نگاهی به مستند «زمزمههای گمشده در دوردست»
تراژدی زیستن در برزخ مهاجرت
سید رضا صائمی
منتقد سینما
«زمزمه گمشده در دوردست» گرچه عنوان شاعرانهای برای یک مستند اجتماعی است اما ردی از تراژدی در آن پیداست که بیانگر زاویه دید و نگاهی است که به مقوله «مهاجرت» دارد. مقولهای که این روزها در حال تبدیل شدن از یک استثنا به یک جریان است و بالطبع دامنه آسیبهای آن هم میتواند گستردهتر باشد. بدیهی است «مهاجرت» فی نفسه واژه یا کنشی منفی نیست و در منابع دینی هم گاهی بر ضرورت هجرت و کارکردهای مثبت آن تأیید میشود اما در این مستند سخن از مهاجرتی است که بر مبنای رؤیاهایی خام و نسنجیده صورت گرفته و برخلاف زعم مهاجران از یک تجربه رهاییبخش به وضعیت اسارتآفرین تبدیل شده است. گرچه مشکلات اقتصادی و بحرانهای معیشتی مهمترین عامل افزایش مهاجرت یا میل به مهاجرت در کشور ما شده است اما به همان میزان پیشآگاهیهای غلط یا رؤیاهای فانتزی درباره آن سوی مرزها، مهاجران را در خیالی خام به دردسر و گاه مخمصههای دشواری گرفتار میکند که چنانکه در مستند میبینیم از اینجا مانده و از آنجا رانده میشوند و مقصد مهاجرت نه زندگی بهتر که سرگردانی و سرخوردگی خواهد بود.
«زمزمه گمشده در دوردست» نه با نگاهی انتزاعی که با رویکردی انضمامی به سراغ آدمهایی میرود که اکنون در برزخ مهاجرت قرار دارند. هم از سرزمین خود گریختهاند و هم به مقصد نرسیدهاند و در وضعیت تعلیق در خاک کشوری میانجی، در شرایط سخت و نامطمئن زندگی میکنند. «جعفر» و «مظفر» مهمترین شخصیتهای این مستند هستند که با آنها و وضعیت متزلزل و معلقشان در کشور صربستان و شهر شید آشنا میشویم که از طریق مهاجرت غیرقانونی و قاچاقبرها به این مکان سفر کردهاند و وضعیت نامعلومی دارند. فیلم با تابلوی راهنمای شهری در یک جاده زمستانی آغاز میشود و با قابی از مهاجران آواره که به قصد رفتن به اروپا در حال طی کردن مسیری برفی هستند به پایان میرسد. این دو قاب برفی و زمستانی در واقع تأکیدی نمادین و نشانه شناختی از وضعیت زمستانی این مهاجران است که زندگی سخت و مبهمی را تجربه میکنند. در تیتراژ پایانی متوجه میشویم که آنها نه تنها به مقصد نرسیدند که توسط پلیس کرواسی دستگیر شده و برخی از آنها به کمپ پناهجویان شهر شید صربستان انتقال داده شدند؛ سرنوشتی تلخ و نامعلوم که با آوارگی و بیخانمانی گره خورده است. تصاویری به نمایش گذاشته شده از زندگی این مهاجران که تعداد زیادی از آنها افغانستانی هستند در ساختمانهای نیمهکاره و با حداقل امکانات، به واقع تلخ و تکاندهنده است.اگر مهاجرت را واجد سه سویه یا سه ضلع بدانیم یعنی کشور مبدأ، مسیر عبور و سفر و کشور مقصد؛مستند بر موقعیت میانه این فرایند یعنی مسیر عبور و توقف موقت در میانبری که قرار است به مقصد برسد، متمرکز شده است و وضعیت تراژیک معلق مهاجران را بازنمایی میکند. گویی دوربین هم به مثابه یکی از این مهاجران در این موقعیت قرار گرفته است و سردرگمی و بلاتکلیفی آن را بواسطه این میزانسن صورتبندی میکند. در واقع مستند روایت زندگی گروهی از پناهجویان ایرانی و افغان در شهر کوچکی در صربستان است که برای زندگی بهتر میخواهند از مرزهای اروپا عبور کنند. این پناهجویان از آیندهای که برای خود متصور هستند، صحبت میکنند. مستندساز تلاش کرده تا با فاصلهگذاری با سوژه، قضاوتهای شخصی خود را به اثر الصاق نکرده تا خود تصاویر و مصاحبههایی که با مهاجران صورت میگیرد، گویای واقعیت باشد. به عبارتی دیگر در اینجا با گزارشی از کمپهای قانونی و غیرقانونی پناهجویان در صربستان مواجه هستیم تا خود این موقعیت به مثابه سندی تصویری، منطق مستند را ثبت و بیان کند.شیوه روایت و زاویه دید دوربین در نهایت منجر به خلق موقعیت بصری دردناکی میشود که غم غربت را میتوان بواسطه تماشای این صحنهها هم حس کرد. در واقع مستند هم از حیث عقلی و هم از حیث احساسی و عاطفی، غربت مهاجرت را برای مخاطب تجربهپذیر میکند.
مهمترین ویژگی «زمزمههای گمشده در دوردست» را باید پرهیز از قضاوت و موضعگیری خود اثر نسبت به سوژه و سویه و لحن گزارشگونه آن دانست تا واقعیت مهاجرت بویژه فاصلهای که بین تصور از مهاجرت و تصویر واقعیت وجود دارد بواسطه همین تصاویر و مصاحبهها و بدون استفاده از نریشن به مخاطب منتقل شود. تمهیدی که ضریب باورپذیری مستند و منطق آن را بالا برده و تقویت میکند. «زمزمههای گمشده در دوردست» در واقع در رویکردی مشاهدهگرانه از مصایب مهاجرت و سوءتفاهمهای آن میگوید که خاصیت اقناعگر دارد نه اغراقگر!
منتقد سینما
«زمزمه گمشده در دوردست» گرچه عنوان شاعرانهای برای یک مستند اجتماعی است اما ردی از تراژدی در آن پیداست که بیانگر زاویه دید و نگاهی است که به مقوله «مهاجرت» دارد. مقولهای که این روزها در حال تبدیل شدن از یک استثنا به یک جریان است و بالطبع دامنه آسیبهای آن هم میتواند گستردهتر باشد. بدیهی است «مهاجرت» فی نفسه واژه یا کنشی منفی نیست و در منابع دینی هم گاهی بر ضرورت هجرت و کارکردهای مثبت آن تأیید میشود اما در این مستند سخن از مهاجرتی است که بر مبنای رؤیاهایی خام و نسنجیده صورت گرفته و برخلاف زعم مهاجران از یک تجربه رهاییبخش به وضعیت اسارتآفرین تبدیل شده است. گرچه مشکلات اقتصادی و بحرانهای معیشتی مهمترین عامل افزایش مهاجرت یا میل به مهاجرت در کشور ما شده است اما به همان میزان پیشآگاهیهای غلط یا رؤیاهای فانتزی درباره آن سوی مرزها، مهاجران را در خیالی خام به دردسر و گاه مخمصههای دشواری گرفتار میکند که چنانکه در مستند میبینیم از اینجا مانده و از آنجا رانده میشوند و مقصد مهاجرت نه زندگی بهتر که سرگردانی و سرخوردگی خواهد بود.
«زمزمه گمشده در دوردست» نه با نگاهی انتزاعی که با رویکردی انضمامی به سراغ آدمهایی میرود که اکنون در برزخ مهاجرت قرار دارند. هم از سرزمین خود گریختهاند و هم به مقصد نرسیدهاند و در وضعیت تعلیق در خاک کشوری میانجی، در شرایط سخت و نامطمئن زندگی میکنند. «جعفر» و «مظفر» مهمترین شخصیتهای این مستند هستند که با آنها و وضعیت متزلزل و معلقشان در کشور صربستان و شهر شید آشنا میشویم که از طریق مهاجرت غیرقانونی و قاچاقبرها به این مکان سفر کردهاند و وضعیت نامعلومی دارند. فیلم با تابلوی راهنمای شهری در یک جاده زمستانی آغاز میشود و با قابی از مهاجران آواره که به قصد رفتن به اروپا در حال طی کردن مسیری برفی هستند به پایان میرسد. این دو قاب برفی و زمستانی در واقع تأکیدی نمادین و نشانه شناختی از وضعیت زمستانی این مهاجران است که زندگی سخت و مبهمی را تجربه میکنند. در تیتراژ پایانی متوجه میشویم که آنها نه تنها به مقصد نرسیدند که توسط پلیس کرواسی دستگیر شده و برخی از آنها به کمپ پناهجویان شهر شید صربستان انتقال داده شدند؛ سرنوشتی تلخ و نامعلوم که با آوارگی و بیخانمانی گره خورده است. تصاویری به نمایش گذاشته شده از زندگی این مهاجران که تعداد زیادی از آنها افغانستانی هستند در ساختمانهای نیمهکاره و با حداقل امکانات، به واقع تلخ و تکاندهنده است.اگر مهاجرت را واجد سه سویه یا سه ضلع بدانیم یعنی کشور مبدأ، مسیر عبور و سفر و کشور مقصد؛مستند بر موقعیت میانه این فرایند یعنی مسیر عبور و توقف موقت در میانبری که قرار است به مقصد برسد، متمرکز شده است و وضعیت تراژیک معلق مهاجران را بازنمایی میکند. گویی دوربین هم به مثابه یکی از این مهاجران در این موقعیت قرار گرفته است و سردرگمی و بلاتکلیفی آن را بواسطه این میزانسن صورتبندی میکند. در واقع مستند روایت زندگی گروهی از پناهجویان ایرانی و افغان در شهر کوچکی در صربستان است که برای زندگی بهتر میخواهند از مرزهای اروپا عبور کنند. این پناهجویان از آیندهای که برای خود متصور هستند، صحبت میکنند. مستندساز تلاش کرده تا با فاصلهگذاری با سوژه، قضاوتهای شخصی خود را به اثر الصاق نکرده تا خود تصاویر و مصاحبههایی که با مهاجران صورت میگیرد، گویای واقعیت باشد. به عبارتی دیگر در اینجا با گزارشی از کمپهای قانونی و غیرقانونی پناهجویان در صربستان مواجه هستیم تا خود این موقعیت به مثابه سندی تصویری، منطق مستند را ثبت و بیان کند.شیوه روایت و زاویه دید دوربین در نهایت منجر به خلق موقعیت بصری دردناکی میشود که غم غربت را میتوان بواسطه تماشای این صحنهها هم حس کرد. در واقع مستند هم از حیث عقلی و هم از حیث احساسی و عاطفی، غربت مهاجرت را برای مخاطب تجربهپذیر میکند.
مهمترین ویژگی «زمزمههای گمشده در دوردست» را باید پرهیز از قضاوت و موضعگیری خود اثر نسبت به سوژه و سویه و لحن گزارشگونه آن دانست تا واقعیت مهاجرت بویژه فاصلهای که بین تصور از مهاجرت و تصویر واقعیت وجود دارد بواسطه همین تصاویر و مصاحبهها و بدون استفاده از نریشن به مخاطب منتقل شود. تمهیدی که ضریب باورپذیری مستند و منطق آن را بالا برده و تقویت میکند. «زمزمههای گمشده در دوردست» در واقع در رویکردی مشاهدهگرانه از مصایب مهاجرت و سوءتفاهمهای آن میگوید که خاصیت اقناعگر دارد نه اغراقگر!
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه