عکس نوشت
خلق ما از احساسات و هیجانات متأثر است و در عین حال بر همانها اثر میگذارد. حتماً شنیدهاید که میگویند «فلانی امروز خلقش تنگ است» یا اینکه «چقدر امروز حالت خوبه؟» اینها تعاریفی عامیانه از خلق است. در حالی که هیجان و احساسات معمولاً حالتهایی نسبتاً ناپایدار و گذرا است که با واژههایی مثل عصبانیت، خشمگینی، غمگینی، خوشحالی و... تعریف میشود. گرچه هیجانات نیز حتماً روی ادراک و شناخت اثر میگذارند اما آنچه بیش از هر چیز بر ادراک و شناخت اثر میگذارد و نظام رفتاری فرد را متأثر میکند، خلق است. خلق معمولاً ماندگاری بالایی دارد و نافذ است و به سرعت از حالتی به حالت دیگر تبدیل نمیشود. کسی که خلق افسرده دارد میتواند از یک روز تا چند ماه و حتی در مواردی سالها آن را تجربه کند(البته در مواردی میتوان گفت که خلق سریعاً بین قطبهای مخالف در نوسان است و یک لحظه ناامید و لحظهای دیگر با صدای بلند میخندد که به این حالت بیثباتی خلقی گفته میشود) اما در شکل کلی خلق از هیجان دوام بیشتری دارد. حالا اگر کسی خلق افسرده داشته باشد به احتمال زیاد نسبت به تجربه هیجاناتی مثل شادی مقاوم است و شناختهای منفی از جهان و دیگران و خود فرد را که متأثر از آن خلق است باعث میشود نتواند هیجاناتی که با آن خلق مغایر است تجربه کند و برعکس چنین فردی احتمالاً تجربه هیجاناتی مثل خشم و غم را به راحتی به درون خود نفوذپذیر میکند.
افسردگی وقتی تشخیصگذاری میشود که فقط فرد طی دو هفته بهصورت مداوم از موارد زیر حداقل 4 علامت را به شکل برجستهای تجربه کند. تغییر در اشتها و وزن، تغییر در خواب و فعالیتها، فقدان انرژی، احساس گناه، مشکل در تفکر و تصمیمگیری و افکار عود کننده مرگ یا خودکشی. افراد افسرده اذعان میکنند که خلقشان افسرده است و از هیچ چیز لذت نمیبرند. احساساتی مثل ناامیدی، پوچی، اندوه و... تقریباً همان احساسهایی که در زمان فقدان به شکل طبیعی به سراغ افراد میآید با این تفاوت که در افسردگی فرد بدون تجربه سوگ دچار اینها شده است. معمولاً سرزنش و احساس گناه با این افراد همراه است و چه بسا خود را به خاطر پرخوابی یا افسردگی و... سرزنش کنند. افسردگی باید به سرعت درمان شود و در کنار روان درمانی حتماً دارودرمانی نیز نیاز است. با این همه شاید آنچه به افرادی که در ابتدای افسردگی ایستادهاند کمی کمک کند، این است که بدانند آنچه دارند درباره هر رویداد پیرامونی در سطح ذهن و فکر خود تجربه میکنند، ناشی از خلق غالب آنهاست و این خلق مانند عینکی که افکار منفی را روی همه پدیدهها میپوشاند، عمل میکند و باعث میشود فرد قدرت مثبت اندیشی را از خود دور کند. در بدن ما ناقل عصبی به نام سروتونین (مثل هورمون عمل میکند) باعث میشود فرد شادی را تجربه کند و بیجهت نیست که کمبود سروتونین به خلق افسرده میرسد. داروها در واقع سطح سروتونین را در بدن افزایش میدهند. اگر شما بدانید افکاری که در سر دارید در واقع به خاطر بالا و پایین شدن سطح یک ناقل عصبی است شاید بتوانید به شکل هوشیارانه برای تغییر آن تلاش کنید و از متخصص کمک بگیرید چون خلق شما از محدوده بهنجار به هر دلیلی خارج شده به معنای آن نیست که شخصیت جدیدی که در پس خلق جدید میبینید لزوماً معرف شما است. در سوی دیگر این طیف افسردگی اما اپیزودی به نام مانیا وجود دارد. در این حالت فرد به شکل غیرطبیعی مورد یا خلقی را تجربه میکند که گشاده و بالا و تحریک پذیر است. اعتماد به نفس بالا، کاهش نیاز به خواب، عدم تمرکز، فعالیت شدید جسمانی، احساسی از همه توانی، انجام کارهای پرخطر بدون در نظر گرفتن عواقب آن و... از برخی ویژگیهای این خلق است. افرادی که رانندگیهای پرخطر دارند، با یک ساعت خواب روزانه احساس انرژی کافی میکنند و هر کاری به آنها پیشنهاد میشود بدون فکر میپذیرند، حواسپرتی عیانی دارند و این حالتها به شکلی ناگهانی در مقابل شخصیت قبلی فرد پدیدار شده به طوری که برای اطرافیان واضح است، نشانهای از ورود فرد به بیماری دوقطبی است. اگر فرد در طول زندگی حتی یک دوره از چنین حال و هوایی را تجربه کرده و حتی الان دچار افسردگی باشد، نام اختلال او دوقطبی است. این بیماری نیز نیاز به درمان دارویی فوری دارد و البته روان درمانی کمک زیادی برای بهبود فرد و جلوگیری از عود دورهها میشود. بهتر این است که به راحتی روی دیگران برچسب نگذاریم، ویژگیهای رفتاری خصوصاً تغییر ناگهانی خلق را در خودمان و اطرافیان جدی بگیریم، خلق و هیجان را از یکدیگر تفکیک کنیم و دانش خود را درباره مشکلات روان شناختی بالا ببریم تا بتوانیم هر کدام سهمی در بهبود سلامت روان خود و اطرافیان برداریم. یادمان باشد اختلالات خلقی حتماً به دارو درمانی و روان درمانی نیاز دارد چرا که چه فرد افسرده باشد چه دچار اختلال دوقطبی عواقب رفتاری او میتواند خطرناک باشد.
افسردگی وقتی تشخیصگذاری میشود که فقط فرد طی دو هفته بهصورت مداوم از موارد زیر حداقل 4 علامت را به شکل برجستهای تجربه کند. تغییر در اشتها و وزن، تغییر در خواب و فعالیتها، فقدان انرژی، احساس گناه، مشکل در تفکر و تصمیمگیری و افکار عود کننده مرگ یا خودکشی. افراد افسرده اذعان میکنند که خلقشان افسرده است و از هیچ چیز لذت نمیبرند. احساساتی مثل ناامیدی، پوچی، اندوه و... تقریباً همان احساسهایی که در زمان فقدان به شکل طبیعی به سراغ افراد میآید با این تفاوت که در افسردگی فرد بدون تجربه سوگ دچار اینها شده است. معمولاً سرزنش و احساس گناه با این افراد همراه است و چه بسا خود را به خاطر پرخوابی یا افسردگی و... سرزنش کنند. افسردگی باید به سرعت درمان شود و در کنار روان درمانی حتماً دارودرمانی نیز نیاز است. با این همه شاید آنچه به افرادی که در ابتدای افسردگی ایستادهاند کمی کمک کند، این است که بدانند آنچه دارند درباره هر رویداد پیرامونی در سطح ذهن و فکر خود تجربه میکنند، ناشی از خلق غالب آنهاست و این خلق مانند عینکی که افکار منفی را روی همه پدیدهها میپوشاند، عمل میکند و باعث میشود فرد قدرت مثبت اندیشی را از خود دور کند. در بدن ما ناقل عصبی به نام سروتونین (مثل هورمون عمل میکند) باعث میشود فرد شادی را تجربه کند و بیجهت نیست که کمبود سروتونین به خلق افسرده میرسد. داروها در واقع سطح سروتونین را در بدن افزایش میدهند. اگر شما بدانید افکاری که در سر دارید در واقع به خاطر بالا و پایین شدن سطح یک ناقل عصبی است شاید بتوانید به شکل هوشیارانه برای تغییر آن تلاش کنید و از متخصص کمک بگیرید چون خلق شما از محدوده بهنجار به هر دلیلی خارج شده به معنای آن نیست که شخصیت جدیدی که در پس خلق جدید میبینید لزوماً معرف شما است. در سوی دیگر این طیف افسردگی اما اپیزودی به نام مانیا وجود دارد. در این حالت فرد به شکل غیرطبیعی مورد یا خلقی را تجربه میکند که گشاده و بالا و تحریک پذیر است. اعتماد به نفس بالا، کاهش نیاز به خواب، عدم تمرکز، فعالیت شدید جسمانی، احساسی از همه توانی، انجام کارهای پرخطر بدون در نظر گرفتن عواقب آن و... از برخی ویژگیهای این خلق است. افرادی که رانندگیهای پرخطر دارند، با یک ساعت خواب روزانه احساس انرژی کافی میکنند و هر کاری به آنها پیشنهاد میشود بدون فکر میپذیرند، حواسپرتی عیانی دارند و این حالتها به شکلی ناگهانی در مقابل شخصیت قبلی فرد پدیدار شده به طوری که برای اطرافیان واضح است، نشانهای از ورود فرد به بیماری دوقطبی است. اگر فرد در طول زندگی حتی یک دوره از چنین حال و هوایی را تجربه کرده و حتی الان دچار افسردگی باشد، نام اختلال او دوقطبی است. این بیماری نیز نیاز به درمان دارویی فوری دارد و البته روان درمانی کمک زیادی برای بهبود فرد و جلوگیری از عود دورهها میشود. بهتر این است که به راحتی روی دیگران برچسب نگذاریم، ویژگیهای رفتاری خصوصاً تغییر ناگهانی خلق را در خودمان و اطرافیان جدی بگیریم، خلق و هیجان را از یکدیگر تفکیک کنیم و دانش خود را درباره مشکلات روان شناختی بالا ببریم تا بتوانیم هر کدام سهمی در بهبود سلامت روان خود و اطرافیان برداریم. یادمان باشد اختلالات خلقی حتماً به دارو درمانی و روان درمانی نیاز دارد چرا که چه فرد افسرده باشد چه دچار اختلال دوقطبی عواقب رفتاری او میتواند خطرناک باشد.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه