آشنایی با اختلالات روانپزشکی/4
«توجه» درمانی برای نشخوارهای فکری
آزاده سهرابی
روانشناس
وقتی به شمار زیاد کسانی که دچار نشخوارهای فکری هســتنـد توجــه میکنیــم متوجه میشویم در واقع این نـشـخـــوارهــا فــرد را در دنیـــای مونولـــوگ رها میکنند تا آنها وارد دیالوگ نشوند.
نشخوارهای فکری در واقع مدلی از واگویههای درونی فرد با خودش است که میتواند از بدیهیترین دغدغههای روزمره تا سؤالهایی درباره چیستی و هستی را در بر بگیرد و نکتهاش دقیقاً در همین است که ذهنی که دچار نشخوارهای فکری میشود نه متوقف میشود و نه قانع. گویی افراد در یک چرخه بیپایانی دنبال پاسخهایی میگردد که در واقع قانعشان نکند! کسی را تصور کنید که یک هفته ذهنش درگیر این است که چرا همکارش وقتی به او سلام کرده مانند همیشه گرم نبوده و شروع میکند به زیر و رو کردن، نتیجهگیری کردن، تردید کردن نسبت به این رابطه و روی یک دور تکرار بارها و بارها آنها را مرور میکند.
روانکاوی معتقد است نه فقط وسواس - که گاه به شکل نشخوارهای فکری خود را نشان میدهد - که هر اختلال روانی که رنج و عذاب میآفریند و زندگی فرد را مختل میکند نوعی مکانیسم دفاعی فرد است. از همین منظر کسی که مدام درون ذهن خود دچار گفتوگویی با خود است در واقع در یک دنیای مونولوگ گیر افتاده است. (تکگویی یا مونولوگ یکی از شگردهای ادبیات داستانی و هنرهای نمایشی است که در آن شخصیت اصلی تنهایی سخن میگوید و معمولاً خطابهای میگوید یا دنیای درون ذهنی خود را بازگو میکند. این شگرد در دنیای روزمره هم کاربرد دارد). ما هر زمان در ذهن خود شروع به فکر میکنیم در واقع در دنیای مونولوگ قرار داریم. اما مشکل از جایی آغاز میشود که تعادل میان دنیای مونولوگ و دیالوگ از بین میرود. وقتی فرد وسواسی در دنیای مونولوگی گیر میافتد از دیالوگ فاصله میگیرد. «توجه نوعی نیایش است». یادم نمیآید این جمله را در کدام کتاب خواندم ولی به نظر میرسد که شاید راه درمان همین جملهای است که در این سخن آمده: «توجه». این توجه در وهله اول باید توسط فرد معطوف به همین دنیای تکراری و مونولوگی درون باشد تا دریابد دقیقاً دارد به درون خودش گوش میدهد. این میزان تکرار یک واقعه، یک پرسش و... چه هیجان سرکوب شدهای را فراخوانی میکند، کدام درد او را دارد با زبان بیزبانی بیان میکند.
در وهله دوم درمان در توجه به دیگری است. در دیالوگ عنصر توجه حضور دارد و جاییکه ما به نظرات دیگران توجه کنیم دقیقاً جایی است که میتوانیم از دام نظرات و واگویههای خودمان رها شویم. در این توجه، متوجه نقصان در نحوه تفکر خودمان میشویم. متوجه میشویم چه چیزهایی را در فکر کردنهایمان از قلم میاندازیم و کجاست که جواب را پیدا نمیکنیم و در یک دایره بسته گیر میافتیم. گوته شاعر میگوید: «انسان تا جایی خود را میشناسد که دنیا را میشناسد و هر شیء جدیدی اگر خوب دیده شود عضو ادراکی جدیدی در درون ما ایجاد میکند» به عبارتی فقدان توجه میتواند دنیا را کوچک و عناصر ادراکی ما را محدود کند و این همان دامی است که در نشخوار فکری گرفتارش میشویم. در سپردن خود به توجه، ما به سمت زندگی گشوده میشویم حال آنکه در غیاب توجه گویی ما انتظار پنهانی داریم که زندگی به خاطر ما تغییر کند و ما در یک نقطه ثابت تکراری ایستادهایم برای تغییر نکردن و تغییر دادن چیزی که خارج از توان ماست تغییر دادنش. بیجهت نیست که کسی، جایی گفته است: توجه نوعی نیایش است چرا که در توجه، گشودن دنیای درونی به دنیای شگفت و بزرگ بیرون از خود موج میزند.
روانشناس
وقتی به شمار زیاد کسانی که دچار نشخوارهای فکری هســتنـد توجــه میکنیــم متوجه میشویم در واقع این نـشـخـــوارهــا فــرد را در دنیـــای مونولـــوگ رها میکنند تا آنها وارد دیالوگ نشوند.
نشخوارهای فکری در واقع مدلی از واگویههای درونی فرد با خودش است که میتواند از بدیهیترین دغدغههای روزمره تا سؤالهایی درباره چیستی و هستی را در بر بگیرد و نکتهاش دقیقاً در همین است که ذهنی که دچار نشخوارهای فکری میشود نه متوقف میشود و نه قانع. گویی افراد در یک چرخه بیپایانی دنبال پاسخهایی میگردد که در واقع قانعشان نکند! کسی را تصور کنید که یک هفته ذهنش درگیر این است که چرا همکارش وقتی به او سلام کرده مانند همیشه گرم نبوده و شروع میکند به زیر و رو کردن، نتیجهگیری کردن، تردید کردن نسبت به این رابطه و روی یک دور تکرار بارها و بارها آنها را مرور میکند.
روانکاوی معتقد است نه فقط وسواس - که گاه به شکل نشخوارهای فکری خود را نشان میدهد - که هر اختلال روانی که رنج و عذاب میآفریند و زندگی فرد را مختل میکند نوعی مکانیسم دفاعی فرد است. از همین منظر کسی که مدام درون ذهن خود دچار گفتوگویی با خود است در واقع در یک دنیای مونولوگ گیر افتاده است. (تکگویی یا مونولوگ یکی از شگردهای ادبیات داستانی و هنرهای نمایشی است که در آن شخصیت اصلی تنهایی سخن میگوید و معمولاً خطابهای میگوید یا دنیای درون ذهنی خود را بازگو میکند. این شگرد در دنیای روزمره هم کاربرد دارد). ما هر زمان در ذهن خود شروع به فکر میکنیم در واقع در دنیای مونولوگ قرار داریم. اما مشکل از جایی آغاز میشود که تعادل میان دنیای مونولوگ و دیالوگ از بین میرود. وقتی فرد وسواسی در دنیای مونولوگی گیر میافتد از دیالوگ فاصله میگیرد. «توجه نوعی نیایش است». یادم نمیآید این جمله را در کدام کتاب خواندم ولی به نظر میرسد که شاید راه درمان همین جملهای است که در این سخن آمده: «توجه». این توجه در وهله اول باید توسط فرد معطوف به همین دنیای تکراری و مونولوگی درون باشد تا دریابد دقیقاً دارد به درون خودش گوش میدهد. این میزان تکرار یک واقعه، یک پرسش و... چه هیجان سرکوب شدهای را فراخوانی میکند، کدام درد او را دارد با زبان بیزبانی بیان میکند.
در وهله دوم درمان در توجه به دیگری است. در دیالوگ عنصر توجه حضور دارد و جاییکه ما به نظرات دیگران توجه کنیم دقیقاً جایی است که میتوانیم از دام نظرات و واگویههای خودمان رها شویم. در این توجه، متوجه نقصان در نحوه تفکر خودمان میشویم. متوجه میشویم چه چیزهایی را در فکر کردنهایمان از قلم میاندازیم و کجاست که جواب را پیدا نمیکنیم و در یک دایره بسته گیر میافتیم. گوته شاعر میگوید: «انسان تا جایی خود را میشناسد که دنیا را میشناسد و هر شیء جدیدی اگر خوب دیده شود عضو ادراکی جدیدی در درون ما ایجاد میکند» به عبارتی فقدان توجه میتواند دنیا را کوچک و عناصر ادراکی ما را محدود کند و این همان دامی است که در نشخوار فکری گرفتارش میشویم. در سپردن خود به توجه، ما به سمت زندگی گشوده میشویم حال آنکه در غیاب توجه گویی ما انتظار پنهانی داریم که زندگی به خاطر ما تغییر کند و ما در یک نقطه ثابت تکراری ایستادهایم برای تغییر نکردن و تغییر دادن چیزی که خارج از توان ماست تغییر دادنش. بیجهت نیست که کسی، جایی گفته است: توجه نوعی نیایش است چرا که در توجه، گشودن دنیای درونی به دنیای شگفت و بزرگ بیرون از خود موج میزند.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه