اشکهای سایه برای امام حسین(ع)
عظیم محمودآبادی
پژوهشگر دینی
سایه از آن آدمهایی بود که نمایش نبود و خودِ خودش بود. شاید چیزی که او را برای آدمی مثل من هم محترم و دوستداشتنی میکرد، همین خصلتش بود. او نه در دین ریا داشت و نه در کفر! آری ما با ریایِ دینداران آشناییم اما آن چیزی که امروز بر جهان ما سایهاش سنگینی میکند ریایِ در کفر است؛ آدمیانی که اصرار دارند با کفرورزی برای خود اعتباری بتراشند چراکه فهمیدهاند دنیایِ امروز، دنیایی نیست که حرف متون مقدس و سخن انبیا در آن خریدار داشته باشد. اما سایه از شمارِ آنها نبود. او البته ظاهراً با دیانت چندان سر سازگاری نداشت و این نکته را میتوان در همان گفتوگوهای صمیمانهای یافت که میان او و مرحوم استاد شهریار رد و بدل میشد. اما در عین حال، هر جایی که دلش در برابر جلوهای از ایمان میلرزید، نه انکارش میکرد و نه پنهان! چنان که وقتی در مصاحبهای تصویری از «ربنا»ی استاد شجریان سخن به میان آمد، زبانش به لکنت افتاد و بغض، راه گلویش را بست و به گریه افتاد و چنان حالی داشت که آدمی نمیتوانست او را دلباخته ایمانی مؤمنانه نداند. وقتی چند سال پیش گردآورنده کتابِ «پیرِ پرنیاناندیش» در روزی که مقارن با روزِ هشتم محرم بود برای مصاحبهای به منزلش میرود و با حال غیر طبیعی و چشمان تَرَش مواجه میشود، از او میپرسد: «اتفاقی افتاده؟» که سایه در جواب میگوید: «نه! شما میدونین که تلویزیون همیشه جلوم روشنه. هر کانالی هم که میزنم داره روضه و نوحه نشون میده. من هم گوش میکنم و خب گریهام میگیره. میشینم با اینها گریه میکنم.» بعد خودش ادامه میدهد: «سالها پیش یک شعری گفتم به اسم «اربعین» که تمومش نکردم» و وقتی با اصرار برای خواندن آن مواجه میشود مقاومت نمیکند و اجازه میدهد ابیاتی که در توصیف امام حسین(ع) سروده را ضبط کنند؛ «یا حسین بن علی/ خون گرم تو هنوز/ از زمین میجوشد/ هرکجا باغ گل سرخی هست/ آب از این چشمه خون مینوشد/ کربلایی است دلم.» آری سایه از آن دست افرادی نبود که با عقایدش برای خود ژستی و دکانی درست کرده باشد. هر اعتقادی داشت آن را با شهامت بیان میکرد فارغ از اینکه دیگران چه داوری در بارهاش داشته باشند. وقتی شهریار در گفتوگویی با وی بر سر موضع سایه در باره دین به گریه میافتد و میگوید حیف توست که جهنمی باشی، سایه رندانه جواب میدهد دوست ندارم بعد از مرگم به بهشت بروم که مجبور باشم آنجا هم تو را تحمل کنم! اما همین سایه در برابر پرسشی که میداند قرار است انتشار عمومی یابد، از علت اشکهایش میگوید. از شعری که برای سیدالشهدا سروده است و از دل کربلاییاش!
پژوهشگر دینی
سایه از آن آدمهایی بود که نمایش نبود و خودِ خودش بود. شاید چیزی که او را برای آدمی مثل من هم محترم و دوستداشتنی میکرد، همین خصلتش بود. او نه در دین ریا داشت و نه در کفر! آری ما با ریایِ دینداران آشناییم اما آن چیزی که امروز بر جهان ما سایهاش سنگینی میکند ریایِ در کفر است؛ آدمیانی که اصرار دارند با کفرورزی برای خود اعتباری بتراشند چراکه فهمیدهاند دنیایِ امروز، دنیایی نیست که حرف متون مقدس و سخن انبیا در آن خریدار داشته باشد. اما سایه از شمارِ آنها نبود. او البته ظاهراً با دیانت چندان سر سازگاری نداشت و این نکته را میتوان در همان گفتوگوهای صمیمانهای یافت که میان او و مرحوم استاد شهریار رد و بدل میشد. اما در عین حال، هر جایی که دلش در برابر جلوهای از ایمان میلرزید، نه انکارش میکرد و نه پنهان! چنان که وقتی در مصاحبهای تصویری از «ربنا»ی استاد شجریان سخن به میان آمد، زبانش به لکنت افتاد و بغض، راه گلویش را بست و به گریه افتاد و چنان حالی داشت که آدمی نمیتوانست او را دلباخته ایمانی مؤمنانه نداند. وقتی چند سال پیش گردآورنده کتابِ «پیرِ پرنیاناندیش» در روزی که مقارن با روزِ هشتم محرم بود برای مصاحبهای به منزلش میرود و با حال غیر طبیعی و چشمان تَرَش مواجه میشود، از او میپرسد: «اتفاقی افتاده؟» که سایه در جواب میگوید: «نه! شما میدونین که تلویزیون همیشه جلوم روشنه. هر کانالی هم که میزنم داره روضه و نوحه نشون میده. من هم گوش میکنم و خب گریهام میگیره. میشینم با اینها گریه میکنم.» بعد خودش ادامه میدهد: «سالها پیش یک شعری گفتم به اسم «اربعین» که تمومش نکردم» و وقتی با اصرار برای خواندن آن مواجه میشود مقاومت نمیکند و اجازه میدهد ابیاتی که در توصیف امام حسین(ع) سروده را ضبط کنند؛ «یا حسین بن علی/ خون گرم تو هنوز/ از زمین میجوشد/ هرکجا باغ گل سرخی هست/ آب از این چشمه خون مینوشد/ کربلایی است دلم.» آری سایه از آن دست افرادی نبود که با عقایدش برای خود ژستی و دکانی درست کرده باشد. هر اعتقادی داشت آن را با شهامت بیان میکرد فارغ از اینکه دیگران چه داوری در بارهاش داشته باشند. وقتی شهریار در گفتوگویی با وی بر سر موضع سایه در باره دین به گریه میافتد و میگوید حیف توست که جهنمی باشی، سایه رندانه جواب میدهد دوست ندارم بعد از مرگم به بهشت بروم که مجبور باشم آنجا هم تو را تحمل کنم! اما همین سایه در برابر پرسشی که میداند قرار است انتشار عمومی یابد، از علت اشکهایش میگوید. از شعری که برای سیدالشهدا سروده است و از دل کربلاییاش!
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه