حسام اسلامی از تجربه ساخت «پروژه ازدواج» به «ایران» گفت

عشق نجات دهنده است؟


نرگس عاشوری/ برای کسانی که به خاطر شرایط زندگی سال‌هاست محکوم به زندگی در فضایی چون مرکز نگهداری از بیماران اعصاب و روان هستند، عشق چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ آدم‌هایی که به لحاظ روانی مشکلاتی دارند پایه نیازهای زندگی‌شان با آدم‌های متعادل‌تر یکی است؟ موقعیت ازدواج را چطور می‌بینند؟ راهی برای فرار از تنهایی و رسیدن به آرامش؟ آدم‌هایی که سال‌هاست به خاطر بیماری ساده‌ترین حقوق‌ زندگی‌شان را از دست داده‌اند، حق بچه‌دار شدن دارند؟ و مهم‌تر از همه تجربه عشق که از مهم‌ترین تم‌های ادبیات، سینما و در مجموع هنر بوده است چه تأثیری می‌تواند بر آنها داشته باشد؟ «پروژه ازدواج» روایت این آزمایش است. مطرح شدن پیشنهاد ازدواج بیماران در یک مرکز نگهداری از بیماران اعصاب و روان با مخالفت‌ها و مشکلات زیادی روبه‌رو می‌شود. 
حسام اسلامی و عطیه عطارزاده - که زمانی از اولین عشق زندگی‌اش شنیده «عشق تنها چیزی است که بهت جرأت شکستن مرزهایی رو میده که بقیه برات ساختن» - با اطلاع از اجرایی شدن آزمایش پیشنهاد ازدواج در یک آسایشگاه روانی، به این مرکز رفته‌اند؛ بیش از دو سال با شخصیت‌های این مرکز همراه شده‌ و به آنها نزدیک شده‌اند و بدون قضاوت این رویکرد با وفاداری کامل به واقعیت، قصه  آنها را روایت کرده‌اند. «پروژه ازدواج» از ۲۱ تیرماه در ادامه طرح «اکران حقیقت»، به اکران آنلاین رسیده و در این مدت در لیست پرمخاطب‌ترین آثار مستند به نمایش درآمده قرار گرفته است. حسام اسلامی در گفت‌وگو با «ایران» از تجربه ساخت «پروژه ازدواج» گفته است.

«پروژه ازدواج» با اینکه محصول همکاری دو فیلمساز است، خروجی منسجم و یکدستی دارد. چطور شد به این تصمیم رسیدید که فیلم با همکاری مشترک ساخته شود و چگونه چانه‌‌زنی‌های معمول برای رسیدن به فرم و روایت مطلوب در نهایت به این یکدلی در کار رسید.
عطیه عطارزاده را از زمان دانشجویی می‌شناسم. در این سال‌ها چند پروژه مشترک هم کار کرده بودیم از جمله مجموعه مستند تلویزیونی «روان سفید» که موضوعش بیماران اعصاب و روان بود. چون موضوع فیلم جزو علایق مشترک‌مان بود و پیش از این تجربه همکاری داشتیم، به خاطر حضور کاراکترهای مرد و زن تصمیم گرفتیم برای ارتباط نزدیکتر با شخصیت‌ها این کار را هم به‌صورت مشترک بسازیم. دلیل یکدست شدن کار هم داشتن فرصت مناسب برای گفت‌وگو بود. در هر مرحله از  روند تولید از فیلمبرداری تا تدوین زمان داشتیم تا حرف بزنیم، مشورت کنیم و به نتیجه برسیم. شاید اگر مجبور بودیم طی یکی دو ماه کار را به اتمام برسانیم، اختلاف سلیقه و فکر و نگاهمان بیرون می‌زد و دیده می‌شد.
 سراغ سوژه و شخصیت‌هایی رفته‌اید که کمتر درباره آنها صحبت شده است. مسأله عشق برای آدم‌های عادی هم چالش‌برانگیز است و تجربه این اتفاق برای آدم‌هایی که به لحاظ روان در وضعیت مناسب و تثبیت شده‌ای نیستند چالش‌های زیادی دارد. راجع به چرایی مهم شدن این سوژه و جذابیت‌هایش توضیح دهید.
سرای احسان را از سال‌ها پیش می‌شناختم و به بهانه‌های مختلف؛ عکاسی، فیلمبرداری و... به آنجا می‌رفتم. اوایل سال 96 متوجه شدم که قرار است چنین پروژه‌ای در آنجا اجرایی شود؛ البته از سال‌ها قبل حرف‌هایی مطرح شده بود اما از ابتدای سال 96 بود که عملی شدن آن جدی‌تر شد. ما فیلمسازان دنبال آن هستیم که یک داستان جدید، یک روایت تازه و یک تجربه انسانی متفاوت را به مخاطب‌مان ارائه کنیم و آنچه در سرای احسان اتفاق می‌افتاد تجربه‌ای کمیاب و دست نیافتنی به نظر می‌رسید. از همان ابتدا معلوم بود که به خاطر مشکلات قانونی، پروتکل‌های پزشکی و مسائل روانی کار پردست‌انداز و پر دردسری خواهد بود اما نباید این فرصت را از دست می‌دادیم. هر چه هم جلوتر رفتیم ماجرا چالشی‌تر و قابل تأمل‌تر ‌شد شاید در ابتدا پاسخ‌ها، چه موافق و چه مخالف روشن و جدی‌ بود اما در این دو سال هر روز که می‌گذشت دادن پاسخ قاطعانه آره یا نه به این سؤال سخت‌تر می‌شد.
 این حس در مخاطب هم وجود دارد. شاید در ابتدای کار موضع مشخصی راجع به این پروژه داشته باشد اما با گذشت زمان و شناخت شخصیت‌ها بخصوص با روایت وفادارانه شما به واقعیت و نزدیک شدن به شخصیت‌ها، حس همدلی در مخاطب هم ایجاد می‌شود و از میان همه این شخصیت‌ها احتمالاً داستان سحر و سیف‌الله است که پررنگ‌تر می‌شود.
از همان ابتدا مشخص بود که اشتیاق و عشقی که میان آنها وجود دارد می‌تواند کمک کند تا مخاطبان به این آدم‌ها احساس نزدیکی بیشتری کنند و خودشان را در آنها پیدا کنند. من و خانم عطارزاده هم خودمان را دور از آنها و همه آدم‌های این مجموعه نمی‌دیدیم. چنین حسی نداشتیم که این شرایط ویژه‌ای است که قرار نیست هیچ وقت برای خودمان اتفاق بیفتد. رابطه عاطفی بخش مشترکی است که می‌توان در بین همه آدم‌ها فارغ از اینکه به چه ملیت و شرایط و نسلی تعلق دارند، پیدا کرد. ترس از تنهایی ترسی است که همه آدم‌ها دارند. مطرح شدن همین وجوه مشترک انسانی در قصه باعث می‌شود مخاطب زود وصل شود و با شخصیت‌های اصلی ارتباط بگیرد.
 ضمن اینکه با قصه‌ای که خانم عطارزاده از گذشته خود و بستری شدن نامزد سابقش در مکانی مشابه تعریف می‌کند، مخاطب فکر می‌کند ممکن است هر کدام از ما به دلیلی گذرمان به اینجا بیفتد و این به همدلی با شخصیت‌ها کمک کرده است.
برای ما خیلی مهم بود که این اتفاق برای مخاطب رخ بدهد که ما خودمان را جدا نبینیم. این رها شدگی و تنهایی آدم‌ها ممکن است به هر دلیلی اتفاق بیفتد و به خاطر از دست دادن تمام تعلقات‌مان، حوادث تلخ و بحران‌های بزرگ دچار اختلال عمیق روحی و روانی شویم. اصلاً این را دور از خودمان نمی‌دیدیم و فکر می‌کردیم آیینه‌ای است که ممکن است جلوی روی خودمان قرار بگیرد.
 در «پروژه ازدواج» این زیر لایه هم دیده می‌شود که سیستم‌ها می‌خواهند انسان‌ها را یکدست کنند. مدیران این پروژه تحقیقاتی و تجربی هم حتی، آدم‌ها را کانالیزه می‌کنند و در چهارچوبی مشخص آدم‌هایی را انتخاب می‌کنند که از نظر آنها عادی‌تر هستند و در این جامعه مثالی هم آدم‌های متفاوتی مثل سحر این شانس را از دست می‌دهند.
وقتی راجع به یک جامعه با جغرافیای محدود از مدرسه و زندان گرفته تا آدم‌هایی که در یک جزیره گیر افتاده‌اند و... صحبت می‌کنیم، ناخواسته قیاسی بین جهان کوچکتر و بزرگتر که ما در آن زندگی می‌کنیم ایجاد می‌شود و این حس به وجود می‌آید که این قوانین، مدل ساده شده جهان بزرگتری است که ما در آن زندگی می‌کنیم. ضمن اینکه بحث‌های مربوط به ساختار قدرت و ارتباط آن با مردم و نهادهای دیگر همیشه برای سینما و جامعه‌شناسی جذاب بوده و نظرات فوکو و دیگر نظریه‌پردازها را تداعی می‌کند. آنچه برای خود من جالب بود این که در دنیای واقعی آدم‌ها اینقدر سیاه و سفید و ساده و تخت نیستند. بله مدیریت آنجا می‌خواهد ساز و کاری ایجاد کند که آدم‌ها هم‌شکل شوند ولی آن را به شکل ماشینی انجام نمی‌دهد بلکه بر مبنای تصمیمات انسانی است که بخشی از آن می‌تواند درست باشد، بخشی تلخ و بخشی غلط. همه اینها است که باعث می‌شود ساخت این فیلم برای من فیلمساز تجربه منحصر به فردی باشد.
 تمام شخصیت‌های زن «پروژه ازدواج» قوی‌تر از شخصیت‌های مرد هستند. در فیلم «تی تی‌» آیدا پناهنده هم که همزمان در حال اکران است شخصیت زن که ظاهراً نرمال نیست همچون زنان مستند شما در عشق‌ورزی و عاشقانگی شجاع‌تر از مردان قصه است. این به خاطر خصوصیت زنانه است یا اینکه احتمالاً فیلمساز زن این مستند توانسته ارتباط صمیمانه‌تری با شخصیت‌های زن برقرار کنند؟
به نظر من هم بخشی از این شاخصه به خاطر جسارت زن‌ها در بیان احساسات‌شان است و اینکه از حرف زدن نمی‌ترسند. در هر جامعه و موقعیتی حرف زدن از درونیات برای مردها سخت‌تر است شاید در مسائل عادی مثل فوتبال، سیاست و اقتصاد راحت حرف بزنند و درباره توانمندی‌هایشان پرحرفی هم بکنند اما وقتی صحبت به مرحله عمیق احساسات‌شان به حس‌های پنهان و به ترس‌هایشان می‌رسد، یکهو ساکت می‌شوند و با نزدیکان‌شان هم نمی‌توانند آن را به اشتراک بگذارند، خانم‌ها اما این ویژگی را دارند که راحت حرف بزنند و از بار اندوه و غم‌شان کم کنند. این ویژگی در زنان و مردان این مجتمع هم محسوس بود با وجود اینکه سال‌ها به این سرا رفت و آمد داشتم و هم در بخش مردان و هم در بخش زنان حضور داشتم از همان ابتدا ارتباط با خانم‌ها خیلی راحت‌تر از آقایان بود.
 مثل شجاعت فیلمساز زن مستند که روایت تجربه خودش به کمک قصه آمده است.
بله خیلی. لابد ایشان هم از من شجاع‌تر بودند (خنده).
 همان‌طور که در تصاویر اولیه مستند می‌بینیم که حاصل کار چند ساله شما قبل از «پروژه ازدواج» است و آن طور که خودتان در این گفت‌و‌گو اشاره کردید سال‌هاست آدم‌های این مرکز را از نزدیک می‌شناسید. بدون این سابقه ارتباط گرفتن با آنها سخت نمی‌شد؟
اتفاقاً اغلب آنها آدم‌های خوش برخوردی هستند و از دیدار و معاشرت با آدم‌ها استقبال می‌کنند اما اگر بخواهید عمیق‌تر شوید و درونیات و عواطف‌شان را برای شما اظهار و افشا کنند نیاز به زمان دارد. نمی‌شود برای آن راه میانبر پیدا کرد. اتفاقاً خیلی اتفاق می‌افتد که یک عکاس، روزنامه‌نگار، قصه‌نویس، شاعر و... به آنجا سر بزند، یکی دو روزی را با آنها بگذراند تا اثری خلق کند اما با شتاب نمی‌توان به مقصود مطلوب رسید. باید هر وقت تمایلی به حرف زدن نداشتند سکوت کرد، با آنها سیگاری کشید و دوباره فردا به دیدارشان آمد تا اطمینان کنند و حرف زدن را به‌عنوان وظیفه نبینند بلکه به‌عنوان درد دل ببینند. جدا از این مباحث، از همان ابتدا با خودمان شرط کردیم که همه چیز را برایشان توضیح دهیم، گفتیم که قرار است چنین فیلمی بسازیم، انگیزه‌مان چیست و چه تأثیری می‌تواند داشته باشد و... آنها هم خیلی جاها می‌فهمیدند که روایت قصه‌شان قرار است به چه دردی بخورد و گاهی حتی مشتاق بودند کمک کنند به اینکه فیلم بهتری ساخته شود.
 در این مستند ما را با شخصیت‌هایی آشنا کردید که سرنوشت‌شان برایمان مهم شده است. دوست داریم بدانیم سحر، مرجان، شخصیت زنی که می‌گوید «دوست دارم یکی عاشقم بشه ولی نمی‌دونم چطوری، دارم پیر می‌شم» و... هر کدام چطور با این اتفاق کنار آمده‌اند. برای فیلمساز این  روند جدایی چطور اتفاق می‌افتد؟
تا حد زیادی کرونا باعث شد یک خورده جدا بیفتیم آنقدر به همه آنها عادت کرده بودیم و برایمان دوست داشتنی بودند که بعد از اتمام کار مرتب بهشان سر می‌زدیم. به خاطر کرونا و رعایت پروتکل‌های شدید بهداشتی در ایام قرنطینه اجازه ورود و خروج نداشتیم و این عامل باعث شد کمی فاصله بیفتد اما ارتباط‌‌مان را حفظ کردیم. ذات کارمان همین است.
 فارغ از تمام نتایج علمی از طرح این پروژه، خودتان چه برداشتی از فضای این مکان در آن ایام داشتید؟
از زمان کلید زدن این ماجرا مهم‌ترین تغییری که مشهود بود، این بود که حس می‌کردی آدم‌ها دارند زندگی می‌کنند و فقط قرار نیست آب و غذا و بهداشت‌شان تأمین شود. احساس‌شان این بود که زنده هستند و می‌توانند زندگی عادی داشته باشند. در پایان این پروژه بعد از دو سال دکتررمضان‌نژاد هم اعلام کرد احتمال نمی‌داد پروژه به سرانجام برسد اما باز شدن همین درها و اجازه صحبت درباره آن به خودی خود یک اتفاق و گشایش در زندگی این آدم‌هاست.

آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7978/23/622734/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها