گفتوگوی «ایران» با حامد میرا به بهانه انتشار نسخه صوتی رمان «شوالیهای از سرزمین هفت اقلیم»
نوشتههای «مارتین» سرشار از ابداعات خاص خود او هستند
گروه فرهنگی/ فانتزی از آن ژانرهایی است که نه فقط در دنیای ادبیات، بلکه در رسانههایی نظیر سینما و تلویزیون هم با طرفداران بسیاری روبهرو است. از نمونههای موفق آن که از دنیای ادبیات به عرصههای یاد شده راه یافته و درخشیدهاند میتوان به آثار «جورج آر. آر. مارتین» اشاره کرد. این نویسنده هفتاد و چهار ساله با تألیف رمانهای فانتزی- حماسی «نغمه یخ و آتش» مقدمات ساخت مجموعهٔ تلویزیونی مشهور «بازی تاجوتخت» را فراهم آورد که استقبال مخاطبان بسیاری از سراسر جهان را بهدنبال داشت. «شوالیهای از سرزمین هفت اقلیم» هم یکی دیگر از نوشتههای مارتین است؛ رمانی که برای نخستین مرتبه بسیاری از جزئیات سه رمان قبلی او را آشکار میکند. این کتاب که حدود یک قرن قبل از بازی تاج و تخت را به تصویر میکشد به ترجمه مشترک حامد میرا و سحر شمالی مقدم و از سوی انتشارات کتاب کوچه منتشر شده، البته به تازگی نسخه صوتی آن نیز با صدا مهیار ستاری و به همت مؤسسه «نوین کتاب گویا» در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است. به همین بهانه گفتوگوی امروزمان را با حامد میرا میخوانید.
شما خودتان از طرفداران سریال «تاج و تخت» هستید؟
بله، اما نه آنطور سفت و سخت. راستش من طرفدار دوآتشه هیچ چیزی نیستم، ولی خب این سریال را خیلی دوست داشتم. پیش از اینکه ترجمه کتاب را شروع کنم، هم سریال «بازی تاج و تخت» را دنبال میکردم و هم کتاب «نغمه یخ و آتش» دیگر نوشته «جورج آر. آر .مارتین» را میخواندم، البته خواندن رمان این نویسنده مشهور در مقایسه با تماشای سریال برگرفته از نوشتهاش لطف دیگری دارد؛ نخست، به خاطر نوع روایت و زبانی که در دیالوگها به کار گرفته شده و دیگر آنکه در کتاب شخصیتها، خاندانها و وقایعی وجود دارند که در سریال تلویزیونی حذف شدهاند. شاید باورش سخت باشد، اما یکی از دوستان صمیمی کاناداییام با اینکه هنوز سریال بازی تاج و تخت را ندیده اما همه کتابهای مارتین را صفحه به صفحه خوانده است!
چه شد که به سراغ این کتاب و ترجمه ماجراهای 100 سال پیش از« بازی تاج و تخت» رفتید؟
به دلیل علاقهام به این مجموعه، همسرم نسخه زبان اصلی کتاب را بهعنوان هدیه سالگرد ازدواجمان به من داد. هر سه داستان را بسرعت خوندم. هنوز کتاب به پایان نرسیده بود که به جلسه دیداری کاری با خانم محمدی، مدیر نشر «نوین کتاب» رفتم. کتاب نیز همراهم بود، برده بودم که در مسیر رفت و آمد آن را بخوانم. در دفتر نشر نوین کتاب گویا، او هم کتاب را دید و من خلاصهای از داستان را تعریف کردم. خانم محمدی هم ابراز علاقه کرد که آقای میرا حیف است آن را ترجمه نکنی! فرصت ترجمهاش را نداشتم و گفتم که احتمالاً نرسم. در نهایت به پیشنهاد ایشان قرار شد کتاب به ترجمه مشترک من با مترجم دیگری به فارسی بازگردانده شود. ایده جالبی بود و استقبال کردم. این شد که ترجمه کتاب را با همراهی خانم «سحرشمالیمقدم» انجام دادیم، کار خوبی هم از آب درآمد.
ترجمه اثری از «جورج آر. آر. مارتین» با تمام ویژگیهای خاصی که این نویسنده دارد و دنیای عجیبی که برای مخاطبان میآفریند، چه پیچیدگیها و دشواریهایی دارد؟
به نظرم کارهای مارتین در چند ویژگی زبانی مشترک هستند. اولین ویژگی، تغییر سبک زبانی مورد استفاده کاراکترها است، البته این یک ویژگی تنها منحصر به مارتین نمیشود و به نوعی ویژگی زبان، بهعنوان قوه ناطقه بشر در یک جامعه زبانی، محسوب میشود و خود در دو سطح رخ می دهد. یکی آنکه بنا به طبقه اجتماعی و اقتصادی، جایگاه اجتماعی، جغرافیا، خانواده و خیلی عوامل دیگر، زبان هر فردی از فرد دیگر متمایز است. دوم آنکه هر فردی با افراد دیگر به سبک و سیاقهای مختلف صحبت میکند، برای مثال من و شما با دوست صمیمیمان به گونهای متفاوت از مکالمه با استادمان صحبت میکنیم. بگذارید از خود داستان نمونهای بگویم، در کتاب از یک سو، زبان شاهزاده «بِیلور» را در داستان میبینیم که به لحاظ سبک و سیاق با زبان دانک، که در فلیباتِم زاده شده متفاوت است. از سوی دیگر، همین شاهزاده بِیلور با برادر خودش به شیوهای دیگر سخن میگوید. به بیان دیگر، در این کتاب با دو سطح از سیاقگردانی یا به قول انگلیسیها code switching مواجه هستیم. یکی آنکه یک شخصیت واحد برای صحبت کردن با افراد مختلف سیاق کلامش را تغییر میدهد و دیگر آنکه، مارتین سبک نوشتاری را تغییر میدهد تا بازتاب گویشهای (idiolects) شخصیتهای مختلف داستان باشد. در نتیجه، سبکگردانی یا سیاقگردانی یکی از دشواریهای کار مارتین است به این دلیل که طیف سیاقها از زبان اشرافزادهای چون شاهزاده دراگون اِستون شروع میشود و تا زبان رعیتزادگانی که هرگز خواندن و نوشتن یاد نگرفتهاند ادامه مییابد.
ویژگی دیگر نوشتار مارتین نوواژهها و ترکیبواژههایی است که وی در جهان ساختگی خود به کار میبرد. برای مثال، در سرزمین هفت اقلیم، septem به فردی است که خادم «آیین هفتگانی» است، او به مثابه موبد یا کشیشی است که در مناسبات اجتماعی، برای مثال مراسم ازدواج و ترحیم و تحلیف و غیره شرکت کرده و به آنها مشروعیت میبخشد. در لاتین septem به معنای عدد هفت است، پس ریشه این واژه هم همان هفت لاتینی است. از همین روی، در این داستان برابر نهاد «هفتبان» را برای septon برگزیدم. از این دست واژهها و مفاهیم بسیارند در آثار مارتین.
سومین ویژگی ساختاری آثار مارتین که ترجمه متون او را دشوار میکند، به نظر من، این است که کدام اسمها، اعم از اسامی قلعه و رود و شهر و غیره ترجمه بشود و کدام ترجمه نشود. برای مثال «سریر آهنین»، معادل Iron Throne، اسم خاص بود و عنوان تخت سلطنتی خاندان تارگرین است و همانطوری که از داستان پیداست من این ترکیب را ترجمه کردم. اما برای مثال دراگون اِستون که به معنای «سنگ اژدها» است ترجمه نشده. البته در اینجا چارهای جز این ندارم که بگویم سلیقهای عمل کردم. اما بیشتر اسمهای خاص را ترجمه نشده نگاه داشتم و فقط به فارسی آوانویسی کردم و عمدتاً، جایی که نیاز بود، در پانویس توضیح دادم که معنی فارسی واژه چیست.
ویژگی یا بهتر بگویم چالش چهارم آثار مارتین به کار بردن جنگافزارهایی است که ویژه قرون وسطای اروپا بودند و امروزه دیگر کاربردی ندارند، برای مثال زرهای که به اسب میپوشانند یا سنگی که با آن شمشیر را تیز میکنند و اجزای مختلف جوشنی که شوالیهها به تن میکنند. برای این معادلها علاوهبر فرهنگ واژگان، به شاهنامه رجوع کردم چون برای قدیمیترین متن فارسی معتبری بود که محتوای پهلوانی داشت. برای مثال زره اسب را «برگُستُوان» و سنگی که کارد و شمشیر را با آن تیز کنند را «اَفسان» ترجمه کردم.
آیا در این کتاب هم شاهد فقدان غیرمنتظره کاراکترهای مهم خواهیم بود؟
متأسفانه باید بگویم که بله. در همان داستان اول یکی از شخصیتهای بسیار محبوب داستان میمیرد که این اتفاق نه تنها سرنوشت داستان اول و دو داستان بعدی، بلکه سرنوشت سرزمین هفت اقلیم را تا ۱۰۰ سال بعد یعنی دوران سقوط تارگرینها رقم خواهد زد.
به نظر شما چرا «جورج. آر. آر. مارتین» بر خلاف بسیاری از نویسندگان آنقدر راحت دست به حذف کاراکترهای داستانهای خود میزند؟
به نوعی شاید این ویژگی را بتوان، خصوصیت بسیار رئال دنیای فانتزی نوشتههای مارتین دانست که از دنیای واقعی هم دور نیست.
هنگام ترجمه این اثر، آیا با فصلهای خستهکننده هم مواجه شدید؟
خود من، بعضی اوقات مجذوب محتوای روایت مارتین میشدم و بعضی دیگر اوقات شیفته شیوه رواییاش. در نتیجه جایی نبوده که برایم ملالانگیز باشد.
این کتاب شخصیتهای خیلی زیادی دارد. کدام یک برای شما از بقیه جذابتر بود؟
دانک، یا همان دانک کلهپوک، یا به بیان دیگر سِر دانکن بلندبالا. این شخصیت تبلور صداقت و درستی است و تنها شخصیتی است که فارغ از چهارچوبهای جامعه و نگرانی از قضاوتها بدون تردید سمت عدالت را میگیرد. به عقیده من، دانکن یک شوالیه راستین است.
بهعنوان مترجم اثر، ایده تولید سریال صوتی از این کتاب را چگونه ارزیابی میکنید؟
در اینکه در دنیای معاصر تعداد کتابخوانها کمتر شده و تعداد آنهایی که کتاب گوش میکنند بیشتر شده فکر نمیکنم تردیدی باشد. با این حال، خود من معمولاً خواندن رو به گوش دادن ترجیح میدهم، اما در مورد این کتاب تجربه متفاوتی داشتم. وقتی اولین بخش رو گوش دادم طبق معمول برای پیادهروی روزانه به جنگل نزدیک خانه در نیومارکت (حدوداً ۳۵ کیلومتری شمال تورنتو) رفته بودم و داشتم در مسیر رودخانه یخزده روی برفها قدم میزدم. در آن لحظه اغراق نیست که بگویم از تجربه گوش دادن به کتاب غرق در لذت شده بودم. تازه جالب اینجا است که پیشتر کتاب را خوانده و حتی خودم آن را ترجمه کرده، ترجمه نهایی را نمونهخوانی و ویراستاری کرده هم بودم. با این حال انگار بار اولی بود که داشتم به کتاب گوش میدادم. مسیر معمول هر روز را دو یا سه بار پیمودم، هوا داشت تاریک میشد که تازه یادم افتاد دیر شده! باید زودتر بازمیگشتم تا کارهای کلاس روز بعدم را انجام بدهم.
شنیدن سریال صوتی این کتاب را به چه کسانی توصیه میکنید و برعکس، فکر میکنید چه افرادی بهتر است سراغ آن نروند؟
بهعنوان معلمی که بیش از ۲۲ سال سابقه تدریس دارد، من اصولاً دیگران را به کتاب خواندن توصیه میکنم نه کتاب نخواندن. در این مورد هم قطعاً توصیه من گوش دادن اثر است، بویژه که گویندهای با تجربه و برخوردار از صدایی خوب و هنر بسیار روایت آن را برعهده دارد که لذت همراهی با کتاب مذکور را بیشتر میسازد. به نظرم کسانی که مجموعه«نغمه یخ و آتش» را خواندهاند یا دستکم مجموعه تلویزیونی «بازی تاج و تخت» را دیدهاند گوش دادن به داستانی که بخشی از دوران زمامداری تارگرینها را به تصویر میکشد جالب توجه خواهد بود.
به نظر شما مخاطبان ایرانی که درصد زیادی از آنها سریال تصویری بازی تاج و تخت را دیدهاند در مواجهه با یک سریال صوتی از همان نویسنده چه واکنشی خواهند داشت؟
همانطوری که پیشتر هم اشاره کردم، گوش دادن به داستانی که در آن هنوز فرزندان اژدها سرزمین هفت اقلیم را در دست دارند جالب است. این دقیقاً همان حسی است که خود من را برای مطالعه نسخه اصلی کتاب وسوسه کرد و به ترجمه و انتشار نسخه صوتیاش انجامید.
شما خودتان از طرفداران سریال «تاج و تخت» هستید؟
بله، اما نه آنطور سفت و سخت. راستش من طرفدار دوآتشه هیچ چیزی نیستم، ولی خب این سریال را خیلی دوست داشتم. پیش از اینکه ترجمه کتاب را شروع کنم، هم سریال «بازی تاج و تخت» را دنبال میکردم و هم کتاب «نغمه یخ و آتش» دیگر نوشته «جورج آر. آر .مارتین» را میخواندم، البته خواندن رمان این نویسنده مشهور در مقایسه با تماشای سریال برگرفته از نوشتهاش لطف دیگری دارد؛ نخست، به خاطر نوع روایت و زبانی که در دیالوگها به کار گرفته شده و دیگر آنکه در کتاب شخصیتها، خاندانها و وقایعی وجود دارند که در سریال تلویزیونی حذف شدهاند. شاید باورش سخت باشد، اما یکی از دوستان صمیمی کاناداییام با اینکه هنوز سریال بازی تاج و تخت را ندیده اما همه کتابهای مارتین را صفحه به صفحه خوانده است!
چه شد که به سراغ این کتاب و ترجمه ماجراهای 100 سال پیش از« بازی تاج و تخت» رفتید؟
به دلیل علاقهام به این مجموعه، همسرم نسخه زبان اصلی کتاب را بهعنوان هدیه سالگرد ازدواجمان به من داد. هر سه داستان را بسرعت خوندم. هنوز کتاب به پایان نرسیده بود که به جلسه دیداری کاری با خانم محمدی، مدیر نشر «نوین کتاب» رفتم. کتاب نیز همراهم بود، برده بودم که در مسیر رفت و آمد آن را بخوانم. در دفتر نشر نوین کتاب گویا، او هم کتاب را دید و من خلاصهای از داستان را تعریف کردم. خانم محمدی هم ابراز علاقه کرد که آقای میرا حیف است آن را ترجمه نکنی! فرصت ترجمهاش را نداشتم و گفتم که احتمالاً نرسم. در نهایت به پیشنهاد ایشان قرار شد کتاب به ترجمه مشترک من با مترجم دیگری به فارسی بازگردانده شود. ایده جالبی بود و استقبال کردم. این شد که ترجمه کتاب را با همراهی خانم «سحرشمالیمقدم» انجام دادیم، کار خوبی هم از آب درآمد.
ترجمه اثری از «جورج آر. آر. مارتین» با تمام ویژگیهای خاصی که این نویسنده دارد و دنیای عجیبی که برای مخاطبان میآفریند، چه پیچیدگیها و دشواریهایی دارد؟
به نظرم کارهای مارتین در چند ویژگی زبانی مشترک هستند. اولین ویژگی، تغییر سبک زبانی مورد استفاده کاراکترها است، البته این یک ویژگی تنها منحصر به مارتین نمیشود و به نوعی ویژگی زبان، بهعنوان قوه ناطقه بشر در یک جامعه زبانی، محسوب میشود و خود در دو سطح رخ می دهد. یکی آنکه بنا به طبقه اجتماعی و اقتصادی، جایگاه اجتماعی، جغرافیا، خانواده و خیلی عوامل دیگر، زبان هر فردی از فرد دیگر متمایز است. دوم آنکه هر فردی با افراد دیگر به سبک و سیاقهای مختلف صحبت میکند، برای مثال من و شما با دوست صمیمیمان به گونهای متفاوت از مکالمه با استادمان صحبت میکنیم. بگذارید از خود داستان نمونهای بگویم، در کتاب از یک سو، زبان شاهزاده «بِیلور» را در داستان میبینیم که به لحاظ سبک و سیاق با زبان دانک، که در فلیباتِم زاده شده متفاوت است. از سوی دیگر، همین شاهزاده بِیلور با برادر خودش به شیوهای دیگر سخن میگوید. به بیان دیگر، در این کتاب با دو سطح از سیاقگردانی یا به قول انگلیسیها code switching مواجه هستیم. یکی آنکه یک شخصیت واحد برای صحبت کردن با افراد مختلف سیاق کلامش را تغییر میدهد و دیگر آنکه، مارتین سبک نوشتاری را تغییر میدهد تا بازتاب گویشهای (idiolects) شخصیتهای مختلف داستان باشد. در نتیجه، سبکگردانی یا سیاقگردانی یکی از دشواریهای کار مارتین است به این دلیل که طیف سیاقها از زبان اشرافزادهای چون شاهزاده دراگون اِستون شروع میشود و تا زبان رعیتزادگانی که هرگز خواندن و نوشتن یاد نگرفتهاند ادامه مییابد.
ویژگی دیگر نوشتار مارتین نوواژهها و ترکیبواژههایی است که وی در جهان ساختگی خود به کار میبرد. برای مثال، در سرزمین هفت اقلیم، septem به فردی است که خادم «آیین هفتگانی» است، او به مثابه موبد یا کشیشی است که در مناسبات اجتماعی، برای مثال مراسم ازدواج و ترحیم و تحلیف و غیره شرکت کرده و به آنها مشروعیت میبخشد. در لاتین septem به معنای عدد هفت است، پس ریشه این واژه هم همان هفت لاتینی است. از همین روی، در این داستان برابر نهاد «هفتبان» را برای septon برگزیدم. از این دست واژهها و مفاهیم بسیارند در آثار مارتین.
سومین ویژگی ساختاری آثار مارتین که ترجمه متون او را دشوار میکند، به نظر من، این است که کدام اسمها، اعم از اسامی قلعه و رود و شهر و غیره ترجمه بشود و کدام ترجمه نشود. برای مثال «سریر آهنین»، معادل Iron Throne، اسم خاص بود و عنوان تخت سلطنتی خاندان تارگرین است و همانطوری که از داستان پیداست من این ترکیب را ترجمه کردم. اما برای مثال دراگون اِستون که به معنای «سنگ اژدها» است ترجمه نشده. البته در اینجا چارهای جز این ندارم که بگویم سلیقهای عمل کردم. اما بیشتر اسمهای خاص را ترجمه نشده نگاه داشتم و فقط به فارسی آوانویسی کردم و عمدتاً، جایی که نیاز بود، در پانویس توضیح دادم که معنی فارسی واژه چیست.
ویژگی یا بهتر بگویم چالش چهارم آثار مارتین به کار بردن جنگافزارهایی است که ویژه قرون وسطای اروپا بودند و امروزه دیگر کاربردی ندارند، برای مثال زرهای که به اسب میپوشانند یا سنگی که با آن شمشیر را تیز میکنند و اجزای مختلف جوشنی که شوالیهها به تن میکنند. برای این معادلها علاوهبر فرهنگ واژگان، به شاهنامه رجوع کردم چون برای قدیمیترین متن فارسی معتبری بود که محتوای پهلوانی داشت. برای مثال زره اسب را «برگُستُوان» و سنگی که کارد و شمشیر را با آن تیز کنند را «اَفسان» ترجمه کردم.
آیا در این کتاب هم شاهد فقدان غیرمنتظره کاراکترهای مهم خواهیم بود؟
متأسفانه باید بگویم که بله. در همان داستان اول یکی از شخصیتهای بسیار محبوب داستان میمیرد که این اتفاق نه تنها سرنوشت داستان اول و دو داستان بعدی، بلکه سرنوشت سرزمین هفت اقلیم را تا ۱۰۰ سال بعد یعنی دوران سقوط تارگرینها رقم خواهد زد.
به نظر شما چرا «جورج. آر. آر. مارتین» بر خلاف بسیاری از نویسندگان آنقدر راحت دست به حذف کاراکترهای داستانهای خود میزند؟
به نوعی شاید این ویژگی را بتوان، خصوصیت بسیار رئال دنیای فانتزی نوشتههای مارتین دانست که از دنیای واقعی هم دور نیست.
هنگام ترجمه این اثر، آیا با فصلهای خستهکننده هم مواجه شدید؟
خود من، بعضی اوقات مجذوب محتوای روایت مارتین میشدم و بعضی دیگر اوقات شیفته شیوه رواییاش. در نتیجه جایی نبوده که برایم ملالانگیز باشد.
این کتاب شخصیتهای خیلی زیادی دارد. کدام یک برای شما از بقیه جذابتر بود؟
دانک، یا همان دانک کلهپوک، یا به بیان دیگر سِر دانکن بلندبالا. این شخصیت تبلور صداقت و درستی است و تنها شخصیتی است که فارغ از چهارچوبهای جامعه و نگرانی از قضاوتها بدون تردید سمت عدالت را میگیرد. به عقیده من، دانکن یک شوالیه راستین است.
بهعنوان مترجم اثر، ایده تولید سریال صوتی از این کتاب را چگونه ارزیابی میکنید؟
در اینکه در دنیای معاصر تعداد کتابخوانها کمتر شده و تعداد آنهایی که کتاب گوش میکنند بیشتر شده فکر نمیکنم تردیدی باشد. با این حال، خود من معمولاً خواندن رو به گوش دادن ترجیح میدهم، اما در مورد این کتاب تجربه متفاوتی داشتم. وقتی اولین بخش رو گوش دادم طبق معمول برای پیادهروی روزانه به جنگل نزدیک خانه در نیومارکت (حدوداً ۳۵ کیلومتری شمال تورنتو) رفته بودم و داشتم در مسیر رودخانه یخزده روی برفها قدم میزدم. در آن لحظه اغراق نیست که بگویم از تجربه گوش دادن به کتاب غرق در لذت شده بودم. تازه جالب اینجا است که پیشتر کتاب را خوانده و حتی خودم آن را ترجمه کرده، ترجمه نهایی را نمونهخوانی و ویراستاری کرده هم بودم. با این حال انگار بار اولی بود که داشتم به کتاب گوش میدادم. مسیر معمول هر روز را دو یا سه بار پیمودم، هوا داشت تاریک میشد که تازه یادم افتاد دیر شده! باید زودتر بازمیگشتم تا کارهای کلاس روز بعدم را انجام بدهم.
شنیدن سریال صوتی این کتاب را به چه کسانی توصیه میکنید و برعکس، فکر میکنید چه افرادی بهتر است سراغ آن نروند؟
بهعنوان معلمی که بیش از ۲۲ سال سابقه تدریس دارد، من اصولاً دیگران را به کتاب خواندن توصیه میکنم نه کتاب نخواندن. در این مورد هم قطعاً توصیه من گوش دادن اثر است، بویژه که گویندهای با تجربه و برخوردار از صدایی خوب و هنر بسیار روایت آن را برعهده دارد که لذت همراهی با کتاب مذکور را بیشتر میسازد. به نظرم کسانی که مجموعه«نغمه یخ و آتش» را خواندهاند یا دستکم مجموعه تلویزیونی «بازی تاج و تخت» را دیدهاند گوش دادن به داستانی که بخشی از دوران زمامداری تارگرینها را به تصویر میکشد جالب توجه خواهد بود.
به نظر شما مخاطبان ایرانی که درصد زیادی از آنها سریال تصویری بازی تاج و تخت را دیدهاند در مواجهه با یک سریال صوتی از همان نویسنده چه واکنشی خواهند داشت؟
همانطوری که پیشتر هم اشاره کردم، گوش دادن به داستانی که در آن هنوز فرزندان اژدها سرزمین هفت اقلیم را در دست دارند جالب است. این دقیقاً همان حسی است که خود من را برای مطالعه نسخه اصلی کتاب وسوسه کرد و به ترجمه و انتشار نسخه صوتیاش انجامید.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه