لزوم حراست از بنیانهای اخلاق جمعی
اسماعیل علوی
دبیر گروه پایداری
انسان از بدو تولد براثر ضعف و ناتوانی به کمک و حمایت دیگران نیازمند است و نمیتواند بدون کمک دیگران به حیات خود ادامه دهد. از اینرو خداوند حکیم محبت فرزند را در دل والدین بویژه مادران قرار داده تا با علاقهمندی و فداکاری در تأمین زندگی وی بکوشند. به آنها آب و غذا رسانده تا برای حفظ جان و سلامتی فرزند به مقابله با انواع خطرها بشتابند و رفته رفته نیرومند و برای زندگی مستقل، مهیا و آماده شوند. انسان برخلاف سایر موجودات، فرزند خود را بعد از توانایی رها نکرده و مدتی طولانی تا آستانه جوانی مورد حمایت قرار میدهد، چرا که انسان موجودی اجتماعی بوده و در دوران جوانی، حتی بزرگسالی و پیری نیز نیازمند حمایت است. انسان برای زندگی در اجتماع باید از خلقوخوی مناسب و سازگاریهای لازم برخوردار باشد. از اینرو نیازمند یادگیری مهارتهای زندگی است. لازمه این کار آموزش و تربیت براساس آداب و رسوم اجتماعی پایه و تغییرناپذیر است. از اینرو تقدیر بشر با زندگی در جامعه گره خورده و برای نیل به مدارج عالی انسانی و حفظ حیات فردی و به فعلیت آوردن استعدادهای درونی خویش همواره نیازمند به اشتراکمساعی و زیستن در جمع است. نیاز قطعی انسان به حمایت دیگران و لزوم همکاری با یکدیگر ایجاب میکند هر فردی برای تأمین زندگی و ادامه حیات، دارای خلقوخوی اجتماعی باشد. یعنی در کودکی افکار و اخلاقش باید طوری ساخته شود که وقتی بزرگ و وارد جامعه شد، بتواند خود را با محیط اجتماع تطبیق دهد و عضوی مفید و مؤثر به حساب آید. از اینرو کامیابی و بهرهمندی هرکس در جامعه به مقیاس خلقوخوی اجتماعی او بستگی دارد. با این ملاحظه، خوشبختترین مردم کسانی هستند که براثر تربیت صحیح، با افراد جامعه با اخلاق حمیده، صفات پسندیده، نیکی و گشادهرویی برخورد می کنند.پس منزوی نشوید و از جامعه کناره نگیرید و همواره در معاشرتهای اجتماعی دستور خداوند را به کار گیرید که فرموده است؛ «با مردم به خوبی سخن بگویید و حسن برخورد داشته باشید.»(مستدرک/جلد 2/ ص 61)
بر این اساس فرزندان باید یاد بگیرند چگونه به ارزشهای جامعه احترام بگذارند و هنجارهای آن را محترم بشمارند. فرزندان بشر از بدو تولد دارای استعدادهای گوناگون هستند که به امر الهی با سرشت آنان درآمیخته است. بعضی از آن استعدادها بهطور طبیعی و بدون احتیاج به پرورش در موقع مقرر به فعلیت میرسند، اما بروز بعضی از استعدادها احتیاج به رشد و تربیت دارند و بدون آن تحقق نمییابند. یکی از استعدادها که بهطور طبیعی در نهاد انسان وجود دارد و در پرتو تربیت آشکار میشود، استعداد اجتماعی شدن است. فرزندان بالقوه قابل پذیرش زندگی اجتماعیاند، ولی تنها وجود آن قابلیت برای اجتماعی شدن کافی نیست، بلکه باید طفل را با خلقوخوی اجتماعی پرورش داد و روشهای معاشرت با مردم و طرز سازگاری با محیط را به وی آموخت و به وسیله آن استعداد طبیعی را از قوه به فعل رساند.
«خانواده»، «محیطهای آموزشی» و «کوی و برزن» سه عامل نیرومند در پایهگذاری شخصیت و ساختن خلقوخوی فرزندان ما هستند و آدمی خواه ناخواه تحتتأثیر این سه محیط قرار دارد اما محیط اجتماع که آخرین کلاس ساختن اخلاق و شخصیت آدمی است به مراتب از آن سه محیط برتر است. کششهای اجتماعی به اندازهای نیرومند و توانا است که عموم مردم به استثنای افراد بزرگ و نوابغ از تمام مقرراتش پیروی میکنند و بدون اندیشه و فکر، خویش را با آداب و سنن آن منطبق میسازند.
حضرت علی(ع)میفرماید: «شباهت اخلاق مردم به محیط اجتماعی و مقتضیات زمان خویش بیشتر از شباهت آنان به صفات خانوادگی و خلقیات پدران آنها است» (ناسخ التواریخ، حالات علی ص 869)
قدرت اجتماع نه تنها در امور سطحی زندگی و روی رفتار و گفتار عادی فرد اثر میگذارد و میتواند نیک و بدها را در نظرش دگرگون جلوه دهد، بلکه قادر است تا اعماق جان افراد نفوذ کند و روی عقاید و افکارآنان نیز مؤثر واقع شود و چه بسا از راه حق و حقیقت منحرفشان سازد. از این رو اگر جامعه از مردمان عالم، درستکار و با فضیلت حمایت نکند ممکن نیست افراد آن جامعه به نیکی و فضیلت روی آورند و آنان منشأ خیر و خوبی باشند؛ بلکه افراد فرومایه و بیفضیلت جایگزین آنان خواهند شد. از این جهت اگر جامعه دستخوش تغییر شده و در اجتماع روشهای تازهای مخالف تربیتهایی براساس دین یا مبانی ملی معمول شود، جوانان در اتخاذ تصمیم دودل و مردد شده ودر حفظ ارزشها و پیروی از روشهای تازه متحیر میمانند و همین میتواند باعث تزلزل اخلاق در جامعه و اختلال در شخصیت جامعه شود.
دبیر گروه پایداری
انسان از بدو تولد براثر ضعف و ناتوانی به کمک و حمایت دیگران نیازمند است و نمیتواند بدون کمک دیگران به حیات خود ادامه دهد. از اینرو خداوند حکیم محبت فرزند را در دل والدین بویژه مادران قرار داده تا با علاقهمندی و فداکاری در تأمین زندگی وی بکوشند. به آنها آب و غذا رسانده تا برای حفظ جان و سلامتی فرزند به مقابله با انواع خطرها بشتابند و رفته رفته نیرومند و برای زندگی مستقل، مهیا و آماده شوند. انسان برخلاف سایر موجودات، فرزند خود را بعد از توانایی رها نکرده و مدتی طولانی تا آستانه جوانی مورد حمایت قرار میدهد، چرا که انسان موجودی اجتماعی بوده و در دوران جوانی، حتی بزرگسالی و پیری نیز نیازمند حمایت است. انسان برای زندگی در اجتماع باید از خلقوخوی مناسب و سازگاریهای لازم برخوردار باشد. از اینرو نیازمند یادگیری مهارتهای زندگی است. لازمه این کار آموزش و تربیت براساس آداب و رسوم اجتماعی پایه و تغییرناپذیر است. از اینرو تقدیر بشر با زندگی در جامعه گره خورده و برای نیل به مدارج عالی انسانی و حفظ حیات فردی و به فعلیت آوردن استعدادهای درونی خویش همواره نیازمند به اشتراکمساعی و زیستن در جمع است. نیاز قطعی انسان به حمایت دیگران و لزوم همکاری با یکدیگر ایجاب میکند هر فردی برای تأمین زندگی و ادامه حیات، دارای خلقوخوی اجتماعی باشد. یعنی در کودکی افکار و اخلاقش باید طوری ساخته شود که وقتی بزرگ و وارد جامعه شد، بتواند خود را با محیط اجتماع تطبیق دهد و عضوی مفید و مؤثر به حساب آید. از اینرو کامیابی و بهرهمندی هرکس در جامعه به مقیاس خلقوخوی اجتماعی او بستگی دارد. با این ملاحظه، خوشبختترین مردم کسانی هستند که براثر تربیت صحیح، با افراد جامعه با اخلاق حمیده، صفات پسندیده، نیکی و گشادهرویی برخورد می کنند.پس منزوی نشوید و از جامعه کناره نگیرید و همواره در معاشرتهای اجتماعی دستور خداوند را به کار گیرید که فرموده است؛ «با مردم به خوبی سخن بگویید و حسن برخورد داشته باشید.»(مستدرک/جلد 2/ ص 61)
بر این اساس فرزندان باید یاد بگیرند چگونه به ارزشهای جامعه احترام بگذارند و هنجارهای آن را محترم بشمارند. فرزندان بشر از بدو تولد دارای استعدادهای گوناگون هستند که به امر الهی با سرشت آنان درآمیخته است. بعضی از آن استعدادها بهطور طبیعی و بدون احتیاج به پرورش در موقع مقرر به فعلیت میرسند، اما بروز بعضی از استعدادها احتیاج به رشد و تربیت دارند و بدون آن تحقق نمییابند. یکی از استعدادها که بهطور طبیعی در نهاد انسان وجود دارد و در پرتو تربیت آشکار میشود، استعداد اجتماعی شدن است. فرزندان بالقوه قابل پذیرش زندگی اجتماعیاند، ولی تنها وجود آن قابلیت برای اجتماعی شدن کافی نیست، بلکه باید طفل را با خلقوخوی اجتماعی پرورش داد و روشهای معاشرت با مردم و طرز سازگاری با محیط را به وی آموخت و به وسیله آن استعداد طبیعی را از قوه به فعل رساند.
«خانواده»، «محیطهای آموزشی» و «کوی و برزن» سه عامل نیرومند در پایهگذاری شخصیت و ساختن خلقوخوی فرزندان ما هستند و آدمی خواه ناخواه تحتتأثیر این سه محیط قرار دارد اما محیط اجتماع که آخرین کلاس ساختن اخلاق و شخصیت آدمی است به مراتب از آن سه محیط برتر است. کششهای اجتماعی به اندازهای نیرومند و توانا است که عموم مردم به استثنای افراد بزرگ و نوابغ از تمام مقرراتش پیروی میکنند و بدون اندیشه و فکر، خویش را با آداب و سنن آن منطبق میسازند.
حضرت علی(ع)میفرماید: «شباهت اخلاق مردم به محیط اجتماعی و مقتضیات زمان خویش بیشتر از شباهت آنان به صفات خانوادگی و خلقیات پدران آنها است» (ناسخ التواریخ، حالات علی ص 869)
قدرت اجتماع نه تنها در امور سطحی زندگی و روی رفتار و گفتار عادی فرد اثر میگذارد و میتواند نیک و بدها را در نظرش دگرگون جلوه دهد، بلکه قادر است تا اعماق جان افراد نفوذ کند و روی عقاید و افکارآنان نیز مؤثر واقع شود و چه بسا از راه حق و حقیقت منحرفشان سازد. از این رو اگر جامعه از مردمان عالم، درستکار و با فضیلت حمایت نکند ممکن نیست افراد آن جامعه به نیکی و فضیلت روی آورند و آنان منشأ خیر و خوبی باشند؛ بلکه افراد فرومایه و بیفضیلت جایگزین آنان خواهند شد. از این جهت اگر جامعه دستخوش تغییر شده و در اجتماع روشهای تازهای مخالف تربیتهایی براساس دین یا مبانی ملی معمول شود، جوانان در اتخاذ تصمیم دودل و مردد شده ودر حفظ ارزشها و پیروی از روشهای تازه متحیر میمانند و همین میتواند باعث تزلزل اخلاق در جامعه و اختلال در شخصیت جامعه شود.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه