دوگانه احساس حقارت
رامتین ایمانی نوبر
روانشناس
«انسان بودن یعنی خود را حقیر احساس کردن.» این جمله معروف را روانکاو نامدار اتریشی که احساس حقارت را عامل انگیزشی برای زندگی انسان میدانست، گفته بود. آلفرد آدلر در این خصوص سخن گفته که انسان در مرحله رشد، زمانی که کودک و درمانده است، میداند که به بزرگسالان، بویژه به والدینش نیازمند است و نمیتواند دربرابر قدرت آنها مقابله کند، از این رو احساس حقارت خواهد کرد؛ احساسی که در طول زمان با وی همراه خواهد بود. با این حال احساس حقارت میتواند دو طرف داشته باشد: عقده و ملال یا رستگاری و کمال. دکتر نیل برتون، روانپزشک و فیلسوف بریتانیایی در مقاله «روانشناسی حقارت» در این خصوص نوشت: «تحقیر، دلالت بر وجود نظامهای ارزشی دارد و اساساً نتیجه ارزیابی یک یا چند نفر دیگر است، حتی اگر فقط در اندیشه یا تخیل باشد. درواقع، تحقیر چیزی است که توسط دیگران بر ما وارد میشود.» به تعبیری دیگر، تحقیر به منزله از بین رفتن موقعیت کنونی است، موقعیتی که در اجتماع شکل گرفته، مورد تحسین واقع شده، اما به یکباره از عرش به فرش رسیده، آن هم در میان همان اجتماع. این با تعریفی که آدلر از حقارت کرده متفاوت است. اکنون با توجه به این تعاریف، میتوان به ور نخست پرداخت، به آنچه که میتواند سبب ملال و عقده حقارت شود. در واقع این عقده زمانی رخ خواهد داد که فرد نتواند احساس حقارت خود را در مسیر شایستهای پرورش دهد تا به رضایت خاطر دست یابد. به طور مثال زمانی که وی در کودکی توسط والدینش مورد غفلت قرار میگیرد، این فقدان محبت ممکن است در بزرگسالی سبب عقده توجه و محبت شود یا حتی زمانی که در کودکی لوس و نازپرورده تربیت میشود، پس از اینکه در بزرگسالی وارد جامعه میشود، به سبب اینکه جامعه مانند والدین با وی رفتار نخواهد کرد، ممکن است دچار عقده حقارت شود. سپس این عقده در ادامه میتواند خود را با رفتارهای نمایشی، خودشیفتگی و هر تلاشی برای جلب دیگران، نشان دهد تا نقابی برای حقیقت درون او گردد یا اصلاً به انزوا و گوشهگیری ختم شود. حتی این بحران میتواند سبب عقده برتری شود، برای اینکه فرد با همان نقاب بتواند خود را متمایز و برتر از دیگران نشان دهد. اما ور دوم احساس حقارت، میتواند منجر به رستگاری و کمال شود.
«او آنقدر احمق است که هیچ چیز را یاد نخواهد گرفت.» جمله مشهور معلمی خطاب به دانشآموزش است، دانشآموزی که سالها بعد به یکی از نوابغ تاریخ و مایه رستگاری بشر بدل شد؛ او نامش توماس ادیسون بود. در واقع بسیاری از مشاهیر، ورزشکاران و هنرمندان بزرگ تاریخ از هزارتوی همین احساس حقارت، برخاستند و روییدند. مانند جی. کی. رولینگ خالق هری پاتر یا والت دیزنی خالق کمپانی والت دیزنی که هر دو از محل کارشان اخراج شدند. استیون اسپیلبرگ کارگردان سرشناس سینما، به دلیل نمرات ضعیفش در دبیرستان سه بار از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی رد شد و ویرجیل فن دایک یکی از بهترین مدافعان کنونی جهان، در نوجوانی یک مدافع کند و معمولی قلمداد میشد. آدلر در این خصوص اعتقاد دارد که احساس حقارت همان نیروی محرکهای است که سبب میشود فرد در مسیر کمال قرار گیرد. مانند مسیری که فریدریش نیچه در کتاب آواره و سایهاش، نوشته که پیمودن مسیر کوه تا قلهاش، از فتح قله باارزشتر است. با درک این حقیقت میتوان با استقامت، برای بهتر شدن تلاش کرد؛ برای آنچه که سزاوار انسان بودن است، برای کشتی درونی که با بادبانهای احساس حقارت، از اقیانوس پرتلاطم زندگی، آن را به سوی کرانههای کمال روانه کرده. برای انسانی که موجودی اجتماعی است و از بدایت تا نهایت حیات، ممکن است بارها با احساس حقارت و دوگانهاش مواجه شود، ولیکن مهم آن است که با آگاهی بتواند خویش را از بیراهه حقارت(عقده) رها کند تا در همان مسیر، ساحت روانش وقار یابد، مسیری که آلفرد آدلر نیز با ایام کودکی و نوجوانی دردناکش آن را گذرانده بود تا سرانجام بدل به یکی از مشاهیر تاریخ شود، همان روانکاوی که گفته بود« انسان بودن یعنی خود را حقیر احساس کردن.»
روانشناس
«انسان بودن یعنی خود را حقیر احساس کردن.» این جمله معروف را روانکاو نامدار اتریشی که احساس حقارت را عامل انگیزشی برای زندگی انسان میدانست، گفته بود. آلفرد آدلر در این خصوص سخن گفته که انسان در مرحله رشد، زمانی که کودک و درمانده است، میداند که به بزرگسالان، بویژه به والدینش نیازمند است و نمیتواند دربرابر قدرت آنها مقابله کند، از این رو احساس حقارت خواهد کرد؛ احساسی که در طول زمان با وی همراه خواهد بود. با این حال احساس حقارت میتواند دو طرف داشته باشد: عقده و ملال یا رستگاری و کمال. دکتر نیل برتون، روانپزشک و فیلسوف بریتانیایی در مقاله «روانشناسی حقارت» در این خصوص نوشت: «تحقیر، دلالت بر وجود نظامهای ارزشی دارد و اساساً نتیجه ارزیابی یک یا چند نفر دیگر است، حتی اگر فقط در اندیشه یا تخیل باشد. درواقع، تحقیر چیزی است که توسط دیگران بر ما وارد میشود.» به تعبیری دیگر، تحقیر به منزله از بین رفتن موقعیت کنونی است، موقعیتی که در اجتماع شکل گرفته، مورد تحسین واقع شده، اما به یکباره از عرش به فرش رسیده، آن هم در میان همان اجتماع. این با تعریفی که آدلر از حقارت کرده متفاوت است. اکنون با توجه به این تعاریف، میتوان به ور نخست پرداخت، به آنچه که میتواند سبب ملال و عقده حقارت شود. در واقع این عقده زمانی رخ خواهد داد که فرد نتواند احساس حقارت خود را در مسیر شایستهای پرورش دهد تا به رضایت خاطر دست یابد. به طور مثال زمانی که وی در کودکی توسط والدینش مورد غفلت قرار میگیرد، این فقدان محبت ممکن است در بزرگسالی سبب عقده توجه و محبت شود یا حتی زمانی که در کودکی لوس و نازپرورده تربیت میشود، پس از اینکه در بزرگسالی وارد جامعه میشود، به سبب اینکه جامعه مانند والدین با وی رفتار نخواهد کرد، ممکن است دچار عقده حقارت شود. سپس این عقده در ادامه میتواند خود را با رفتارهای نمایشی، خودشیفتگی و هر تلاشی برای جلب دیگران، نشان دهد تا نقابی برای حقیقت درون او گردد یا اصلاً به انزوا و گوشهگیری ختم شود. حتی این بحران میتواند سبب عقده برتری شود، برای اینکه فرد با همان نقاب بتواند خود را متمایز و برتر از دیگران نشان دهد. اما ور دوم احساس حقارت، میتواند منجر به رستگاری و کمال شود.
«او آنقدر احمق است که هیچ چیز را یاد نخواهد گرفت.» جمله مشهور معلمی خطاب به دانشآموزش است، دانشآموزی که سالها بعد به یکی از نوابغ تاریخ و مایه رستگاری بشر بدل شد؛ او نامش توماس ادیسون بود. در واقع بسیاری از مشاهیر، ورزشکاران و هنرمندان بزرگ تاریخ از هزارتوی همین احساس حقارت، برخاستند و روییدند. مانند جی. کی. رولینگ خالق هری پاتر یا والت دیزنی خالق کمپانی والت دیزنی که هر دو از محل کارشان اخراج شدند. استیون اسپیلبرگ کارگردان سرشناس سینما، به دلیل نمرات ضعیفش در دبیرستان سه بار از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی رد شد و ویرجیل فن دایک یکی از بهترین مدافعان کنونی جهان، در نوجوانی یک مدافع کند و معمولی قلمداد میشد. آدلر در این خصوص اعتقاد دارد که احساس حقارت همان نیروی محرکهای است که سبب میشود فرد در مسیر کمال قرار گیرد. مانند مسیری که فریدریش نیچه در کتاب آواره و سایهاش، نوشته که پیمودن مسیر کوه تا قلهاش، از فتح قله باارزشتر است. با درک این حقیقت میتوان با استقامت، برای بهتر شدن تلاش کرد؛ برای آنچه که سزاوار انسان بودن است، برای کشتی درونی که با بادبانهای احساس حقارت، از اقیانوس پرتلاطم زندگی، آن را به سوی کرانههای کمال روانه کرده. برای انسانی که موجودی اجتماعی است و از بدایت تا نهایت حیات، ممکن است بارها با احساس حقارت و دوگانهاش مواجه شود، ولیکن مهم آن است که با آگاهی بتواند خویش را از بیراهه حقارت(عقده) رها کند تا در همان مسیر، ساحت روانش وقار یابد، مسیری که آلفرد آدلر نیز با ایام کودکی و نوجوانی دردناکش آن را گذرانده بود تا سرانجام بدل به یکی از مشاهیر تاریخ شود، همان روانکاوی که گفته بود« انسان بودن یعنی خود را حقیر احساس کردن.»
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه