از جزئیات بی‌اهمیت روزت بگو


آیه طائبی
دبیر گروه زندگی 

​​​​​​​همسر من از کودکی با این الگو بزرگ شده بود که مرد سپر بلای خانواده و مسئول حل تمام مسائل است؛ خستگی برای مرد معنا ندارد و باید همیشه پرانرژی و خوشحال باشد.
سال‌های اول زندگی ما هم مثل اغلب زوج‌های جوان، سخت و پرفرازونشیب بود. سختی‌های زیادی داشتیم و من می‌دانستم که دارد انواع فشارها را تحمل می‌کند اما به هیچ وجه حاضر نبود از آنها حرف بزند.
نه تنها با من که با هیچ‌کس درباره سختی‌های زندگی حرف نمی‌زد. این شیوه شاید از بیرون خیلی جالب و خوب بود که همیشه پرانرژی و خوشحال و راضی‌ است اما من نگران بعدها بودم. نگران آن روزی که بعد از 30-20 سال زندگی، خستگی به حدی در جانش قوت بگیرد که دیگر کاری از کسی ساخته نباشد. آدمیم دیگر، خسته می‌شویم و اگر آن خستگی را چاره نکنیم، مزمن می‌شود.
نمی‌خواستم از همسرم یک مرد غرغرو بسازم، اما نگرانی‌ام هم سرجایش بود. تئوری من هم در زندگی حل تمام مسائل با گفت‌و‌گو بود، هرچقدر هم که طول بکشد مهم نیست؛ به نظرم موضوعی را که ارزش داشته باشد باید با گفت‌و‌گو پیش برد. پس شروع کردم به صحبت کردن و این صحبت‌های ما سال‌ها طول کشید. یک‌بار دلایل علمی می‌آوردم که چرا آدم‌ها باید از ناراحتی‌ها و دلخوری‌هاشان حرف بزنند، یک‌بار از احساس شخصی‌ام درباره موضوع گفتم، یک‌بار خواهش کردم، یک‌بار اما حرف را آوردم سمت کلیشه‌های نادرستی که نسل به نسل دارد می‌چرخد. از مرد که گریه نمی‌کند و دختر که بلند نمی‌خندد شروع کردم و پیش رفتم، اینجا گره ماجرا پیدا شد. درباره این کلیشه‌ها ساعت‌ها حرف زدیم، پرسیدم که آیا فکر می‌کند اگر از موضوعی گلایه کند، به مردانگی‌اش خدشه‌ای وارد می‌شود؟ یا اگر یک روز بی‌حوصله و کسل باشد، معنای خاصی دارد؟ از تجربه خودم گفتم و شخصی در خانواده پدری‌ام که عقیده دارد مردی که ظرف بشوید و در کارهای خانه کمک کند رسماً دارد مردانگی را زیر سؤال می‌برد، خنده‌اش گرفت. گفتم به نظر من همه این کلیشه‌ها در عین خنده‌دار بودن، تلخند. آدم‌ها را از مسیر سلامت خارج می‌کنند و فشار بیهوده برای زندگی‌ها می‌سازند. چه فرقی می‌کند این فشار درباره دخترها باشد و درباره راه‌ رفتن، خندیدن، گریه کردن، حرف زدن و... یا پسرها. هر دو مورد آسیب قرار می‌گیرند؛ اما این آسیب برای پسرها با ترکیب تستسترون و هورمون‌های مردانه شرایط عجیبی می‌سازد.
گفت باید فکر کنم، این نقطه روشن در تمام بحث‌ها و گفت‌و‌گو‌های ما است. وقتی یک طرف گفت‌و‌گو می‌گوید باید فکر کنم، عالی می‌شود. چون هیچ‌کدام‌مان از دیگری توقع نداریم نوع تفکر و شیوه بودنش را در لحظه تغییر دهد و فکر کردن درباره موضوع حتی اگر به نتیجه دلخواه ما نرسد هم یک قدم به جلو است.
زمان گذشت تا یک روز که گفت، با حرف‌های آن روزت درباره کلیشه‌ها تقریباً موافقم اما تغییرشان ساده نیست. تلاشم را می‌کنم بیشتر حرف بزنم.
من هم با یک کار ساده به کمکش رفتم، هر روز یا در یک تماس تلفنی در زمان استراحت هردومان یا بعد از کار که به خانه برمی‌گشتیم یا آخر شب، یک سؤال ساده می‌پرسیدم؛ «از جزئیات بی‌اهمیت روزت چه خبر؟»

آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/8055/14/633444/1
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها