فینال همیشگی انتخاب!
مصطفی جواهری
آموزگار
این چندخط را ساعاتی پس از برد ایران مقابل ولز مینویسم که باعث گرفتگی صداهایمان شده و بازشدنِ دلهایمان. هنوز تکلیف بازی ایران و امریکا معلوم نیست اما وقتی که شما این یادداشت را میخوانید، تکلیف معلوم شده است و امیدوارم که صعود کرده باشیم! میدانم که گرهزدن مصالح ملی کشور به نتیجه یک بازی فوتبال، چندان کار معقولی نیست؛ اما مگر نه اینکه گاهی اوقات دلهای ما، علاقهمند به نشانه بازی میشود؟ مجید اسطیری هم در کتاب دوستداشتنی رمق بهدنبال یک نشانه رفته است. نشانهای که یک پایش در واقعیت برد ایران مقابل اسرائیل است و پای دیگرش در اسطوره سیمرغ منطقالطیر.
رئوف، نوجوان قهرمان عشق فوتبال داستان است. داستانی در روزهای برگزاری چهارمین جام ملتهای آسیا به میزبانی ایران در سال 1347. مسابقاتی که فینالش به ایران میرسد و اسرائیل. و تا رسیدن مسابقات به فینال، رئوف هم درگیر کشمکشهای درونی مختلفی میشود. مثل اغلب پسرهای نوجوان، درگیر عشقی میشود که میگوید: «آدم وقتی عاشق شد دیگر نمیتواند به چیز دیگری فکر کند. اصلاً حقش را ندارد!» و یا فهم تازهای که از «مردم» پیدا میکند. مردمی که از اولین پاراگراف داستان وارد گود واژگان کتاب میشوند تا آنجایی که رئوف باز به زبان میآید که: «من واقعاً نمیدونستم مردم یعنی چی... اما بازی قبلی توی امجدیه وقتی نشسته بودم یک آنکه جماعت فریاد کشیدند ایران، من معنی کلمه مردم رو فهمیدم!» رئوف، یک نوجوان واقعی و درست است. پرشور است. عاشق است. دنبال دلش میرود. گاهی خطاکار است. گاهی عذاب وجدان خطاکاریاش را دارد. حقطلب است و به همان میزان جاهطلب! داستان به فینال شیرین ایران و اسرائیل میرسد و برد شیرینتر دو بر یک ایران مقابل اسرائیل؛ و رئوف هم در مسیر مسابقات، به فینال همیشگی «انتخاب» میرسد. انتخابی که انگار قرار است بر سر راه همهمان قرار بگیرد. اینکه بالاخره و درنهایت، کدام سمت میایستیم؟ اینسو یا آنسو؟ و البته که اشاراتی استعارهای چاشنی روایت داستان رئوف است. رمق، برای این روزهایی که درگیر جام جهانی و حواشی و اتفاقات مربوط و نامربوط آن هستیم پیشنهاد خوبی است؛ نه چون یک رمان بینقص است (که در بخشهایی یک فاصله غیرقابل باور بین تفکرات و تأملات قهرمان با اعمال و موقعیتهای داستانی وجود دارد.) بلکه چون پا در نشانه دارد و این روزها اطراف ما مملو از نشانههایی است که یا میبینیمشان یا باید که ببینیمشان. نشانههایی که ضرورت عشق به وطن را یادمان میاندازند.
آموزگار
این چندخط را ساعاتی پس از برد ایران مقابل ولز مینویسم که باعث گرفتگی صداهایمان شده و بازشدنِ دلهایمان. هنوز تکلیف بازی ایران و امریکا معلوم نیست اما وقتی که شما این یادداشت را میخوانید، تکلیف معلوم شده است و امیدوارم که صعود کرده باشیم! میدانم که گرهزدن مصالح ملی کشور به نتیجه یک بازی فوتبال، چندان کار معقولی نیست؛ اما مگر نه اینکه گاهی اوقات دلهای ما، علاقهمند به نشانه بازی میشود؟ مجید اسطیری هم در کتاب دوستداشتنی رمق بهدنبال یک نشانه رفته است. نشانهای که یک پایش در واقعیت برد ایران مقابل اسرائیل است و پای دیگرش در اسطوره سیمرغ منطقالطیر.
رئوف، نوجوان قهرمان عشق فوتبال داستان است. داستانی در روزهای برگزاری چهارمین جام ملتهای آسیا به میزبانی ایران در سال 1347. مسابقاتی که فینالش به ایران میرسد و اسرائیل. و تا رسیدن مسابقات به فینال، رئوف هم درگیر کشمکشهای درونی مختلفی میشود. مثل اغلب پسرهای نوجوان، درگیر عشقی میشود که میگوید: «آدم وقتی عاشق شد دیگر نمیتواند به چیز دیگری فکر کند. اصلاً حقش را ندارد!» و یا فهم تازهای که از «مردم» پیدا میکند. مردمی که از اولین پاراگراف داستان وارد گود واژگان کتاب میشوند تا آنجایی که رئوف باز به زبان میآید که: «من واقعاً نمیدونستم مردم یعنی چی... اما بازی قبلی توی امجدیه وقتی نشسته بودم یک آنکه جماعت فریاد کشیدند ایران، من معنی کلمه مردم رو فهمیدم!» رئوف، یک نوجوان واقعی و درست است. پرشور است. عاشق است. دنبال دلش میرود. گاهی خطاکار است. گاهی عذاب وجدان خطاکاریاش را دارد. حقطلب است و به همان میزان جاهطلب! داستان به فینال شیرین ایران و اسرائیل میرسد و برد شیرینتر دو بر یک ایران مقابل اسرائیل؛ و رئوف هم در مسیر مسابقات، به فینال همیشگی «انتخاب» میرسد. انتخابی که انگار قرار است بر سر راه همهمان قرار بگیرد. اینکه بالاخره و درنهایت، کدام سمت میایستیم؟ اینسو یا آنسو؟ و البته که اشاراتی استعارهای چاشنی روایت داستان رئوف است. رمق، برای این روزهایی که درگیر جام جهانی و حواشی و اتفاقات مربوط و نامربوط آن هستیم پیشنهاد خوبی است؛ نه چون یک رمان بینقص است (که در بخشهایی یک فاصله غیرقابل باور بین تفکرات و تأملات قهرمان با اعمال و موقعیتهای داستانی وجود دارد.) بلکه چون پا در نشانه دارد و این روزها اطراف ما مملو از نشانههایی است که یا میبینیمشان یا باید که ببینیمشان. نشانههایی که ضرورت عشق به وطن را یادمان میاندازند.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه