به منظور ایجاد نگاهی همدلانه و همراهانه به افراد دارای معلولیت و رنج خانواده‌هایشان سراغ فیلم سینمایی «کودا» رفتیم

تناقضی نمادین از بازی سکوت و صدا


مینا نبئی
 خبرنگار
​​​​​​​کودا، فیلم خوش‎ ساختی در ژانر داستان بلوغ کمدی-درام است که پیوسته در پارادوکسی از بی‌صدایی و صدا، وابستگی و استقلال، انتخاب میان خود و دیگری، تردید و یقین وَ اشک و لبخند، بیننده را غوطه‌ور می‌سازد و حسی عمیق از شفقت و احترام نسبت به همه کاراکترها در مخاطب ایجاد می‌کند. ژانر داستان‌های بلوغ، گونه‌ای داستانی در ادبیات و سینما است که به‌طور معمول در آن تمرکز داستان روی شخصیت اصلی است که در حال پا گذاشتن به سنین نوجوانی یا جوانی است و در سن بلوغ بسر می‌برد و با مشکلات ریز و درشت درگیر است.کودا (CODA) مخفف Children of Deaf Adults به معنای فرزند والدین ناشنوا است. این فیلم براساس فیلم فرانسوی خانواده بلیر (La Famille Belier) ساخته شده است. در این فیلم به‌شکلی وارونه داستان برخلاف دیگر خانواده‌هایی که یک عضو ناشنوا(معلول) دارند، حول محور مصائب تنها عضو شنوا از یک خانواده ناشنوا و معلول می‌چرخد که در کسب ‌وکار و ارتباطات‌شان، حامی دیگری جز دختر شنوای خود ندارند.
این فیلم واقعیت‌هایی تلخ را از زندگی ناشنوایان به تصویر می‌کشد. حضور بازیگرانی که به‌راستی ناشنوا هستند، به‌شکلی تأثیرگذار و کاملاً نزدیک به واقعیت، زندگی این گروه را روایت می‌کند.برگ برنده نویسنده و کارگردان در این فیلم، آمیختن و پیوند مؤلفه‌هایی چون درک متقابل، شبکه حمایتی در خانواده‌ای منسجم، سبک سالم فرزندپروری، انتخاب استقلال با وجود معلولیت و نیاز، همچنین دادن حق زندگی و انتخاب به عضو شنوا از سوی خانواده است که همگی سبب ایجاد حس خوب در بیننده در همه لحظات تلخ و شیرین می‌شود.نقش اول این داستان، روبی 17 ‌ساله، ناگزیر است بیشتر وقت خود را صرف ترجمه و تفسیر حرف‌های دیگران برای پدر و مادرش کند و صبح‌ها پیش از مدرسه به همراه پدر و برادر بزرگترش با قایق به ماهیگیری‌ برود.
در همین گیر و دار است که استاد موسیقی استعداد خوانندگی او را  کشف و مصرانه وی را تشویق می‌کند که این استعداد خاص را دنبال کند و به کالج موسیقی برود؛ روبی چند روزی با این رؤیا خوش است، اما مشکلات خانواده امانش نمی‌دهد و سرانجام با پذیرش نیاز آنها به خود، با اینکه پیش‌تر غرولندهایی هم به آنها کرده‌است، چشم بر آرزو می‌بندد و دست به انتخابی تلخ اما انسانی می‌زند که اولویت آن منافع و بقای خانواده است.پدر و مادر روبی با تصمیم او، هم خشنود می‌شوند، هم اندوهگین، ولی فکر می‌کنند این جبر زندگی آنها و تنها راه معقول است؛ با این حال با مخالفت پسر خود مواجه می‌شوند که در واقع به نوعی حمایت از روبی است. لئو، که تا اینجای کار به نظر می‌رسید به سبب معلولیتش و نگاه متفاوت خانواده به خواهر شنوایش، به توانایی روبی رَشک می‌برد، به کنایه به او می‌گوید: «آه روبی مقدس، برایت روی قایق یه معبد درست می‌کنیم.» و همین واکنش، روبی و خانواده را به فکر فرو می‌برد و سبب می‌شود  شیوه متفاوتی پیش بگیرند.این فیلم در واقع رسالت ارزشمندِ به تصویرکشیدن تجربه‌ رنج‌های زندگی گروهی از مردم را به دوش می‌کشد که به شکلی نمادین صدایی برای شنیده شدن و توانی برای مقابله ندارند.
کودا، لحظات تکان‌دهنده و تأثیرگذاری از بازی صدا و سکوت دارد، برای مثال سکانسی که خانواده ناشنوای روبی به تماشای صدای دخترشان رفته‌اند و تنها صداهایی که می‌شنوند، صدای پای اشک‌های مردم بر گونه آنهاست و دیگر صدای سکوتی تلخ و جهنمی که هستیِ آنها را فراگرفته است و این محرومیت بزرگ در همین سکانس، برای لحظاتی برای مخاطب ملموس می‌شود.

 نماد انسان تحت فشار امروز

دکتر سعید بهزادی‌فرد
روانشناس و مشاور خانواده
​​​
من گنگ خواب‎دیده و عالم تمام کر    
من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش
با این بیتِ بسیار عمیق، به ارزیابی فیلم کودا می‎پردازم، که در نگاه اول روایت خانواده‎ای متفاوت با معلولیت در شنوایی و گفتار است. به اعتقاد من تلاش برای رساندن مفهوم، آن هم با زبان بدنی بسیار تند، عصبی و تحت فشار، نمادی است از بشر جامعه امروز که برای انتقال آنچه در ذهنش می‌گذرد، به دیگران بشدت تحت فشار قرار می‌گیرد. شخصیت اصلی فیلم، یعنی دختر خانواده که کر و لال نیست، وظیفه انتقال پیام را به جامعه برعهده دارد؛ وظیفه‌ای که از نگاه روانشناختی از تیپ شخصیتی او برمی‌آید.
فِرانک
فرانک، پدر خانواده ،یک ماهیگیر شوخ و پرتلاش و در عین حال قاطع و با جرأت است. یکی از نکات قابل تأمل این فیلم آن است که اگر کسی کلامی به زبان نمی‌آورد، معنایش آن نیست که حرفی برای گفتن ندارد؛ برعکس هر وقت که لازم باشد، اثرگذارترین سخنان از زبان چنین کسانی شنیده می‌شود، همان گونه که در اپیزود ماهیگیران در سندیکا، ما می‌بینیم که فرانک در حضور کسانی که به‌ نظر می‌رسد توانایی ظاهری گفتن و شنیدن را دارند، ‎بیشترین و اصلی‌ترین و محکم‌ترین حرف را می‌زند و دیگران صرفاً حرف‌های جرأتمندانه وی را تأیید می‌کنند.
روبی
در نگاه روانشناختی و روانپزشکی آدم‌ها به 14 تایپ (تیپ) گوناگون شخصیتی تقسیم می‌شوند که در 4 کلاستر یا پوشه قرار می‌گیرند. ای، بی، سی و طبقه‌بندی‌نشده. تیپ‌های شخصیتی در پررنگ‌ترین حالت خود ممکن است به اختلال یا بیماری برسند که ارتباطی به تحلیل این فیلم ندارد. در کلاستر سی، به سه تیپ شخصیتی برمی‌خوریم با عنوان شخصیت وسواسی، اجتنابی و وابسته. (برای مطالعه بیشتر در این زمینه و شناخت سایر تیپ‌ها می‌توانید به کتاب ارزشمند عشق ویرانگر مراجعه کنید.) روبی، دختر شنوای خانواده از منظر شخصیت‌شناسی، شخصیتی اجتنابی یا (Avoidant personality) دارد.
کسانی که در این گروه قرار می‌گیرند، نیازهای عاطفی خود را در هنرهایی مثل موسیقی، نقاشی و شعر بیان می‌کنند. در این فیلم نیز به درستی همین موضوع لحاظ شده است و روبی دارای شخصیت اجتنابی است. ما در طول فیلم شاهد آن هستیم که وقتی روبی مورد قضاوت نیست، عواطف عمیق خود را کاملاً بیان می‌کند. در اولین صحنه فیلم که ما در قایق ماهیگیری وی را می‌بینیم، با صدای بلند و بدون ترس از قضاوت در حال آواز خواندن است، چرا که صدای دریا و موتور غالب است و برادر و پدر او هم چیزی نمی‌شنوند. در این فیلم همچنین می‌بینیم که هرگاه روبی مورد قضاوت قرار می‌گیرد، مثل زمانی که معلم موسیقی او را قضاوت می‌کند، دوچرخه‌اش را برمی‌دارد و به دل طبیعت می‌رود و به این شکل از جمع فاصله می‌گیرد یا به اصطلاح دقیق‌تر از رویارویی با مسأله اجتناب می‌کند.
علی‌الاصول افراد کلاستر سی یعنی وسواسی‌ها، اجتنابی‌ها، وابسته‌ها ریشه‎های عمیقی از اضطراب را در خود دارند که یا ژنتیکی است، یا به این سبب است که در کودکی از طرف خانواده، مدرسه یا جامعه مورد قضاوت سخت‌گیرانه و سرسختانه قرار گرفته‎اند؛ از این رو به‌طور ناخودآگاه گزینه اجتناب یا فرار را انتخاب کرده‌اند. از دیگر ویژگی‌های اجتنابی‌ها، ویژگی مراقب و حامی بودن (careing ) است و ما در تمام طول فیلم مشاهده می‌کنیم که روبی کاملاً نگران خانواده و حامی آنهاست و زمانی که دارد از منافع خانواده دفاع می‌کند، به‌نظر می‌رسد که آدم جسورتری می‌شود؛ حال آنکه  هنگام آواز خواندن، خجالتی است. شخصیت‌های اجتنابی، معمولاً احساساتی، مهربان و دوست‌داشتنی هستند. آنها در جمع دچار احساس خجالت و شرم می‌شوند و کارایی لازم را ندارند؛ حتی در کارهایی که بسیار توانا هستند، نیز عملکردشان در جمع پایین می‎آید؛ صدایشان می‌لرزد، عرق می‌کنند، تپش قلب می‌گیرند، دهانشان خشک می‌شود، یا حتی اصلاً نمی‌توانند حرف بزنند. در همان ابتدای فیلم می‌بینیم  روبی در گروه سرود یا موسیقی مدرسه ثبت‌ نام می‌کند، اما وقتی نوبت خواندنش می‌رسد، دچار اضطراب می‌شود و کلاس را ترک می‌کند. از دیگر ویژگی‌های شخصیت اجتنابی این است که عواطف، احساسات و هیجانات مانند خشم، غم و عشق را با شدت بیشتری نسبت به حد متوسط جامعه تجربه کنند، اما به‌آسانی می‌توانند آن‌ را در خود سرکوب کنند.  جنس عواطف اجتنابی‌ها به‎طور معمول انسانی، محترمانه و سالم است؛ همان گونه که در فیلم می‌بینیم جنس عشقی که روبی تجربه می‌کند، عشقی انسانی همراه با حجب و حیا و بشدت عمیق است.
میلز
میلز هم، که در موسیقی همگروه روبی و مورد علاقه اوست، به سبب فشارهای خانواده و نه فشار اجتماعی، همچون روبی که از معلولیت خانواده‌اش در فشار است، شخصیتی اجتنابی دارد. او بارها از عشق و علاقه‌ای که میان پدر و مادر روبی وجود دارد و والدین او از آن محرومند، می‌گوید. میلز همچون روبی دوست‌داشتنی است. شخصیت‌های اجتنابی در شمار دوست داشتنی‌ترین شخصیت‌های حاضر در اجتماع هستند که گرچه گاهی خود را تحت فشار قرار می‌دهند، اما به‌طور معمول کمتر آزاری برای دیگران دارند. آنها همچنین بسیار رعایت ادب و مراعات دیگران را می‌کنند.
گرتی
گرتی، دختری که دوست و همکلاسی روبی و عاشق برادر اوست، در کلاستر «بی» قرار دارد. کسانی که در تیپ شخصیتی کلاستر بی هستند، غالباً آدم‌هایی سطحی‌تر، لذت‌طلب‌تر و برون‌گراترند. عشق‌های غریزی‌تری را تجربه می‌کنند که این را ما در کشش گرتی نسبت به لئو، برادر روبی، احساس می‌کنیم و می‌بینیم که رابطه‌ای صد درصد محترمانه بین آنها وجود ندارد.
خانواده روبی
برادر و مادر و پدر روبی بیشتر نقش نمادین دارند. سکانس‌های خانوادگی، مثل سکانس میز شام، زنده و واقعی و پرشور هستند و گاه لحظاتی کمدی ایجاد می‌کنند و معلولیت نتوانسته است اعضای خانواده را از یکدیگر دورکند، یا جنبه‌های حمایتی آنها را از یکدیگر ضعیف گرداند و همین نقش پررنگ خانواده است که ما با وجود معلولیتِ آنها، درنهایت آدم‌های نسبتاً سالم و موفقی در این خانواده می‌بینیم. بارها در این فیلم اشاره به عشق و دوست داشتن می‌شود. روابط عاطفی در خانواده روبی، روابط خوبی است و در هر صورت نوازش وجود دارد، حتی وقتی که عصبانی می‌شوند، روابط، عاطفی است.
روبرتو
منظر دیگری که می‌شود از آن به فیلم کودا نگریست، منظر موفقیت، هدفمندی، تلاش و اخلاقیات است؛ ویژگی‌هایی که در افراد کلاستر سی به‌ویژه تیپ‌های وسواسی و اجتنابی دیده می‌شود. وسواسی‌ها با جدیتی که از طرف دیگران قابل مشاهده است، به امر موفقیت می‌پردازند. آدم‌های خیلی موفق تولید می‌کنند، اما در درازمدت نه خودشان آدم‌های خوشحالی هستند و نه آدم‌های شادی تولید می‌کنند؛ چیزی که ما در شخصیت آقای روبرتو، معلم موسیقی می‌بینیم. شخصیت اجتنابی هم به همان اندازه به موضوع موفقیت و تلاش برای موفقیت و اخلاقیات می‌پردازد.
در مجموع علاوه بر ساختارهای سینمایی قابل قبول و مثبتی که کودا دارد و از طرف سینماگران هم مورد تأیید قرار گرفته و نمره خوب 1/8 را گرفته است، می‌شود گفت که از نظر روانشناختی، ارتباطات انسانی و بویژه شخصیت‌شناختی، فیلمی است درخور توجه و ستایش که به‌صورتی یکدست و علمی می‎‌تواند این تایپ شخصیتی یعنی شخصیت اجتنابی را به نمایش بگذارد. 

 فیلم عشق و انسانیت

دکتر حسن کیا
منتقد سینمایی
​​​​​​​کودا، دومین ساخته سیان‌هدر، کارگردان و بانوی جوان امریکایی است که برنده جوایز متعددی در فستیوال‎های معتبر سینمایی جهان و در صدر همه آنها، برنده بهترین فیلم و فیلمنامه اقتباسی اسکار شد. فیلم آن طور که از نامش  پیداست روایت خانواده ناشنوایی است که تمام ارتباطات کلامی خود را با جهان بیرون از طریق تنها عضو شنوای خانواده یعنی دختر کوچک (امیلیا جونز) برقرار می‌کنند؛ به‌نوعی که انگار او گوش و زبان آنهاست.

رهایی از وابستگی
شاید در نگاه نخست به نظر برسد با نبودن این تنها عضو شنوا، خانواده با چالشی جدی روبه‌رو می‌شود؛ امری که فیلمساز در سکانسی که خانواده بدون رابی به ماهیگیری می‌روند و صدای هشدار پلیس را نمی‌شنوند، به روشنی ترسیم می‎کند و همین امر هم سبب می‌شود  رابی با استعداد ویژه‌ای که در آواز دارد، بر سر دوراهی دشوار ماندن در کنار خانواده و صدای آنها بودن یا رفتن به دنبال موفقیت و سرنوشت خویش و صدای خود بودن، قرار می‌دهد و در نهایت دخترک قصد فداکاری و ماندن دارد، ولی با وجود خواست مادرش به ماندن او، برادرش با ترک کردن میز شام مخالفت خود را اعلام می‌کند و لئو سپس در صحنه کنار دریا جمله‎ای کلیدی به خواهرش می‌‍ گوید: «خانوادت قبل از به دنیا آمدن تو هم وجود داشتند. ما بیچاره نیستیم. برو.» گویا برادر  با این کار قصد دارد هم فرصت پیشرفت و موفقیت از تنها خواهرش گرفته نشود، هم خانواده را از وابستگی کامل به دخترک نجات دهد که نشانه‌هایی از آن را در رفتن تنهایی او به کافه می‌بینیم.

فیلمی از جنس صدا
 فیلم در نگاهی دیگر، فیلم صداست، صدایی که سه عضو خانواده ندارند و دخترک در بالاترین سطحش از آن برخوردار است، صدایی که کارگردان کودا قصد دارد به ما بفهماند که تنها ابزار درک دنیا  و ارتباط و احساس نیست. به یاد آوریم لذت پدر را از موسیقی «راک» با لرزش ماشین و بدون شنیدن آن، یا درک و حس پدر و مادر از اجرای خوب رابی با نگاه کردن به چهره‌های رضایتمند و خرسند حضار، یا آن صحنه درخشانی که پدر حس خواندن را با لمس گلوی دخترش درمی‌یابد. همچنین آنجا که فیلمساز استادانه به مخاطب نهیب می‌زند که در پاره‌ای موارد شنواترین گوش‎ها و بلندترین صداها را همین ناشنوای ناگویا دارد. سکانسی را که در سکوت همه ماهیگیرانِ مرعوبِ تحت استثمار،تنها فرانک، پدر خانواده است که با زبان اشاره و جسارتی مثال زدنی به استثمارگران می‎گوید: بروید به جهنم و دیگران را به تشکیل اتحادیه و فروش مستقل ماهی‎ها دعوت می‏ کند.

مهر و اراده و انسانیت
فیلمنامه دقیق «هدر» و کارگردانی بی‌نقص او در کنار بازی‌های درخشان تمام بازیگران و در صدر آنها امیلیا جونز و تروی کوتسور، فیلمبرداری چشم‌نواز و درخشان پائولا هایدوبورو، همه و همه به ساخت فیلمی قابل تأمل یاری رسانده است، اما آنچه فراتر از تمام این مباحث تکنیکی قرار دارد و رخ‌ می نماید، انسانیت جاری در تک‌تک لحظات فیلم است؛ خانواده‌ای مهربان و زحمتکش که به هم عشق می‌ورزند و جور یکدیگر را می‌کشند و حسادت خانواده‏ های سالم را برمی‏ انگیزند، پیام فیلم این است: آنچه در زندگی تعیین کننده است عشق و مهربانی و خواستن است و معلولیت نمی‌تواند مانعی محکم در برابر اراده انسان‌ها باشد. 

معلولیت وجود خارجی ندارد

دکتر مهرداد ناظری
جامعه‌شناس و عضو هیأت علمی دانشگاه
​​​​​کودا، فیلمی است که هر فرد را به تأمل درباره معنای عمیق زندگی وامی‌دارد. در واقع هر بیننده‌ از ابتدای این فیلم آرام آرام با داستان گره می‎خورد؛ به‎گونه‌ای که در اواسط فیلم، مخاطب احساس می‌کند که بخشی از فرایند تحول و استحاله‌ فیلم است.

تمایز
مهم‌ترین چیزی که این فیلم را به‎گونه‌ای از سایر فیلم‌ها ممتاز می‌سازد، توجه به مفهوم تمایز است. تمایز در جامعه‌شناسی، یک مفهوم بسیار مهم و اساسی است. ما در جهانی زندگی می‌کنیم که تمایزگذاری بین انسان‌ها به شیوه‌های گوناگون اتفاق می‌افتد؛ براساس نظر مارکس ملاک، دسترسی انسان‌ها به ثروت، می‌تواند عامل تمایز آنها باشد. ماکس وبر نیز دسترسی به قدرت و پرستیژ اجتماعی را عامل تفکیک می‌داند؛ در این فیلم  ما شاهد تمایزگذاری بر اساس یک نقص و شاهد بروز و ظهور حقارت‌های تلخ برای خانواده‌ای هستیم که می‌خواهد در کنار سایرین زندگی عادی و نرمالی داشته باشد. حال آنکه خانواده رابی ماهیگیرانی حرفه‌ای هستند و مثل افراد شنوا توانایی حضور و مشارکت در این جامعه محلی را دارند. سهمی از تأثیرگذاری این فیلم، در آن است که کارگردان با صراحت و شجاعت از قداست و هویت ناشنوایان دفاع می‌کند؛ در واقع معلولان از هر نوع که باشند، اگر به آن‌ها فرصت داده شود، می‌توانند بر جهان اطرافشان تأثیرگذار باشند و معلولیت می‌تواند برساخته جامعه و حاصل نابرابری فرصت‌ها باشد.

برچسب‌زنی
وقتی در جامعه مفهومی به نام «برچسب» وجود دارد و ما با برچسبی به نام نقص و ناتوانی، سایرین را از خود تفکیک می‌کنیم، اتفاقات ناگوار به مرور پدیدار می‌شود. طبق نظریه برچسب‌زنی، انحراف از ذات افراد برنمی‌خیزد، بلکه وقتی اکثریت جامعه، اقلیت را به عنوان یک گروه متفاوت یا متعارض به حساب می‌آورند، این تفاوت و تبعیض آرام آرام شکل می‌گیرد. در سکانسی که گارد ساحلی مرتباً با بی‌سیم می‌خواهد با خانواده رابی ارتباط برقرار کند و آنها صدای بی‌سیم را نمی‌شوند و کارشان به دادگاه می‌کشد، این مقوله برچسب‌زنی به گونه متفاوتی خود را نشان می‌دهد.

تلاش و مبارزه
در دیالوگ تأثیرگذاری میان دختر و پسر خانواده، برادر رابی تأکید می‌کند که مردم باید ناشنوایان را به رسمیت بشناسند و راهی برای سرکردن با ناشنوا‌ها پیدا کنند؛ تو هم برای این که بتوانی پیشرفت کنی بهتر است که به زندگی خودت ادامه دهی. کارگردان در این فیلم نشان می‌دهد  همه جهان نیاز به رشد و تعالی دارند و ناشنوا بودن هرگز به معنای ناتوانی نیست ،بلکه شاید آن را بتوان «توانمندی از نوع دیگری» دانست. کالین بارنز، استاد و مدیر مرکز مطالعات معلولیت در مدرسه جامعه‌شناسی و سیاست اجتماعی دانشگاه «لیدز» انگلستان بر این‌ اعتقاد است که معلولیت را بسیاری از مردم به‌عنوان یک مشکل اجتماعی و فردی می‌دانند، درحالی‌که معلولیت، یکی از چیزهایی ا‌ست که جامعه آن‌ را می‌سازد.

عشق و ایثارگری
از منظری دیگر می‌توان این فیلم را به نوعی تفسیر و ستایش معنای ایثارگری دانست. در ماجرای کشف استعداد خوانندگی رابی، حال باید یا رابی یا خانواده او، ایثاری به نفع طرف مقابل انجام دهند. در ابتدا رابی در پی یافتن راهی برای رسیدن به موفقیت است و خانواده در مقابل رفتن او به دانشگاه امتناع می‌کنند؛ چنان که مادر به او می‌گوید: «اگر من کور بودم، نقاشی را انتخاب می‌کردی؟» اما به مرور هم رابی ،هم خانواده‌اش به معنای عمیق‌تری از ایثار و فداکاری می‌رسند؛خانواده‎ای که هرگز نمی‌توانند صدای زیبای رابی را بشنوند. در مجموع این فیلم به زیبایی به تصویر می‌کشد که چگونه عشق می‌تواند زندگی بشر را متحول کند. واقعیت این است که همه ما در میزان دسترسی به ثروت، قدرت یا هوش و شهرت، برابر نیستیم، اما این روایت بخوبی نشان می‌دهد که در عشق ورزیدن و ایثار کردن همه انسان‌ها می‌توانند نقشی پر رنگ و متعالی ایفا کنند. ویلیام آرتوروارد می‌گوید: «تک‌تک ما انسان‌ها سرانجام روزی داوری خواهیم شد، مهم این است که چقدر زندگی کرده‌ایم، نه چقدر زنده بوده‌ایم. چقدر بخشیده‌ایم، نه چقدر داشته‌ایم. چقدر خوب، صرفاً خوب، بوده‌ایم، نه چقدر عظیم جلوه کرده‌ایم»‌. این خوب بودن، معنایی است که به‌خوبی در فیلم کودا به نمایش گذاشته می‌شود. در مجموع داستان فیلم، چالشی عظیم با جهان امروز را نشان می‌دهد و این که ما چگونه می‌توانیم در این تقابل، راهی به سوی عشق بیابیم. خانواده رابی نشان می‌دهند  در دنیایی که ممکن است اکثریت به منافع شخصی خود فکر ‌کنند، با عشق می‌توان متفاوت زندگی کرد. شاید زمان آن رسیده  است که مفاهیم را دوباره مرورکنیم و برای ساختن جهانی نو تلاش کنیم و همه چیز را از نو بسازیم.



آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/8040/15/631687/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها