جهل، علم و حکمت
محسن نفر
نوازنده و آهنگساز
گفتیم موسیقی احساس را منتقل میکند؛ خود احساس را. نه اینکه مانند زبان آن را وصف کند و مثل سایر هنرها، درباره آن بگوید. خودِ احساس را منتقل میکند! حال این احساس چیست؟ احساس نوعی ادراک شهودی و باطنی است. احساس به معنای ادراک است ولی عمیقتر از آن. معادل فهمیدن است. گفتیم فهم، کنار رفتن پرده جهل از مقابل عقل است! و با علم متفاوت است.
علم، مطلق دانایی است و البته دانای مطلق، علم مطلق دارد. علم، دانایی از هر قبیل و راجعبه هر چیز است، اما آیا کسی که علم دارد، به غیر از دانای مطلق و هرکه را که او بخواهد، نسبت به آن فهم هم دارد؟ عالمان زیادند اما فهیمان کمند!
علم زیاد است ولی فهم کم است. نه هرکه سر بتراشد قلندری داند؛ نه هرکه علمش زیاد باشد، فهمش زیاد باشد! صاحب علم، عالم و صاحب فهم، حکیم است! هم حکیم، علم دارد و هم عالم، اما حکیم به علم خود فهم دارد و عالم نه ضرورتاً!
پس عالم اگر از علم خود فهمی ندارد، چه علمی دارد و علم به چه دارد و میان علم او با جهل، چه تفاوتی است؟ و همینطور بین او و جاهل؟!
عالم، گاهی به علم خود، فهم دارد و گاهی نه! آنگاه که فهم دارد، با حکیم در فهم معادل است و آنگاه که فهم ندارد، با جاهل در عدم فهم معادل است! اما عالم هرگز نه همسطح حکیم است و نه جاهل! همسطح حکیم نیست، زیرا مانند او به همه دانستههایش فهم ندارد و همه آنها را فهم نکرده است! و همسطح جاهل نیست، زیرا 1- مانند او بیخبر نیست! 2- به بعضی از دانستههای خود فهم دارد. عالم، ممکن است علم زیادی داشته باشد. جاهل، علم ندارد. عالم اگر تنها به یک چیز هم علم داشته باشد، نسبت به آن عالم است و از جاهل افضل است، زیرا جاهل حتی به آن مورد هم علم ندارد. دراینجا اهمیت، ظاهراً بر کمّیت است. اصلاً علم یعنی آگاهی و آگاهی در سادهترین صورتش، یعنی خبر. کسی که علم دارد، خبردارد. هر قدر علمش بیشتر باشد، بیشتر خبر دارد! علم بیشتر، خبر بیشتر! جاهل، اصلاً خبری ندارد زیرا علمی ندارد. تمایز و مرتبت علم و جهل، در کمیت آن است. فرق عالم با جاهل تنها در علم است، یعنی آگاهی و بیخبری!
یعنی در میزان و مقدار آگاهی. جاهل تنها یک گام با عالم فاصله دارد. آن هم در آگاهی. عالم و جاهل از هیچ لحاظ با هم تفاوت ندارند جز یک لحاظ. آن هم علم و آگاهی! بگو همین یک قدم، فاصلهای از فرش تا عرش است! فاصلهای که هرگز از میان نمیرود و هرگز برطرف نمیشود! آری اما کم میشود! جاهل هر قدر در کسب علم، یعنی آگاهی تلاش کند، فاصله خود را با عالم کمتر میکند. این کمتر و بیشتر، حکایت از کمیت دارد. تفاوت عالم و جاهل، تفاوت در کمیت علم است؛ تفاوت کمّی. اما عالم با همه مرتبت و معرفتش یک تفاوت عمیق با حکیم دارد و آن تفاوت کیفی است. تفاوت در کیفیت علم. آن چیست؟ فهم! فهم، شرط کیفیت علم است! هرقدر فهم بیشتر باشد، کیفیت علم بالا میرود و هر قدر مقدار علم بیشتر باشد، کمیت علم بالا میرود. تفاوت عالم و جاهل در کمیت است و تفاوت عالم و حکیم، در کیفیت. عالم آنگاه به کیفیت میرسد که به علم خود، فهم داشته باشد و آن را فهم کرده باشد. در این صورت، تفاوتش با جاهل، تفاوت کمی و کیفی است و هم دراین صورت است که با حکیم، همتراز میشود.
اما عالم هرگز حکیم نیست. حکیم حتماً عالم است! عالم، وقتی حکیم میشود که اولاً به علم خود، فهم داشته باشد. علم خود را فهمیده باشد. ثانیاً حکمت آن را هم بداند! پس نه هر که سر بتراشد، قلندری داند! عالم، ممکن است علم خود را فهم کند ولی هنوز حکیم نیست! آنگاه به حکمت میرسد که، حکمت آنچه را که فهمیده است هم فهمیده باشد «چو هر دری که گشودم رهی به حیرت داشت/ از این سپس من و رندی و وضع بیخبری». پس تفاوت حکیم با عالم، تفاوت کیفی است. ممکن است عالم، علمش بیشتر از حکیم باشد، ولی فهمش کمتر است! و این تفاوت در کیفیت است!
عالم آنگاه که به همه علمش، فهم داشته باشد، به نیمی از حکمت رسیده است. نیم دیگر، فهم حکمت معلوماتش است! حکمت معلومات یا علم، چیست؟ فهمیدن اینکه، چرا چنین شد و چرا چنین میشود و چرا چنین خواهد شد و چگونه چنین شد و چگونه چنین میشود و چگونه چنین خواهد شد! «زکجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود/ به کجا میروم آخر ننمایی وطنم».
علم، دانستن است. حکمت فهمیدن و فهمیدن فهمیدن است. جهل، ندانستن و نفهمیدن. تفاوت حکیم با عالم، تفاوت کیفی است! تفاوت عالم با جاهل، تفاوت کمّی است! تفاوت حکیم با جاهل، تفاوت ماهوی است!
نوازنده و آهنگساز
گفتیم موسیقی احساس را منتقل میکند؛ خود احساس را. نه اینکه مانند زبان آن را وصف کند و مثل سایر هنرها، درباره آن بگوید. خودِ احساس را منتقل میکند! حال این احساس چیست؟ احساس نوعی ادراک شهودی و باطنی است. احساس به معنای ادراک است ولی عمیقتر از آن. معادل فهمیدن است. گفتیم فهم، کنار رفتن پرده جهل از مقابل عقل است! و با علم متفاوت است.
علم، مطلق دانایی است و البته دانای مطلق، علم مطلق دارد. علم، دانایی از هر قبیل و راجعبه هر چیز است، اما آیا کسی که علم دارد، به غیر از دانای مطلق و هرکه را که او بخواهد، نسبت به آن فهم هم دارد؟ عالمان زیادند اما فهیمان کمند!
علم زیاد است ولی فهم کم است. نه هرکه سر بتراشد قلندری داند؛ نه هرکه علمش زیاد باشد، فهمش زیاد باشد! صاحب علم، عالم و صاحب فهم، حکیم است! هم حکیم، علم دارد و هم عالم، اما حکیم به علم خود فهم دارد و عالم نه ضرورتاً!
پس عالم اگر از علم خود فهمی ندارد، چه علمی دارد و علم به چه دارد و میان علم او با جهل، چه تفاوتی است؟ و همینطور بین او و جاهل؟!
عالم، گاهی به علم خود، فهم دارد و گاهی نه! آنگاه که فهم دارد، با حکیم در فهم معادل است و آنگاه که فهم ندارد، با جاهل در عدم فهم معادل است! اما عالم هرگز نه همسطح حکیم است و نه جاهل! همسطح حکیم نیست، زیرا مانند او به همه دانستههایش فهم ندارد و همه آنها را فهم نکرده است! و همسطح جاهل نیست، زیرا 1- مانند او بیخبر نیست! 2- به بعضی از دانستههای خود فهم دارد. عالم، ممکن است علم زیادی داشته باشد. جاهل، علم ندارد. عالم اگر تنها به یک چیز هم علم داشته باشد، نسبت به آن عالم است و از جاهل افضل است، زیرا جاهل حتی به آن مورد هم علم ندارد. دراینجا اهمیت، ظاهراً بر کمّیت است. اصلاً علم یعنی آگاهی و آگاهی در سادهترین صورتش، یعنی خبر. کسی که علم دارد، خبردارد. هر قدر علمش بیشتر باشد، بیشتر خبر دارد! علم بیشتر، خبر بیشتر! جاهل، اصلاً خبری ندارد زیرا علمی ندارد. تمایز و مرتبت علم و جهل، در کمیت آن است. فرق عالم با جاهل تنها در علم است، یعنی آگاهی و بیخبری!
یعنی در میزان و مقدار آگاهی. جاهل تنها یک گام با عالم فاصله دارد. آن هم در آگاهی. عالم و جاهل از هیچ لحاظ با هم تفاوت ندارند جز یک لحاظ. آن هم علم و آگاهی! بگو همین یک قدم، فاصلهای از فرش تا عرش است! فاصلهای که هرگز از میان نمیرود و هرگز برطرف نمیشود! آری اما کم میشود! جاهل هر قدر در کسب علم، یعنی آگاهی تلاش کند، فاصله خود را با عالم کمتر میکند. این کمتر و بیشتر، حکایت از کمیت دارد. تفاوت عالم و جاهل، تفاوت در کمیت علم است؛ تفاوت کمّی. اما عالم با همه مرتبت و معرفتش یک تفاوت عمیق با حکیم دارد و آن تفاوت کیفی است. تفاوت در کیفیت علم. آن چیست؟ فهم! فهم، شرط کیفیت علم است! هرقدر فهم بیشتر باشد، کیفیت علم بالا میرود و هر قدر مقدار علم بیشتر باشد، کمیت علم بالا میرود. تفاوت عالم و جاهل در کمیت است و تفاوت عالم و حکیم، در کیفیت. عالم آنگاه به کیفیت میرسد که به علم خود، فهم داشته باشد و آن را فهم کرده باشد. در این صورت، تفاوتش با جاهل، تفاوت کمی و کیفی است و هم دراین صورت است که با حکیم، همتراز میشود.
اما عالم هرگز حکیم نیست. حکیم حتماً عالم است! عالم، وقتی حکیم میشود که اولاً به علم خود، فهم داشته باشد. علم خود را فهمیده باشد. ثانیاً حکمت آن را هم بداند! پس نه هر که سر بتراشد، قلندری داند! عالم، ممکن است علم خود را فهم کند ولی هنوز حکیم نیست! آنگاه به حکمت میرسد که، حکمت آنچه را که فهمیده است هم فهمیده باشد «چو هر دری که گشودم رهی به حیرت داشت/ از این سپس من و رندی و وضع بیخبری». پس تفاوت حکیم با عالم، تفاوت کیفی است. ممکن است عالم، علمش بیشتر از حکیم باشد، ولی فهمش کمتر است! و این تفاوت در کیفیت است!
عالم آنگاه که به همه علمش، فهم داشته باشد، به نیمی از حکمت رسیده است. نیم دیگر، فهم حکمت معلوماتش است! حکمت معلومات یا علم، چیست؟ فهمیدن اینکه، چرا چنین شد و چرا چنین میشود و چرا چنین خواهد شد و چگونه چنین شد و چگونه چنین میشود و چگونه چنین خواهد شد! «زکجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود/ به کجا میروم آخر ننمایی وطنم».
علم، دانستن است. حکمت فهمیدن و فهمیدن فهمیدن است. جهل، ندانستن و نفهمیدن. تفاوت حکیم با عالم، تفاوت کیفی است! تفاوت عالم با جاهل، تفاوت کمّی است! تفاوت حکیم با جاهل، تفاوت ماهوی است!
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه