پولش رو به ما نمیدن ولی سودش میتونه به ما برسه!
نفیسه سادات موسوی
شاعر و نویسنده
فرقی نمیکند چندساله باشید و اولینبار سر تماشای کدام بازی فوتبال، ملی یا باشگاهی، استرس و هیجان وجودتان را پر کرده باشد؛ اما به هر حال حتماً حداقل یکبار این جمله (یا جملهای با همین مضمون) را از پدر و مادرتان شنیدهاید که: «پولش رو اینا میگیرن، حرصش رو تو میخوری؟» تازه اگر تذکرات عمیقتری را به پیوست این جمله سمتمان حواله نکرده باشند! دروغ هم نمیگفتندها! این دقیقاً اتفاقی است که در مستطیل سبز فوتبال میافتد؛ پولی که آنها میگیرند و خطر سنکوپ که ما را تهدید میکند، اما من پیشنهاد بهتری برای شما دارم. شما، یعنی همه آنهایی که در نوجوانی خود با چنین توپ و تشری مواجه شدهاند و وسط آن استرس و هیجان نفسگیر بازی، یکدور هم از این نصیحت «رو مخ» حرص خوردهاند و لب گزیدهاند که مبادا دهان باز کنند به گستاخی که ولمان کنید و بگذارید همین یک دلخوشی برایمان بماند!
این روزها که گجتها جوری وارد خانههای ما شدهاند که بچهها بویژه نوجوانها بیشتر از دیدن روی ماه پدر و مادر و خواهر و برادر (البته اگر داشته باشند!)، روی پیکسل پیکسل آن گجتها را میبینند و بعد از پشتسر گذاشتن دو سال تعطیلات کرونایی و دایر شدن مدارس به شکل برخط، بهانههایی از جنس «خواندن جزوههای درسی» و «رد و بدل کردن نمونه سؤال امتحانی» در اختیارشان است، به این راحتیها جمع و گعدههای خانوادگی در خانهها شکل نمیگیرد و رفته رفته مسألهای به نام گفتوگو درون خانهها و بین اعضای خانواده دارد به فراموشی سپرده میشود، پس هر چیزی را که بتواند دستاویزی برای شکل گرفتن گفتوگوی بین نسلها باشد باید غنیمت شمرد و فوتبال، آنهم فوتبال جامجهانی که قویترین تیمها در یک زمان فشرده چندینبار به میدان میروند و هیجانی که بالا میرود، فرصت پایین آمدن پیدا نمیکند، یکی از بهترین دستاویزها است.
قبل از اینکه با من مخالفت کنید و فهرست کارهای مفیدتری را که میتوان با نوجوانها انجام داد و در خلال آنها عملیات گفتوگو را کلید زد ردیف کنید، اجازه بدهید کمی ماجرا را برایتان شرح بدهم. فوتبال به خودی خود مورد توجه نوجوانهای زیادی در سرتاسر جهان است. به این دلیل که مهم نیست کشورتان آسیایی باشد یا اروپایی، صنعتی باشد یا در حال مدرن شدن، فقیر باشد یا غنی، تحریمکننده باشد یا مورد تحریم واقع شده باشد، همه و همه 90 دقیقه فرصت دارند با 11 بازیکن نتیجه تلاششان را بگیرند. همین قرار گرفتن در رویدادی که (فارغ از مسائل پشت پرده قبل از برگزاریاش) همه در زمین حرفشان را میزنند برای نوجوان جذاب است، دیگر وقتی کشورمان در این رویداد نماینده هم داشته باشد که نورعلی نور است. شما هم لازم نیست حتماً فوتبالی باشید تا باب گفتوگو باز شود، پدر و مادر بودن برای شروع این فرایند کافی است.
از سؤالات خندهداری مثل اینکه چرا لباس تیم حریف از ما خوشرنگتر است تا سؤالات جدیتری مانند چرا گل قبول نشد؟ و این نتیجه باعث حذف یا صعود کدام تیم میشود، گرفته تا نشستن پای تحلیلهای احتمالیشان درباره وضعیت گروهها و تیمها (حتی در عین متوجه نشدن اهمیت مسأله یا متوجه درست و غلط تحلیل نشدن) و مشتاقانه سؤال کردن از پیشبینیشان نسبت به بقیه اتفاقات این رویداد. با این کار در واقع با یک تیر چند نشان زدهاید؛ هم با فرزند خود وقت گذراندهاید و ذهنیت افراطی نوجوانانهای که میگوید شما مرا درک نمیکنید و چیزهایی را که من دوست دارم برای شما بیاهمیت است در ذهن او کمرنگ کردهاید، هم با پرسیدن سؤالات ساده و شاید بدیهی برای او، به وی اعتمادبهنفس هدیه کردهاید و هم با نشستن پای صحبتهای تحلیلی و حاشیهای او از این رویداد، به او جرأت سخن گفتن و ابراز وجود و اظهارنظر بخشیدهاید و ریشههای حس خجالتی بودن و سکوت در جمعها را حتی وقتی حرفی برای گفتن دارند، در قلبش خشکاندهاید.
جامجهانی با تمام بالا و پایینهایش تمام میشود و تجربه یک ماه فوتبال دیدن مداوم هیجانی هم تا مدتی تکرار نمیشود، اما سودی که شما از این یک ماه بردهاید تا مدتها پیامد مثبتش را در گرمای کانون خانواده نشان خواهد داد، گرچه همچنان پولش را بازیکنان میگیرند، نه فرزند شما.
شاعر و نویسنده
فرقی نمیکند چندساله باشید و اولینبار سر تماشای کدام بازی فوتبال، ملی یا باشگاهی، استرس و هیجان وجودتان را پر کرده باشد؛ اما به هر حال حتماً حداقل یکبار این جمله (یا جملهای با همین مضمون) را از پدر و مادرتان شنیدهاید که: «پولش رو اینا میگیرن، حرصش رو تو میخوری؟» تازه اگر تذکرات عمیقتری را به پیوست این جمله سمتمان حواله نکرده باشند! دروغ هم نمیگفتندها! این دقیقاً اتفاقی است که در مستطیل سبز فوتبال میافتد؛ پولی که آنها میگیرند و خطر سنکوپ که ما را تهدید میکند، اما من پیشنهاد بهتری برای شما دارم. شما، یعنی همه آنهایی که در نوجوانی خود با چنین توپ و تشری مواجه شدهاند و وسط آن استرس و هیجان نفسگیر بازی، یکدور هم از این نصیحت «رو مخ» حرص خوردهاند و لب گزیدهاند که مبادا دهان باز کنند به گستاخی که ولمان کنید و بگذارید همین یک دلخوشی برایمان بماند!
این روزها که گجتها جوری وارد خانههای ما شدهاند که بچهها بویژه نوجوانها بیشتر از دیدن روی ماه پدر و مادر و خواهر و برادر (البته اگر داشته باشند!)، روی پیکسل پیکسل آن گجتها را میبینند و بعد از پشتسر گذاشتن دو سال تعطیلات کرونایی و دایر شدن مدارس به شکل برخط، بهانههایی از جنس «خواندن جزوههای درسی» و «رد و بدل کردن نمونه سؤال امتحانی» در اختیارشان است، به این راحتیها جمع و گعدههای خانوادگی در خانهها شکل نمیگیرد و رفته رفته مسألهای به نام گفتوگو درون خانهها و بین اعضای خانواده دارد به فراموشی سپرده میشود، پس هر چیزی را که بتواند دستاویزی برای شکل گرفتن گفتوگوی بین نسلها باشد باید غنیمت شمرد و فوتبال، آنهم فوتبال جامجهانی که قویترین تیمها در یک زمان فشرده چندینبار به میدان میروند و هیجانی که بالا میرود، فرصت پایین آمدن پیدا نمیکند، یکی از بهترین دستاویزها است.
قبل از اینکه با من مخالفت کنید و فهرست کارهای مفیدتری را که میتوان با نوجوانها انجام داد و در خلال آنها عملیات گفتوگو را کلید زد ردیف کنید، اجازه بدهید کمی ماجرا را برایتان شرح بدهم. فوتبال به خودی خود مورد توجه نوجوانهای زیادی در سرتاسر جهان است. به این دلیل که مهم نیست کشورتان آسیایی باشد یا اروپایی، صنعتی باشد یا در حال مدرن شدن، فقیر باشد یا غنی، تحریمکننده باشد یا مورد تحریم واقع شده باشد، همه و همه 90 دقیقه فرصت دارند با 11 بازیکن نتیجه تلاششان را بگیرند. همین قرار گرفتن در رویدادی که (فارغ از مسائل پشت پرده قبل از برگزاریاش) همه در زمین حرفشان را میزنند برای نوجوان جذاب است، دیگر وقتی کشورمان در این رویداد نماینده هم داشته باشد که نورعلی نور است. شما هم لازم نیست حتماً فوتبالی باشید تا باب گفتوگو باز شود، پدر و مادر بودن برای شروع این فرایند کافی است.
از سؤالات خندهداری مثل اینکه چرا لباس تیم حریف از ما خوشرنگتر است تا سؤالات جدیتری مانند چرا گل قبول نشد؟ و این نتیجه باعث حذف یا صعود کدام تیم میشود، گرفته تا نشستن پای تحلیلهای احتمالیشان درباره وضعیت گروهها و تیمها (حتی در عین متوجه نشدن اهمیت مسأله یا متوجه درست و غلط تحلیل نشدن) و مشتاقانه سؤال کردن از پیشبینیشان نسبت به بقیه اتفاقات این رویداد. با این کار در واقع با یک تیر چند نشان زدهاید؛ هم با فرزند خود وقت گذراندهاید و ذهنیت افراطی نوجوانانهای که میگوید شما مرا درک نمیکنید و چیزهایی را که من دوست دارم برای شما بیاهمیت است در ذهن او کمرنگ کردهاید، هم با پرسیدن سؤالات ساده و شاید بدیهی برای او، به وی اعتمادبهنفس هدیه کردهاید و هم با نشستن پای صحبتهای تحلیلی و حاشیهای او از این رویداد، به او جرأت سخن گفتن و ابراز وجود و اظهارنظر بخشیدهاید و ریشههای حس خجالتی بودن و سکوت در جمعها را حتی وقتی حرفی برای گفتن دارند، در قلبش خشکاندهاید.
جامجهانی با تمام بالا و پایینهایش تمام میشود و تجربه یک ماه فوتبال دیدن مداوم هیجانی هم تا مدتی تکرار نمیشود، اما سودی که شما از این یک ماه بردهاید تا مدتها پیامد مثبتش را در گرمای کانون خانواده نشان خواهد داد، گرچه همچنان پولش را بازیکنان میگیرند، نه فرزند شما.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه