هنر، حکایت از «غیراو»
محسن نفر
آهنگساز، پژوهشگر، مدرس موسیقی و نوازنده تار و سه تار
در تاریخ هنرِ«غیر او»، «غیر او»، دیده شد! وصف شد! ستایش شد! تخیل شد! و دوباره متولد شد! این «غیراو»های بینهایت، از هر قسم و قماشی بود! اوایل، خداوندگارانی که در تخیل مخاطب و هنرمند، صاحبان امر بودند و تملک و اختیار امور را در دست داشتند! خدای باران، خدای دریا، خدای کوهها، خدای دشتها، خدای نعمتها و مواهب، حتی خدای صلح، خدای جنگ، خدای قحطی و خشکسالی و سایر موارد. برای هر امری، مسئولی مشخص، که خدا و خداوندگار آن محسوب میشد، موضوعِ زندگی، پرستش و هنرها قرار میگرفت! این «اغیار»، شاید در منصفانهترین حالت، بهترینها بودهاند که موضوع موارد مزبور قرار داشتند! زیرا اموری بودند که (البته به اشتباه و به ناحق) هدف ستایش و پرستش آدمی، مخاطب و هنرمند و هنر، قرار میگرفتند. این دوره ناخداپرستی، دورهای بود که در زمان باستان، تصور از خدا، تصویری بود و هر ناخدا، صورت و شمایلی داشت که در قاب هنر قرار میگرفت و مردم و مخاطبان در برابرش قرار میگرفتند و با تصویرش روبهرو میشدند! همین امر موجب شد تصویرگری و تصویرسازی، قدم برجسته هنر به حساب آید و صورتگری، شیوع وافر داشته باشد و تواریخ هنر، صورتگری و نقاشی را حکایت کنند. هنر در دورههای بعد، در سیرالی ماسویالله به وصف و پرستش امور دیگر به غیر از خدایان پرداخته است. از جمله طبیعت! چه بسیار آثاری که در وصف و ستایش طبیعت ساخته و پرداخته شده است. حتی آثاری که به نمایش محلها و اماکن خاصی بیمنظور از طبیعت تولید شده، اهمیت خود را بیشتر از طبیعت کسب کرده و به سبب آن، به چشم آمده! اما همه این «غیراو»، گرچه مستقیم ذکر و فکر او نبوده، غیرمستقیم او را نمایانده!
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست / عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
در مسیر «غیر او»، هنر، تاریخی مملو از همه چیز را پشت سر دارد. طبیعت، ضمن اینکه موضوعی جدی و پردامنه از تاریخ هنر را به خود اختصاص داده، موجودات در طبیعت هم هر کدام، فصلی برجسته از این تاریخ «غیر او»، بودهاند. مثلاً دریا! چه بسیار آثاری که تصویر دریا و نقش آن بودهاند! همینطور ماه، خورشید، شفق، فلق، ستارگان، آسمان، ابر، باران، برف، کوه، دشت، جانوران!
اسبها، موضوعی جذاب و مستمر از این سیرالی ماسوی، بودهاند! همین طور گلها و گلدانها! انسان! بخش معتنابهی از این سیر و تاریخاند! صورت، دست و ... تا به اینجا، هرچه گفته شد، اگرچه «غیر او» بوده، اما نه به او رهنمون بوده و نه علیه او! به او رهنمون نبوده، زیرا هرچه موضوع هنر به «غیر او» قرار میگیرد، مستقیماً مورد توجه و ستایش است و ره به او نمیبرد. زیرا هنر، نشان دادن و نمایاندن را برعهده دارد. به تعبیر واضحتر، وصف مخاطب میکند نه مغایب! دشوار است از آنچه وصف میشود، به وصف او برسی! نشانه وصف درهنر، همیشه موضوع است که در مقابل چشمت نه آنچه غایب و پنهان است! هنر، همیشه وصف آن میکند که درمقابل چشم است نه آنچه نیست! آن هم که در مقابل چشم است، «او» نیست! «او» با همه پیدایی و بداهت، در مقابل چشم نیست و هنر که ستایش موضوع میکند، آن را مینماید و مینمایاند! «او»، در ظرف نمودن و نمایاندن نیست. موضوع که در هنر برجسته و ستایش میشود، چگونه به «او» راه میسپرد؟! اصلاً هنر که دیدن و نمایش است، چگونه «او» را که ماهیتاً دیدنی و نشان دادنی نیست، مینماید؟! تنها باید از «او» گفت نه اینکه در پی نشان دادن و نمایاندنش بود! از میان هنرها، تنها موسیقی میتواند بیآنکه «او» را بنماید، از «او» بگوید! غیر موسیقی، مینماید و مینمایاند! حتی اگر بگوید و روایت کند، «غیر او» را در قاب خود (هنر) نشان میدهد و همین نمود و نمایش، که در عین حال «غیر او» است، به «او» راه نمیبرد! حتی اگر این «غیر او»، پیامبر و نبی باشد، باز به «او» راه نمیبرد! آنچنان که تصاویر حضرت مسیح(ع)، برجستگی و ستایش مسیح بوده و از «او» سراغی نمیدهد. تا آنجا که مسیح را «او» میدانند و برایش الوهیت قائلند. نه اینکه او را به سمت «او» راه بر بدانند و «او» را در آیینه مسیح، جلوه گری کنند! همه هنرهای تصویری، تجلی «او» اما جلوهگر «غیراو» هستند. اصلاً ذاتاً و ماهیتاً، نمیتوانند «او» را بنمایند. زیرا این دسته از هنرها، برای نمایاندن و نمایش دادن هستند و «او» که غیب محض است، نشان دادنی نیست! تنها میتوان از «او» گفت و حکایت کرد. این هم فقط از عهده موسیقی، که هنرِ حکایت و روایت است، بر میآید! هنرهای دیگر، غیر موسیقی، حتی اگر بخواهند از «او» حکایت کنند، همین که مینمایند، «غیراو» را روایت و حکایت میکنند!
آهنگساز، پژوهشگر، مدرس موسیقی و نوازنده تار و سه تار
در تاریخ هنرِ«غیر او»، «غیر او»، دیده شد! وصف شد! ستایش شد! تخیل شد! و دوباره متولد شد! این «غیراو»های بینهایت، از هر قسم و قماشی بود! اوایل، خداوندگارانی که در تخیل مخاطب و هنرمند، صاحبان امر بودند و تملک و اختیار امور را در دست داشتند! خدای باران، خدای دریا، خدای کوهها، خدای دشتها، خدای نعمتها و مواهب، حتی خدای صلح، خدای جنگ، خدای قحطی و خشکسالی و سایر موارد. برای هر امری، مسئولی مشخص، که خدا و خداوندگار آن محسوب میشد، موضوعِ زندگی، پرستش و هنرها قرار میگرفت! این «اغیار»، شاید در منصفانهترین حالت، بهترینها بودهاند که موضوع موارد مزبور قرار داشتند! زیرا اموری بودند که (البته به اشتباه و به ناحق) هدف ستایش و پرستش آدمی، مخاطب و هنرمند و هنر، قرار میگرفتند. این دوره ناخداپرستی، دورهای بود که در زمان باستان، تصور از خدا، تصویری بود و هر ناخدا، صورت و شمایلی داشت که در قاب هنر قرار میگرفت و مردم و مخاطبان در برابرش قرار میگرفتند و با تصویرش روبهرو میشدند! همین امر موجب شد تصویرگری و تصویرسازی، قدم برجسته هنر به حساب آید و صورتگری، شیوع وافر داشته باشد و تواریخ هنر، صورتگری و نقاشی را حکایت کنند. هنر در دورههای بعد، در سیرالی ماسویالله به وصف و پرستش امور دیگر به غیر از خدایان پرداخته است. از جمله طبیعت! چه بسیار آثاری که در وصف و ستایش طبیعت ساخته و پرداخته شده است. حتی آثاری که به نمایش محلها و اماکن خاصی بیمنظور از طبیعت تولید شده، اهمیت خود را بیشتر از طبیعت کسب کرده و به سبب آن، به چشم آمده! اما همه این «غیراو»، گرچه مستقیم ذکر و فکر او نبوده، غیرمستقیم او را نمایانده!
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست / عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
در مسیر «غیر او»، هنر، تاریخی مملو از همه چیز را پشت سر دارد. طبیعت، ضمن اینکه موضوعی جدی و پردامنه از تاریخ هنر را به خود اختصاص داده، موجودات در طبیعت هم هر کدام، فصلی برجسته از این تاریخ «غیر او»، بودهاند. مثلاً دریا! چه بسیار آثاری که تصویر دریا و نقش آن بودهاند! همینطور ماه، خورشید، شفق، فلق، ستارگان، آسمان، ابر، باران، برف، کوه، دشت، جانوران!
اسبها، موضوعی جذاب و مستمر از این سیرالی ماسوی، بودهاند! همین طور گلها و گلدانها! انسان! بخش معتنابهی از این سیر و تاریخاند! صورت، دست و ... تا به اینجا، هرچه گفته شد، اگرچه «غیر او» بوده، اما نه به او رهنمون بوده و نه علیه او! به او رهنمون نبوده، زیرا هرچه موضوع هنر به «غیر او» قرار میگیرد، مستقیماً مورد توجه و ستایش است و ره به او نمیبرد. زیرا هنر، نشان دادن و نمایاندن را برعهده دارد. به تعبیر واضحتر، وصف مخاطب میکند نه مغایب! دشوار است از آنچه وصف میشود، به وصف او برسی! نشانه وصف درهنر، همیشه موضوع است که در مقابل چشمت نه آنچه غایب و پنهان است! هنر، همیشه وصف آن میکند که درمقابل چشم است نه آنچه نیست! آن هم که در مقابل چشم است، «او» نیست! «او» با همه پیدایی و بداهت، در مقابل چشم نیست و هنر که ستایش موضوع میکند، آن را مینماید و مینمایاند! «او»، در ظرف نمودن و نمایاندن نیست. موضوع که در هنر برجسته و ستایش میشود، چگونه به «او» راه میسپرد؟! اصلاً هنر که دیدن و نمایش است، چگونه «او» را که ماهیتاً دیدنی و نشان دادنی نیست، مینماید؟! تنها باید از «او» گفت نه اینکه در پی نشان دادن و نمایاندنش بود! از میان هنرها، تنها موسیقی میتواند بیآنکه «او» را بنماید، از «او» بگوید! غیر موسیقی، مینماید و مینمایاند! حتی اگر بگوید و روایت کند، «غیر او» را در قاب خود (هنر) نشان میدهد و همین نمود و نمایش، که در عین حال «غیر او» است، به «او» راه نمیبرد! حتی اگر این «غیر او»، پیامبر و نبی باشد، باز به «او» راه نمیبرد! آنچنان که تصاویر حضرت مسیح(ع)، برجستگی و ستایش مسیح بوده و از «او» سراغی نمیدهد. تا آنجا که مسیح را «او» میدانند و برایش الوهیت قائلند. نه اینکه او را به سمت «او» راه بر بدانند و «او» را در آیینه مسیح، جلوه گری کنند! همه هنرهای تصویری، تجلی «او» اما جلوهگر «غیراو» هستند. اصلاً ذاتاً و ماهیتاً، نمیتوانند «او» را بنمایند. زیرا این دسته از هنرها، برای نمایاندن و نمایش دادن هستند و «او» که غیب محض است، نشان دادنی نیست! تنها میتوان از «او» گفت و حکایت کرد. این هم فقط از عهده موسیقی، که هنرِ حکایت و روایت است، بر میآید! هنرهای دیگر، غیر موسیقی، حتی اگر بخواهند از «او» حکایت کنند، همین که مینمایند، «غیراو» را روایت و حکایت میکنند!
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه