جایگاه نویسنده، بالاتر از دیگر دستاندرکاران نمایش
رضا آشفته
منتقد
این روزها در پوسترها، بروشورها و حتی اعلانهای مجازی و اخبار منتشر شده تئاتر، نام نویسنده یا نمایشنامه نویس سرجای خود قرار نمیگیرد و در اولویت نامبندیها نیست، متأسفانه در اغلب موارد نام کارگردان بالاتر از نام او ثبت میشود که این یک خطای بزرگ است.
اگر هر اجرای نمایشی همچنان متکی به ادبیات یا همان متن ادبی باشد؛ در اطلاعرسانی از هر طریقی، نام نویسنده باید بالاتر از همه دستاندرکاران نمایش قرار بگیرد، حالا فرقی نمیکند که این نویسنده همانند شکسپیر و مولیر، از چهرههای سرشناس ادبیات کلاسیک باشد یا همانند بکت و یونسکو نامآوری از جهان مدرن باشد و حتی نویسنده خوشنامی چون اکبر رادی یا علیرضا نادری از ایران باشد، یا اینکه یک نویسنده کمتر معروف و حتی تازهکار باشد.
ادبیات نمایشی یا نمایشنامه حرف اول را در آفرینش یک اثر اجرایی دارد و مبنای هر خلقی در عرصه مذکور همین ادبیات است. مگر در مواردی از جمله اینکه یک اجرا بدون متن و ادبیات خلق شده باشد، متن آن فقط در حد یک ایده و کانسپت بوده یا اینکه از صفر تا صدش مبنای اجرایی داشته باشد، یا یک پرفورمنس و ایده اجرایی به روی صحنه آورده شده باشد. یعنی درنهایت اصل و اساس همین ایده اجرایی است که نام کارگردان را دراولویت قرار میدهد، وگرنه در هر حالت دیگری، حتی زمانی که متنی برپایه دراماتورژی تبدیل به اجرایی شده باشد نیز همچنان نام نویسنده باید در اولویت قرار بگیرد.
در واقع این اولویت دادن به نام نویسنده اتکای هر اجرا را با صاحب فکرش بیان میکند. حالا این نویسنده با هر متر و معیاری ارزشگذاری شود، فرقی نمیکند. او یک نویسنده است و ادبیات یا نمایشنامه بیس و پایهای است برای شکلگیری یک اثر نمایشی و اگر این فکر نباشد انگار در کل اجرایی هم شکل نخواهد گرفت. متن شیرازه و پیکره هر اجرایی را بنا میکند و بدون آن هیچ سازه اجرایی شکل نمیگیرد.
در طول تاریخ تئاتر نیز همواره نمایشنامه و نمایشنامه نویس در شکل گرفتن هر نمایشی اصل و اساس بوده و به تعبیری این اولویتبندی پیشینه تاریخی دارد چون نویسنده مولد و زایشگر حقیقی یک اثر نمایشی است و کارگردان مؤلف ثانی آن محسوب میشود که بنابر تحلیل و نگاه ویژهاش به هر متنی سمت و سو میدهد. این همان ماهیت دومی است که بر پایه ماهیت و چیستی یک درام یا متن ادبی شکل گرفته و تا آن اولی نباشد، این دومین قابل تصور نیست. بنابراین کارگردان نسل امروز بیآنکه دچار توهم شهرت شده یا تکبر مانع از دیدن نام نویسنده یا ارزشگذاری برای نمایشنامه شود، بهتر است که همواره درک درست و بسامانی از اصول تئاتری داشته باشد تا بتواند به جای جابهجایی نامها و دستورهای پایهای و بنیادین، بنابر ذوق و توان هنریاش، خود را در شکل یافتن یک اثر نمایشی اثبات کند، آن هم فارغ از اینکه دغدغه نام داشته باشد و بداند آنچه باعث خوشنامی و ماندگاری نامش خواهد شد همانا هنر و خلاقیتش است و نه بالا و پایین گذاشتن نام و حتی تبلیغات بیش از حد. بنابراین در یک روال عادی و بیسروصدا کیفیت حرف آخر را برای تعیین جایگاه راستین کارگردان رقم خواهد زد.
منتقد
این روزها در پوسترها، بروشورها و حتی اعلانهای مجازی و اخبار منتشر شده تئاتر، نام نویسنده یا نمایشنامه نویس سرجای خود قرار نمیگیرد و در اولویت نامبندیها نیست، متأسفانه در اغلب موارد نام کارگردان بالاتر از نام او ثبت میشود که این یک خطای بزرگ است.
اگر هر اجرای نمایشی همچنان متکی به ادبیات یا همان متن ادبی باشد؛ در اطلاعرسانی از هر طریقی، نام نویسنده باید بالاتر از همه دستاندرکاران نمایش قرار بگیرد، حالا فرقی نمیکند که این نویسنده همانند شکسپیر و مولیر، از چهرههای سرشناس ادبیات کلاسیک باشد یا همانند بکت و یونسکو نامآوری از جهان مدرن باشد و حتی نویسنده خوشنامی چون اکبر رادی یا علیرضا نادری از ایران باشد، یا اینکه یک نویسنده کمتر معروف و حتی تازهکار باشد.
ادبیات نمایشی یا نمایشنامه حرف اول را در آفرینش یک اثر اجرایی دارد و مبنای هر خلقی در عرصه مذکور همین ادبیات است. مگر در مواردی از جمله اینکه یک اجرا بدون متن و ادبیات خلق شده باشد، متن آن فقط در حد یک ایده و کانسپت بوده یا اینکه از صفر تا صدش مبنای اجرایی داشته باشد، یا یک پرفورمنس و ایده اجرایی به روی صحنه آورده شده باشد. یعنی درنهایت اصل و اساس همین ایده اجرایی است که نام کارگردان را دراولویت قرار میدهد، وگرنه در هر حالت دیگری، حتی زمانی که متنی برپایه دراماتورژی تبدیل به اجرایی شده باشد نیز همچنان نام نویسنده باید در اولویت قرار بگیرد.
در واقع این اولویت دادن به نام نویسنده اتکای هر اجرا را با صاحب فکرش بیان میکند. حالا این نویسنده با هر متر و معیاری ارزشگذاری شود، فرقی نمیکند. او یک نویسنده است و ادبیات یا نمایشنامه بیس و پایهای است برای شکلگیری یک اثر نمایشی و اگر این فکر نباشد انگار در کل اجرایی هم شکل نخواهد گرفت. متن شیرازه و پیکره هر اجرایی را بنا میکند و بدون آن هیچ سازه اجرایی شکل نمیگیرد.
در طول تاریخ تئاتر نیز همواره نمایشنامه و نمایشنامه نویس در شکل گرفتن هر نمایشی اصل و اساس بوده و به تعبیری این اولویتبندی پیشینه تاریخی دارد چون نویسنده مولد و زایشگر حقیقی یک اثر نمایشی است و کارگردان مؤلف ثانی آن محسوب میشود که بنابر تحلیل و نگاه ویژهاش به هر متنی سمت و سو میدهد. این همان ماهیت دومی است که بر پایه ماهیت و چیستی یک درام یا متن ادبی شکل گرفته و تا آن اولی نباشد، این دومین قابل تصور نیست. بنابراین کارگردان نسل امروز بیآنکه دچار توهم شهرت شده یا تکبر مانع از دیدن نام نویسنده یا ارزشگذاری برای نمایشنامه شود، بهتر است که همواره درک درست و بسامانی از اصول تئاتری داشته باشد تا بتواند به جای جابهجایی نامها و دستورهای پایهای و بنیادین، بنابر ذوق و توان هنریاش، خود را در شکل یافتن یک اثر نمایشی اثبات کند، آن هم فارغ از اینکه دغدغه نام داشته باشد و بداند آنچه باعث خوشنامی و ماندگاری نامش خواهد شد همانا هنر و خلاقیتش است و نه بالا و پایین گذاشتن نام و حتی تبلیغات بیش از حد. بنابراین در یک روال عادی و بیسروصدا کیفیت حرف آخر را برای تعیین جایگاه راستین کارگردان رقم خواهد زد.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه