دهد؛ اگر چه ناگزیر شعرش به دلیل حضور مستمر در ادبیات و فرهنگ و اجتماع معاصر عمیق بود و مجالستهایش با تقریباً تمامی شاعران معاصر شعرش را به فخامت رسانده بود. او شعر معاصر را خوب رصد کرده بود و شعر کلاسیک را به خوبی میشناخت و به همین دلیل هم اگر قصد میکرد میتوانست به پیشواز غزلهای حافظ و سعدی و مولوی برود؛ آنچنان که برای بسیاری تمیزشان سخت بود و نمونهاش «مژده بده مژده بده یار پسندید مرا» که بسیاری چون من، فکر میکردند غزلی ست از مولانا یا شباهتهایش با شعر حافظ با تمام گزشهای اجتماعی و مفاهیم نغز و هنرمندانهاش. ابتهاج از آن دست شاعرانی بود که میتوانست در یک غزل، ضمن انسجام لازم از فضاهای مختلف، تصاویر و حرفهایی را به ودیعه بگیرد و شعرش هم پراکنده نشود. از نظر فرمی ساختار غزلهایش فخیم و استوار بود و این چیزی است که در غزلهای کسی مثل شهریار کمتر به چشم میآید اما در شعر ابتهاج محسوس و مشخص است. ابتهاج مثل منزوی، بهمنی، نیستانی، قیصر و... (که غزلسراها عنوان میگیرند) آنچنان نوآور و... نبود و خودش هم داعیهای در این زمینه نداشت و مخاطباش هم چنین توقعی نداشت. او به سنتهای ادبی پایبند بود. البته در کنار دلمشغولیهای کلاسیکاش، قالبهای نو نیمایی را تجربه کرد و تجربهاش در شعرکلاسیک، به شعرهای نو هم کمک کرد اما از نظر من غزلیاتاش است که او را به شاعری بزرگ تبدیل کرد. سایه او از سر ما کم شد و امیدوارم خداوند سایه شاعران بزرگ دیگر را بر سر ما حفظ کند که رفتن این بزرگواران به قول آقای مشکاتیان ضایعه نیست، فاجعه است.
شاعر
اگر بخواهم از ویژگیهای شعر هوشنگ ابتهاج که در ذهن من پررنگتر است حرف زنم باید به سلیسی، انعطاف و دلپذیری و روانی غزلهایش اشاره کنم که او را از بسیاری شاعران دیگر که شعرشان سرشار از پیچشها و ابهامهای لفظی و معنایی است جدا میکرد. او از آن دسته شاعران نبود که با گلآلود کردن آب بخواهد شعر خود را عمیق نشان دهد؛ اگر چه ناگزیر شعرش به دلیل حضور مستمر در ادبیات و فرهنگ و اجتماع معاصر عمیق بود و مجالستهایش با تقریباً تمامی شاعران معاصر شعرش را به فخامت رسانده بود. او شعر معاصر را خوب رصد کرده بود و شعر کلاسیک را به خوبی میشناخت و به همین دلیل هم اگر قصد میکرد میتوانست به پیشواز غزلهای حافظ و سعدی و مولوی برود؛ آنچنان که برای بسیاری تمیزشان سخت بود و نمونهاش «مژده بده مژده بده یار پسندید مرا» که بسیاری چون من، فکر میکردند غزلی ست از مولانا یا شباهتهایش با شعر حافظ با تمام گزشهای اجتماعی و مفاهیم نغز و هنرمندانهاش. ابتهاج از آن دست شاعرانی بود که میتوانست در یک غزل، ضمن انسجام لازم از فضاهای مختلف، تصاویر و حرفهایی را به ودیعه بگیرد و شعرش هم پراکنده نشود. از نظر فرمی ساختار غزلهایش فخیم و استوار بود و این چیزی است که در غزلهای کسی مثل شهریار کمتر به چشم میآید اما در شعر ابتهاج محسوس و مشخص است. ابتهاج مثل منزوی، بهمنی، نیستانی، قیصر و... (که غزلسراها عنوان میگیرند) آنچنان نوآور و... نبود و خودش هم داعیهای در این زمینه نداشت و مخاطباش هم چنین توقعی نداشت. او به سنتهای ادبی پایبند بود. البته در کنار دلمشغولیهای کلاسیکاش، قالبهای نو نیمایی را تجربه کرد و تجربهاش در شعرکلاسیک، به شعرهای نو هم کمک کرد اما از نظر من غزلیاتاش است که او را به شاعری بزرگ تبدیل کرد. سایه او از سر ما کم شد و امیدوارم خداوند سایه شاعران بزرگ دیگر را بر سر ما حفظ کند که رفتن این بزرگواران به قول آقای مشکاتیان ضایعه نیست، فاجعه است.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه