سلامت روان؛ عاملی مهم در هر انتخاب
دکتر نفیسه حشمتی مولایی
روانشناس
یکی از کارهایی که افراد در سطح روابط اجتماعی خود باید انجام دهند، این است که افراد مناسبی را از نظر سلامت روانی برای دوستی یا رفت و آمد یا از همه مهمتر برای همسری انتخاب کنند؛ اما اولین مرحله برای این انتخاب آن است که بدانیم سلامت روان چیست؟ سلامتی را نباید فقط نداشتن بیماری یا اختلال روانی بدانیم؛ بلکه سلامتی مفهومی گستردهتر دارد و برای تعامل صحیح با دیگران و تفکرکردن و احساس رضایت داشتن از زندگی، ضروری است که از روانی سالم بهره برده باشیم. سلامت روان، حالتی از زندگی کردن در شرایطی مناسب است که در آن، فرد به تواناییهای خود آگاه باشد و بتواند با استرسهای عادی زندگیاش سازگار شود و از عهده نقشهای اجتماعیاش بهخوبی برآید و بر اطرافیان خود بتواند اثرگذاری داشته باشد؛ بنا بر این تعریف، مشخص است که برخی مشکلات روحی مثل افسردگی، وسواس و بدبینی شدید و داشتن فکرهایی با پایههای غیرعقلانی از جمله نشانههایی از نداشتن سلامت روان هستند.
گاهی تجارب کودکی یا آموزشهای ناشایست یا محیط نامناسب، کار فرد را در دستیابی به سلامت روان دشوار میکنند؛ اما اینها هیچکدام بهانهای نمیشود که بخواهیم نداشتن روان سالم خود را تقصیر دیگران یا محیط بیندازیم؛ حتی در شرایط دشوار نیز با کمک گرفتن از کتابها و مشاوران و روانشناسان و افرادی که آگاهی کافی دارند، میتوانیم راه خود را هموارتر کنیم.
نکته دیگر این است که روابط ما برای بررسی وضعیت سلامت روانمان و همچنین شناسایی مسائل و مشکلاتمان و پیدا کردن راهحلهای مناسب، مهم و اثرگذار هستند؛ بهطور مثال فردی که وسواس دارد، اگر با دوستانی چون خود رفتوآمد کند، ممکن است متوجه مسألهای که دارد و نیازمند توجه است، نشود و فکر کند همه همینطور هستند؛ اما اگر همین فرد با افرادی که سلامت روان دارند، رفت و آمد کند، درمییابد که بین کدام یک از رفتارهای او با دیگران تفاوت وجود دارد و کدام رفتارها نتیجه بهتری را برای وی به ارمغان میآورند؛ در نتیجه میتواند در ارزیابی و انتخاب رفتار و عملکرد خود یا حل کردن ریشهای مشکل وسواس خود کوشا باشد؛ از این رو تا جایی که میتوانیم باید در انتخاب دوستان و همنشینهای خود دقت داشته باشیم؛ اما متأسفانه در برخی موارد، انتخابی نداریم؛ برای مثال وقتی شاگردان با معلم افسرده یا بددهن روبهرو شوند یا وقتی بیمار با پزشک بیمسئولیت روبهرو میشود، یا وقتی قسمتی از زندگیمان تحت تأثیر قضاوت یک قاضی وسواسی است، یا... انتخاب دست ما نیست و این ارتباط، عوارض بسیار مخربی میتواند داشته باشد اینجاست که کاملاً واضح میشود چقدر ضروری است مدیران، داشتن سلامت روان را برای گزینش افراد در مشاغلی که بر زندگی و روان دیگران اثرگذارند، در نظر بگیرند. همچنین در آموزش اهمیت و نشانههای سلامت روان، نقش رسانهها نیز بسیار حائزاهمیت است. به نظر شما وقتی ارتباط با افراد خارج از خانواده میتواند تا این اندازه اثرگذار باشد، آیا در جایگاه یک فرد مسئول در زندگی خود، نباید ابتدا بهطور کامل به سلامت روان دست یابیم و بعد برای ازدواج و فرزندآوری اقدام کنیم؟ بیگمان ضرورت دارد که برای هر انتخابی از دوست گرفته تا همسر و کارمند و مدیر و... معیار سلامت روان، پیش نیاز و در شمار ضرورتهای مهم و اولیه باشد.
روانشناس
یکی از کارهایی که افراد در سطح روابط اجتماعی خود باید انجام دهند، این است که افراد مناسبی را از نظر سلامت روانی برای دوستی یا رفت و آمد یا از همه مهمتر برای همسری انتخاب کنند؛ اما اولین مرحله برای این انتخاب آن است که بدانیم سلامت روان چیست؟ سلامتی را نباید فقط نداشتن بیماری یا اختلال روانی بدانیم؛ بلکه سلامتی مفهومی گستردهتر دارد و برای تعامل صحیح با دیگران و تفکرکردن و احساس رضایت داشتن از زندگی، ضروری است که از روانی سالم بهره برده باشیم. سلامت روان، حالتی از زندگی کردن در شرایطی مناسب است که در آن، فرد به تواناییهای خود آگاه باشد و بتواند با استرسهای عادی زندگیاش سازگار شود و از عهده نقشهای اجتماعیاش بهخوبی برآید و بر اطرافیان خود بتواند اثرگذاری داشته باشد؛ بنا بر این تعریف، مشخص است که برخی مشکلات روحی مثل افسردگی، وسواس و بدبینی شدید و داشتن فکرهایی با پایههای غیرعقلانی از جمله نشانههایی از نداشتن سلامت روان هستند.
گاهی تجارب کودکی یا آموزشهای ناشایست یا محیط نامناسب، کار فرد را در دستیابی به سلامت روان دشوار میکنند؛ اما اینها هیچکدام بهانهای نمیشود که بخواهیم نداشتن روان سالم خود را تقصیر دیگران یا محیط بیندازیم؛ حتی در شرایط دشوار نیز با کمک گرفتن از کتابها و مشاوران و روانشناسان و افرادی که آگاهی کافی دارند، میتوانیم راه خود را هموارتر کنیم.
نکته دیگر این است که روابط ما برای بررسی وضعیت سلامت روانمان و همچنین شناسایی مسائل و مشکلاتمان و پیدا کردن راهحلهای مناسب، مهم و اثرگذار هستند؛ بهطور مثال فردی که وسواس دارد، اگر با دوستانی چون خود رفتوآمد کند، ممکن است متوجه مسألهای که دارد و نیازمند توجه است، نشود و فکر کند همه همینطور هستند؛ اما اگر همین فرد با افرادی که سلامت روان دارند، رفت و آمد کند، درمییابد که بین کدام یک از رفتارهای او با دیگران تفاوت وجود دارد و کدام رفتارها نتیجه بهتری را برای وی به ارمغان میآورند؛ در نتیجه میتواند در ارزیابی و انتخاب رفتار و عملکرد خود یا حل کردن ریشهای مشکل وسواس خود کوشا باشد؛ از این رو تا جایی که میتوانیم باید در انتخاب دوستان و همنشینهای خود دقت داشته باشیم؛ اما متأسفانه در برخی موارد، انتخابی نداریم؛ برای مثال وقتی شاگردان با معلم افسرده یا بددهن روبهرو شوند یا وقتی بیمار با پزشک بیمسئولیت روبهرو میشود، یا وقتی قسمتی از زندگیمان تحت تأثیر قضاوت یک قاضی وسواسی است، یا... انتخاب دست ما نیست و این ارتباط، عوارض بسیار مخربی میتواند داشته باشد اینجاست که کاملاً واضح میشود چقدر ضروری است مدیران، داشتن سلامت روان را برای گزینش افراد در مشاغلی که بر زندگی و روان دیگران اثرگذارند، در نظر بگیرند. همچنین در آموزش اهمیت و نشانههای سلامت روان، نقش رسانهها نیز بسیار حائزاهمیت است. به نظر شما وقتی ارتباط با افراد خارج از خانواده میتواند تا این اندازه اثرگذار باشد، آیا در جایگاه یک فرد مسئول در زندگی خود، نباید ابتدا بهطور کامل به سلامت روان دست یابیم و بعد برای ازدواج و فرزندآوری اقدام کنیم؟ بیگمان ضرورت دارد که برای هر انتخابی از دوست گرفته تا همسر و کارمند و مدیر و... معیار سلامت روان، پیش نیاز و در شمار ضرورتهای مهم و اولیه باشد.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه