چگونه میتوانیم تصمیمهای خوبی بگیریم؟
دکتر محمد رضا ایمانی
روانشناس
تصمیمگیری یک مهارت است که در یک فرایند آموختنی و تمرینی میتوانیم نسبت به تجزیه و تحلیل یک مسأله و حل مناسب آن اقدام نماییم و همواره از آن تصمیم احساس خوبی داشته باشیم.
امروزه برای اتخاذ یک تصمیم خوب راهکارهای تمرینی خوبی فرارویمان قرار گرفته که میتواند ذهن را با خود همسو ساخته و در نتیجه ما را در پیشبرد اهداف زندگی و کسب و کار بهرهمند نماید. در این یادداشت به تعدادی از این روشها اشاره خواهیم کرد:
1- تکنیک کوله پشتی (Knapsak Problem): یکی از تکنیکهای معروف حوزه بهینهسازی است. اگر بخواهیم خیلی ساده توضیح بدهیم، باید با یک مثال ساده این کار را انجام بدهیم. معمولاً سارقین در جدیدترین سبکهای سرقت سعی دارند هوشمندانه سرقت کنند!
یک سارق را در نظر بگیرید که یک کولهپشتی دست گرفته است و وارد خانهای شده است، حالا میخواهد کولهپشتی خود را از اشیا و لوازم قیمتی پر کند و پا به فرار بگذارد. کوله پشتی همراه او، یک وزن مشخص را میتواند تحمل کند مثلاً 20 کیلو اما وسایلی که در خانه هست، وزنهای مختلفی دارند. قیمت هر کدام هم متفاوت است. سارق قصه ما دنبال این است که وسایلی را بردارد که وزنشان کمتر و قیمتشان بیشتر باشد تا بتواند سود بیشتری از این سرقت ببرد.
بر اساس این تکنیک میتوان آموخت که ذهن ما دارای ابعاد مشخصی است که نمیتوان هر مسأله و موضوع کم اهمیت اما پر حجم و پر چالشی را که بهرهوری پایینی را برایمان به همراه دارد در آن نگاهداشت و تحت اثر آن فعالیتهای زندگی را دچار مخاطره ساخت. همواره انتخاب موضوعات مهم و ارزشمند در زندگی و تمرکز بر آنها میتواند به کیفیت تصمیمگیریهایمان اثر بگذارد.
2- تئوری سوسک: این تئوری را ساندار پیچای (یک مهندس و مدیر اجرایی هندی تبار در حوزه فناوری اطلاعات)، در توسعه شخصی طرح کرده است. در این دیدگاه اینگونه طرح میشود که «در یک رستوران، یک سوسک ناگهان از جایی پر میزند و روی یک خانمی مینشیند. آن خانم از روی ترس شروع به فریاد میکند. وحشت زده بلند میشود و سعی میکند با پریدن و تکان دادن دستهایش سوسک را از خود دور کند. واکنش او مسری بود و افراد دیگری هم که سر همان میز بودند وحشت زده میشوند. بالاخره آن خانم موفق میشود سوسک را از خود دور کند.
سوسک پر میزند و روی خانم دیگری نزدیکی او مینشیند. این بار نوبت او و افراد نزدیکش میشود که همین حرکتها را تکرار کنند! پیشخدمت به سمت آنها میدود تا کمک کند. در اثر واکنشهای خانم دوم، این بار سوسک پر میزند و روی پیشخدمت مینشیند. پیشخدمت محکم میایستد و به رفتار سوسک روی لباسش نگاه میکند. زمانی که مطمئن میشود، سوسک را با انگشتانش میگیرد و به خارج رستوران پرت میکند.»
او همچنین اشاره میکند «در حالیکه قهوهام را مزه مزه میکردم، شاهد این جریان بودم و ذهنم درگیر این موضوع شد. آیا سوسک باعث این رفتار هیستریک شده بود؟ اگر اینطور بود، چرا پیشخدمت دچار این رفتار نشد؟ چرا او تقریباً به شکل ایدهآلی این مسأله را حل کرد، بدون اینکه آشفتگی ایجاد کند؟
این سوسک نبود که باعث این ناآرامی و ناراحتی خانمها شده بود، بلکه عدم توانایی خودشان در برخورد با سوسک موجب ناراحتیشان شده بود. من فهمیدم این فریاد پدرم، همسرم یا مدیرم بر سر من نیست که موجب ناراحتی من میشود، بلکه ناتوانی من در برخورد با این مسائل است که من را ناراحت میکند.»
در زندگی واقعی ما نیز موارد زیادی یافت میشود که ما را در تصمیمگیری یا انجام کاری دچار وقفه و یا مشکل میکند. برای مثال این ترافیک بزرگراه نیست که من را ناراحت میکند، این ناتوانی من در برخورد با این پدیده است که موجب ناراحتی و عصبانیت میشود. در موضوعات فراوان اما کم اهمیت در زندگی نباید واکنش نشان داد، بلکه باید پاسخ داد.
به همین سبب و با تمرین میتوان واقعیات بسیاری از اتفاقات پیرامونی را پذیرفت و به صورت منطقی با آن مواجه شد. حفظ تمرکز، تلاش برای کنترل و تصمیم برای عبور یا حل مسأله میتواند به آرامش درونی و توانایی خودکنترلی کمک کند.
در زندگی امروز عوامل فراوانی برای تأثیرگذاری بر ما وجود دارند که میتوانیم تحت تأثیر آنها واکنشهای معقول یا انفعالی داشته باشیم. بررسی وزن و اهمیت موضوع، اتلاف وقت و هزینههای مالی و غیر مالی و میزان درگیریهای مترتب را باید اندازهگیری نمود و سپس تصمیم گرفت که آیا به آن مسأله باید پرداخت یا خیر؟
در یادداشت بعدی به تعداد دیگری از این تکنیکها خواهیم پرداخت.
روانشناس
تصمیمگیری یک مهارت است که در یک فرایند آموختنی و تمرینی میتوانیم نسبت به تجزیه و تحلیل یک مسأله و حل مناسب آن اقدام نماییم و همواره از آن تصمیم احساس خوبی داشته باشیم.
امروزه برای اتخاذ یک تصمیم خوب راهکارهای تمرینی خوبی فرارویمان قرار گرفته که میتواند ذهن را با خود همسو ساخته و در نتیجه ما را در پیشبرد اهداف زندگی و کسب و کار بهرهمند نماید. در این یادداشت به تعدادی از این روشها اشاره خواهیم کرد:
1- تکنیک کوله پشتی (Knapsak Problem): یکی از تکنیکهای معروف حوزه بهینهسازی است. اگر بخواهیم خیلی ساده توضیح بدهیم، باید با یک مثال ساده این کار را انجام بدهیم. معمولاً سارقین در جدیدترین سبکهای سرقت سعی دارند هوشمندانه سرقت کنند!
یک سارق را در نظر بگیرید که یک کولهپشتی دست گرفته است و وارد خانهای شده است، حالا میخواهد کولهپشتی خود را از اشیا و لوازم قیمتی پر کند و پا به فرار بگذارد. کوله پشتی همراه او، یک وزن مشخص را میتواند تحمل کند مثلاً 20 کیلو اما وسایلی که در خانه هست، وزنهای مختلفی دارند. قیمت هر کدام هم متفاوت است. سارق قصه ما دنبال این است که وسایلی را بردارد که وزنشان کمتر و قیمتشان بیشتر باشد تا بتواند سود بیشتری از این سرقت ببرد.
بر اساس این تکنیک میتوان آموخت که ذهن ما دارای ابعاد مشخصی است که نمیتوان هر مسأله و موضوع کم اهمیت اما پر حجم و پر چالشی را که بهرهوری پایینی را برایمان به همراه دارد در آن نگاهداشت و تحت اثر آن فعالیتهای زندگی را دچار مخاطره ساخت. همواره انتخاب موضوعات مهم و ارزشمند در زندگی و تمرکز بر آنها میتواند به کیفیت تصمیمگیریهایمان اثر بگذارد.
2- تئوری سوسک: این تئوری را ساندار پیچای (یک مهندس و مدیر اجرایی هندی تبار در حوزه فناوری اطلاعات)، در توسعه شخصی طرح کرده است. در این دیدگاه اینگونه طرح میشود که «در یک رستوران، یک سوسک ناگهان از جایی پر میزند و روی یک خانمی مینشیند. آن خانم از روی ترس شروع به فریاد میکند. وحشت زده بلند میشود و سعی میکند با پریدن و تکان دادن دستهایش سوسک را از خود دور کند. واکنش او مسری بود و افراد دیگری هم که سر همان میز بودند وحشت زده میشوند. بالاخره آن خانم موفق میشود سوسک را از خود دور کند.
سوسک پر میزند و روی خانم دیگری نزدیکی او مینشیند. این بار نوبت او و افراد نزدیکش میشود که همین حرکتها را تکرار کنند! پیشخدمت به سمت آنها میدود تا کمک کند. در اثر واکنشهای خانم دوم، این بار سوسک پر میزند و روی پیشخدمت مینشیند. پیشخدمت محکم میایستد و به رفتار سوسک روی لباسش نگاه میکند. زمانی که مطمئن میشود، سوسک را با انگشتانش میگیرد و به خارج رستوران پرت میکند.»
او همچنین اشاره میکند «در حالیکه قهوهام را مزه مزه میکردم، شاهد این جریان بودم و ذهنم درگیر این موضوع شد. آیا سوسک باعث این رفتار هیستریک شده بود؟ اگر اینطور بود، چرا پیشخدمت دچار این رفتار نشد؟ چرا او تقریباً به شکل ایدهآلی این مسأله را حل کرد، بدون اینکه آشفتگی ایجاد کند؟
این سوسک نبود که باعث این ناآرامی و ناراحتی خانمها شده بود، بلکه عدم توانایی خودشان در برخورد با سوسک موجب ناراحتیشان شده بود. من فهمیدم این فریاد پدرم، همسرم یا مدیرم بر سر من نیست که موجب ناراحتی من میشود، بلکه ناتوانی من در برخورد با این مسائل است که من را ناراحت میکند.»
در زندگی واقعی ما نیز موارد زیادی یافت میشود که ما را در تصمیمگیری یا انجام کاری دچار وقفه و یا مشکل میکند. برای مثال این ترافیک بزرگراه نیست که من را ناراحت میکند، این ناتوانی من در برخورد با این پدیده است که موجب ناراحتی و عصبانیت میشود. در موضوعات فراوان اما کم اهمیت در زندگی نباید واکنش نشان داد، بلکه باید پاسخ داد.
به همین سبب و با تمرین میتوان واقعیات بسیاری از اتفاقات پیرامونی را پذیرفت و به صورت منطقی با آن مواجه شد. حفظ تمرکز، تلاش برای کنترل و تصمیم برای عبور یا حل مسأله میتواند به آرامش درونی و توانایی خودکنترلی کمک کند.
در زندگی امروز عوامل فراوانی برای تأثیرگذاری بر ما وجود دارند که میتوانیم تحت تأثیر آنها واکنشهای معقول یا انفعالی داشته باشیم. بررسی وزن و اهمیت موضوع، اتلاف وقت و هزینههای مالی و غیر مالی و میزان درگیریهای مترتب را باید اندازهگیری نمود و سپس تصمیم گرفت که آیا به آن مسأله باید پرداخت یا خیر؟
در یادداشت بعدی به تعداد دیگری از این تکنیکها خواهیم پرداخت.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه