صاحب فروتنانه‌ترین نام شاعرانه


کوروش سلیمانی 
بازیگر و کارگردان تئاتر

​​​​​​​چه درخت تناوری است این ادبیات ایران که «سایه»‌اش شما بودید. این همه نور بیافشانی بر خاک تیره و نام خود را در «سایه» بگذاری! سال‌هاست مانده‌ام که این همه هوش و ذوق و قریحه و تخیل و تصور و ادب و شرف و آزادگی و شاعرانگی در یک «سایه» چطور جمع می‌شود؟ و اصل باید چه غنی و سترگ و بزرگ باشد که شما بشوید چنین «سایه»ای برایش؟ هرگاه شعرهای «سایه» را می‌خواندم یا از زبان ایشان در ویدیوهای کوتاه پراکنده در فضای مجازی همراه با تصویر پهلوانی ایشان می‌شنیدم، اتفاقی در خیالم می‌افتاد که با شعر دیگر بزرگان کمتر رخ داده و چیزی در دلم جوانه ‌می‌زد  که خاص مواجهه با شعر ایشان بود و هست؛ شعرها نرمی و لطافت خاصی داشتند که با هیبت اساطیری و حماسی شاعرشان به ظاهر قابل جمع نیست. این حال را که می‌نویسم، می‌بینم این احوال چقدر شبیه «ایران» ماست. بزرگ و پرهیبت اما با دل و جانی نرم و شاعرانه و غمگین... شاید از این رو بود که مردم به شعرهای «سایه» علاقه داشتند و دل دادند. شعرهای «سایه» شبیه هوایی ست که نفس می‌کشند. شبیه سرزمینی که در آن زیسته‌اند. شبیه خاطرات مشترک قومی‌شان... شبیه شب‌های دراز عاشقان‌اش... شبیه غم‌های بزرگ مردمانش. شبیه زلالی اشک گونه چشمه‌ها و شبیه استقامت کوه‌هایش... این شباهت، «سایه» را بدل به شاعری از جنس مردم کرده بود. او برای دلش اگر شعر می‌گفت، دل در گرو مردم و سرزمین‌اش داشت. حالا او رفته اما سایه شعرهای بهاری و دل‌انگیز و البته سرشار از غم زیبا و امیدِ او در کوچه باغ‌های شعر و ادبیات ایران خستگی از تن و جان هر عابر که از این کوچه گذر کند، به مهر برمی‌چیند. او رفت اما هرگز ما را تنها نگذاشت و نمی‌گذارد. «مژده بده، مژده بده، یار پسندید مرا/ سایه او گشتم و او برد به خورشید مرا/ جان دل و دیده منم، گریه خندیده منم/ یار پسندیده منم، یار پسندید مرا».

آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7976/24/622502/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها