می‌خواهیم سیاهچاله باشیم یا آتشفشان؟


نازنین جاویدان

مدتی بود که به کتاب خواندن افراطی افتاده بودم و هرکتاب را تقریباً دو سه روزه تمام می‌کردم و سپس از مادرم می‌خواستم که کتاب دیگری برایم تهیه کند. یکی از آن دفعات مادرم کتابی به نام «کتابخانه نیمه شب» به من داد. نام کتاب به نظرم جالب می‌آمد؛ به همین خاطر به سراغ خلاصه پشت کتاب رفتم که مانند یک متن انگیزشی بود. کمی ناامید شدم چون جملاتِ انگیزشی شعارگونه چیزی بود که تا دلتان بخواهد در فضای مجازی و زندگی‌ام شنیده بودم؛ اما وقتی شروع به خواندن این کتاب کردم، فهمیدم که موضوعش کاملاً متفاوت از چیزی است که تصور می‌کردم. «کتابخانه نیمه شب» داستان بسیار شگفت‌انگیزی داشت. ماجرا درباره دختر 35 ساله‌ای به نام نورا بود که در طی 27 ساعت همه چیزش را از دست می‌دهد. گربه‌اش می‌میرد، کارفرمای او، که رئیس فروشگاه «نظریه ریسمان» بود، عذرش را می‌خواهد؛ تنها شاگرد پیانوی او می‌گوید که دیگر نمی‌خواهد موسیقی را ادامه بدهد و پیرمردی که به نورا برای تهیه داروهایش نیاز داشت، خبر می‌دهد که از این پس پسرم داروهایم را تهیه می‌کند. با این اتفاقات، خاطرات بد نورا چون قطع رابطه با برادرش و سرد شدن روابط او با دوست صمیمی خود و اینکه چطور دو روز قبل از ازدواجش، نامزدش را رها و فرار کرده بود، به ذهن وی هجوم می‌آورند و در برابر چشمانش رژه می‌روند. نورا با از دست دادن این تعلقات و رابطه‌ها، که همه معنای زندگی‌اش است، به پوچی می‌رسد و ساعاتی نزدیک نیمه شب آنقدر ناامید می‌شود که با خوردن قرص دست به خودکشی می‌زند.
در اول این کتاب می‌خوانیم که زمانی که نورا تصمیم به خودکشی داشت، با خود فکر می‌کرد که مانند یک سیاهچاله است؛ یک ضد ماده و ضد هستی! درست مثل ستاره‌ای در حال مرگ و فرو ریختن که خودش را و هرچه را در اطرافش باشد، می‌بلعد. از نظر من یکی از زیباترین قسمت‌های این کتاب، آنجاست که نورا بعد از پیدا کردن مناسب‌ترین زندگی برای خود، می‌گوید: «تناقض آتشفشان‌ها در این است که آنها نمادهایی از تخریب و در عین حال زندگی هستند. وقتی گدازه‌ها کند و سرد می‌شوند؛ صُلب(سخت و محکم) می‌شوند و سپس به مرور زمان می‌شکنند تا خاک شوند؛ خاکی غنی و بارور. او تصمیم گرفت سیاهچاله نباشد. او آتشفشان بود و مانند آتشفشان از خودش فرار نمی‌کرد. باید آنجا می‌ماند تا به آن برهوت رسیدگی کند. می‌توانست درون خودش جنگلی بکارد.»... اما در آخر دوست دارم بگویم هرچند سخنان انگیزشی بخشی از تجربه زندگی انسان هاست که با کلماتی زیبا، آراسته شده است؛ اما مفهوم واقعی این کلمات را زمانی می‌توانی با تمام وجود حس‌کنی که کل کتاب را بخوانی و نه خلاصه پشت کتاب را و شاید به این دلیل است که گاهی پندهای دیگران برای ما گزنده و ناخوشایند می‌شوند. خواندن این کتاب را پیشنهاد می‎کنم چون خود من پس از خواندن کتاب«کتابخانه نیمه شب» مانند نورا دیگر به جای حسرت خوردن برای «زندگی‌هایی که نکرده ام»، تصمیم گرفتم که از همین حالا برای ساختن آن زندگی مطلوب و دوست داشتنی خود با تمام سختی‌ها و آسانی‌هایش تلاش‌ کنم.
کتابخانه نیمه شب/  نویسنده: مت هیگ/ مترجم: مینا صفری/ نشر: میلکان

آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/8006/16/626977/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها